جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {دژم کالبد} اثر •Zahramohammadi کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط زرطلا با نام {دژم کالبد} اثر •Zahramohammadi کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,067 بازدید, 21 پاسخ و 14 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {دژم کالبد} اثر •Zahramohammadi کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع زرطلا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
نام اثر: دژم کالبد
نویسنده: زهرا محمدی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @BALLERINA

مقدمه:
نور وهم شهروای بیمناکم را نوازش می‌کند...
او را دعوت می‌کند به دژم کالبدی که انتها‌ ندارد!
او از قلب شکننده‌اش که در اعتزال به سر می‌برد، تنها عشقی که در خماری به سر می‌فرد را می‌خواهد.
سرنوشت اندوه‌ناکش در ظلمت سپهر بی‌ستاره به سر می‌برد.
همان اندازه امید‌های واهی... همان اندازه دلتنگی‌های قلبی!


دژم کالبد: دلتنگی روح
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482 (2).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
خلسه‌ی بی‌انتهای ظلمت آسمان، صورتی بی‌چهره، نقاب‌هایی خبیث!
شاهرگ گردنم از مو نیز نازک‌تر است.
دژم‌های کالبدم از تمنایشان بی‌خبرند.
تیله‌ی چشمانم، از فرت اشک کدر و سرخ گشته است؛
این جسم نژندم، تیره و تار شده است، اما چرا... این حس مبهم هیچ‌گاه به انتهایش نمی‌رسد؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
قلک شکسته‌ی احساسم، دگر جانی ندارد بی‌شک!
احساساتم حرام آدمی شد، که بی‌بندبار کرد، مرا غارت.
بی‌رویایم در‌ این کابوس‌های رنگین. من همیشه شادم در غم و نیرنگی!
ساعت شنی‌ام راهش مسدود شده است؛ گویا قسمتم این‌ است که تا عمر بی‌پایانی که دارم تبسم بر لب داشته باشم!
می‌دانم که آخر از این دژمی که بر کالبدم رهاست می‌میرم و این جسم امانتی می‌ماند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
شکاف کالبدم، غم‌ها را می‌بلعد.
خوشی را دور می‌ریزد و انگار...
قصد جان مرا دارد.
دژمِ مرگبار‌ی، اسیر جانم گشته است و خفاش خموش خواب‌هایم، بیدار گشته است!
اما چرا خیال واهی کنم؟
وقتی می‌دانم، غیر ممکن‌ست، شدنش!
من که می‌دانم آغوشش در سرنوشت من نمایان نیست؛ پس چرا در سراب وهم قوطه‌ور شوم؟!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
خونابه‌ی اشک‌هایش بر سر آدم‌های رذل ریخت و قلبشان را چرکین نمود.
نگاهش مبهم و باطنش سخط شد؛ خیال‌های مرگباری در سرش پیچید و رسم شد!
اما دگر سودی ندارد جان فروشی، مگر نه؟!
تا کجا باید جان داد برای این دژم؟
این دژم کالبد زخمش را؛ همچو نمک سوزاند.
گر او بمیرد از این دلتنگی...
پس کجا یاد خواهند داشت، تقدیر تلخش را؟
پس کجا به امانت می‌سپارند تن نژندش را؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
در اسارت دیوار‌های خاکستری، خندید و گریه کرد.
آوازه گذشته‌اش، گذشت و به آینده رفت!
دژم کالبد را، با نفرت از معشوق از بین برد.
زمین و زمان را بهم دوخت، اما دگر او رفته بود...
او در تبسمی سرشار اندوه گرفتار شد و دم نزد.
در دفتر دیگران نوشته شد، از چرکین قلبش حرف نزد.
او باروت قلبش را آتش زد، در دژم کالبدش سوخت...
اما دم نزد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
کوله‌بار غصه‌هایش را جمع می‌کند، با یاقوت‌های اشکی بار دگر هم، دفتر خاطراتش را باز می‌کند.
صحنه‌های تلخ و شیرین در قلبش جلون می‌دهد!
اما هرگز از دژم این کالبد گریان، کم نمی‌شود.
این حس، همانند ویروسی گریبان جانش گشته است و پادزهری برای درمانش یافت نمی‌شود.
او در اندوه گم گشته‌ی خود غم می‌خورد، اما دم نمی‌زند.
دفتر خاطراتش چرکین می‌شود، از دل باختگی خود دم نمی‌زند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
بی‌جان، به دیوار کوچه‌های منفور محله‌ی شرینش تکیه می‌زند.
با خونابه‌ی دیدگانش در تصور دلربایی از او غرق می‌شود...
دژم کالبدش، یادآورد گذشته‌‌های بی‌دغدغه‌‌اش می‌شود!
متفرقه‌ است قلب اندوه‌گین او...
سخت در اشتباه است، شهروای بی اعتماد او!
ذهنش درگیر زخم‌های نهفته‌ است؛ چه کسی می‌داند که او چه زخمی خورده و چه زهری بر زخم خونینش می‌زند!
او عشق خواست حال دارد غم می‌خورد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
در لابه‌ لای خاطرات قوطه‌ورش، گم می‌شود!
او قصد ندارد که یاقوت چشمانش، باز قبر احساسات نهفته‌‌اش را ببیند؛
باز هم دژم کالبدش فوران کند و باز...
از دلتنگی گله کند.
او مأوایی جز آسمان ندارد، آسمانی که در ظلمات گرفتار است!
او جز اعتزال هیچ‌کِس را ندارد. او از تب عشق می‌سوزد و درمانش لب‌های معشوق است.
اما نمی‌داند که شاید این بوسه به نفرت برسد؛ شاید عشق!
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین