جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {یک نفوذی} اثر •Zahramohammadi کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط زرطلا با نام {یک نفوذی} اثر •Zahramohammadi کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 907 بازدید, 12 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {یک نفوذی} اثر •Zahramohammadi کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع زرطلا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
نام دلنوشته: یک نفوذی
دلنویس: زهرا محمدی
ژانر: اجتماعی، تراژدی
ناظر: @vian

خلاصه:
شلیک گلوله‌های شیشه‌ای او را وادار به زانو زدن می‌کند.
اشک‌های خونینش، بر گونه‌های سفید و نژندش می‌غلتند؛
دو تیله‌ی آبی رنگش که تصویر آسمان سیه، بر روی آن افتاده است، خبر از افکار تاریک او می‌دهد!
فریادی در فضای خفقان‌آور کوچه‌های منفور می‌زند و با لبخند، به خواب عمیقی فرو می‌رود.
او قطعا یک نفوذی است!
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482 (2).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
زجه می‌زند و تقلایی، برای نفس کشیدن می‌کند؛
برای غوطه‌ور نشدن در خلسه‌ی واهی، از اندک توانش مایه می‌گذارد، اما این اندازه کافی‌ست؟
کمرش با کف اقیانوس هم‌آغوش می‌شود، گلوله‌های اشک، از چشمانش شلیک می‌شود.
ولی در همان آب می‌سوزد و یادآور این‌‌ می‌شود که سزای یک نفوذی چیست!
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
از دور بوی خون مرده را می‌دهد، محکوم شده تا همه‌چیز را بداند و کور بشود؛
او کالبد شفافش، مال خود نیست، بلکه به ک.س دیگه‌ای تعلق دارد!
او در فضای خفقان‌آور این مردگان، احساس حیات و خوشی را دارد.
امیدوار است و امید می‌دهد، که روزی راه خلاصی می‌یابد، او یک نفوذی است و چیزی در حد او تغییر نمی‌گذارد!
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
قدم بر روی تیغ‌های خونین می‌گذارد؛
دردی خوشایند دارد، برای اویی که "زجر" روحش را ار.ضا می‌کند!
آوای درونی افکارش، زیپ دهانش را بسته، او هیچ‌وقت نبوده و نیست.
او در سیه‌ای اتاق تنگ و تاریکش لالایی می‌خواند، او برای اینکه روزی خلاص شود، روزی خوانده شود، قلم به دست می‌گیرد و می‌نگارد.
او یک نفوذی است که تنها افسونگری‌اش تنهایی‌ست!
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
در اندیشه‌ی خواب، قدم بر روی گدازه‌های جهنم می‌گذارد؛
سوختنی که آرامش جانش است، باز نیز به سراغش می‌آید.
شهاب‌ها از کنار آسمان خونین می‌گذرند، گویا ترحمی نسبت به حکم نارواش دارند.
آنها نمی‌دانند که او نفوذی است و کیفر و تقاص او همین می‌باشد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
عقربه‌ی ساعت، نیش زهراگینش را در قلبش فرو می‌کند؛
زمان درحال گذر است و او هم‌چنان غافل و بی‌خبر!
ماه گلگون می‌شود، خورشد ناپدید می‌شود... .
اما او هنوز نمی‌داند، او محکوم شده تا بداند و دم مزند.
پس باز هم بگو ای نفوذی:
که من نمی‌دانم!
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
در آینه سیه، به چشمان بی‌فروغش خیره می‌شود.
به دیوار تکیه می‌زند و باز یادآور شنیده‌ها، دیده‌ها و وحشت‌هایش... .
او در حصار برنده‌ی بیم‌ناکی گرفتار است؛
او در چهاردیواری تنگ و تاریکی حبس شده، محکوم گشته تا عروسک بشود.
حق دارد ببیند، بشنود، اما حق سخن گفتن ندارد و باز این جمله برایش تکرار می‌شود، که سزای یک نفوذی چیست!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
در حصار قفس شیشه‌ی گیر افتاده است. خورده شیشه‌های جواهر سرخش، جانش را اندک می‌سوزاند.
در اعتزال گریستن به رؤیا سفر می‌کند... .
عمقی از دریای خشم در شهروای ابهام‌آمیزش نفوذ می‌کند!
او نگرید، شنوید اما، شتری که کوهانی از حقایق را به دوش می‌کشید؛ ندید.
او گنگ ماند، محکوم شد که، باز در شکنجه‌اش شکوه نکند و مکرر برایش تکرار گردید که تقاص یک نفوذی چیست!
 
موضوع نویسنده

زرطلا

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Mar
553
3,552
مدال‌ها
4
سگرمه‌هایی که هیچ گاه حق آزادی از این رنج را ندارند. همانند باران خونی که حق باریدن ندارد!
در حصاری از پیچک‌های خار داری ربوده گشت.
او همه چیز را با دیدگان نیلگونش دید.
همه چیز را با گوش‌هایش شنید، اما دگر سودی بر جانش ننشست...
و باز برایش تکرار شد که سزای یک نفوذی چیست!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین