موضوع نویسنده
- May
- 3,427
- 13,045
- مدال‌ها
- 17
دلنوشته {فراق} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک•
- نویسنده موضوع DLNZ
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- وضعیت
موضوع نویسنده
- May
- 3,427
- 13,045
- مدال‌ها
- 17
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
موضوع نویسنده
- May
- 3,427
- 13,045
- مدال‌ها
- 17
دیگر معجزه هم نمی‌تواند کاری کند.
برای ما، برای قلب‌هایمان، برای حرف‌های بغض شده در گلویمان و برای آهی که از عمق وجود سر می‌دهيم.
چه از روی حسرت، چه از روی نبود یار.
این‌بار معجزه کفاف نمی‌دهد.
ای کاش خدا خودش پا در میانی کند.
برای ما، برای قلب‌هایمان، برای حرف‌های بغض شده در گلویمان و برای آهی که از عمق وجود سر می‌دهيم.
چه از روی حسرت، چه از روی نبود یار.
این‌بار معجزه کفاف نمی‌دهد.
ای کاش خدا خودش پا در میانی کند.
موضوع نویسنده
- May
- 3,427
- 13,045
- مدال‌ها
- 17
پائیز آغاز زندگی‌ست؛ مگر برای برگ‌ها که سکوت را، سقوط را، تجربه می‌کنند.
تک به تک آوار می‌شوند، روی لحظه‌های رهگذران
هم کودک بادبادک به دست، هم لیلی و مجنونی که روی نیمکت چوبی نشسته‌اند و هم آن عابر اندوهگین با بارانی سیاه؛ به هر حال، پائیز بهانه است.
موضوع، خسته شدن برگ از درخت است.
تک به تک آوار می‌شوند، روی لحظه‌های رهگذران
هم کودک بادبادک به دست، هم لیلی و مجنونی که روی نیمکت چوبی نشسته‌اند و هم آن عابر اندوهگین با بارانی سیاه؛ به هر حال، پائیز بهانه است.
موضوع، خسته شدن برگ از درخت است.
موضوع نویسنده
- May
- 3,427
- 13,045
- مدال‌ها
- 17
عذاب‌های دنیا را به جان می‌خرم، برای یک‌بار دیدن لبخندت و چه عذابی‌ست سخت‌تر از انتظار.
هر روزم چون غروب جمعه دلگیر است. هر شبم چون شب یلدا طولانی است و ساعت‌هایم بی‌گدار به آب می‌زنند تا فقط بگذرند.
دنیایم زیباترین خاکستری‌ست و خیالم بی‌رحم‌ترین تلویزیون؛ چرا که بی‌توجه به حال من، خاطراتت را روی پرده اکران مغزم نمایش می‌دهد.
بعد رفتنت، وجودم عجیب درد می‌کند.
هر روزم چون غروب جمعه دلگیر است. هر شبم چون شب یلدا طولانی است و ساعت‌هایم بی‌گدار به آب می‌زنند تا فقط بگذرند.
دنیایم زیباترین خاکستری‌ست و خیالم بی‌رحم‌ترین تلویزیون؛ چرا که بی‌توجه به حال من، خاطراتت را روی پرده اکران مغزم نمایش می‌دهد.
بعد رفتنت، وجودم عجیب درد می‌کند.
موضوع نویسنده
- May
- 3,427
- 13,045
- مدال‌ها
- 17
خانه‌ای ساخته‌ام، با آجرهایی از جنس تو.
آجر اول خاطراتت، آجر دوم یاد لبخندهایت، آجر سوم اما،
آرزو کردم و چیدم به روی هم، تا روزی مستجاب شود.
آمدنت، زین پس چشم به در، ذکر به ل*ب، آرزو بر دل، منتظر آمدنت می‌مانم.
آجر اول خاطراتت، آجر دوم یاد لبخندهایت، آجر سوم اما،
آرزو کردم و چیدم به روی هم، تا روزی مستجاب شود.
آمدنت، زین پس چشم به در، ذکر به ل*ب، آرزو بر دل، منتظر آمدنت می‌مانم.
- وضعیت
