جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار وحدت کرمانشاهی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ;FOROUGH با نام وحدت کرمانشاهی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,338 بازدید, 54 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع وحدت کرمانشاهی
نویسنده موضوع ;FOROUGH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,790
15,782
مدال‌ها
6
آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل

کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل

بس که دل بر سر دل ریخته‌ای دل به رهش

که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل

غیر عناب لب و نار رخ و سیب ز نخ

نکند هیچ علاج دل و بیماری دل

دل ز بیداد تو خون گشت و به دل عرضه نکرد

آن جفای تو و آن رحم و وفاداری دل

دیده را زآن سبب ای دوست به جان دارم دوست

بود آیا که شب هجر کند یاری دل

دل ندیدم مگر اندر سر زلفین نگار

رو به هرجا که نمودم ز طلبکاری دل

وحدتا بس که کند مویه و زاری دل زار

مردمان را همه زار است دل از زاری دل
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,790
15,782
مدال‌ها
6
شکست گر دلت از ک.س مرنج ای عاقل

از آنکه خانه حق می‌شود شکست چو دل

همیشه لازمه زندگی‌ست کوشش و کار

به دهر بهره ز هستی نمی‌برد کاهل

کمال و فضل ز علم است و معرفت ای دوست

کسی کمال و فضیلت نخواهد از جاهل

درخت خشک ز سعی و عمل ثمر ندهد

مکن تلاش و حذر کن ز سعی بی‌حاصل

شود همیشه چو مرآت مقتبس از شمس

اگر غبار کدورت ز دل شود زایل

اگر به قدرت خود پی برد دمی انسان

زند چو بحر خروشنده موج بر ساحل

شوی مقرب درگاه کبریا وحدت

اگر که پاک شود لوحه دلت از غل
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,790
15,782
مدال‌ها
6
تا چند سرگران ز مدار جهان شوم

تا چند از مدار جهان سرگران شوم

در بین ما و دوست به جز خود حجاب نیست

آن به که بگذرم ز خود و از میان شوم

زندان تن گذارم و این خاکدان دون

در اوج عرش یوسف کنعان جان شوم

از خاکیان و صحبت ایشان دلم گرفت

یک چند نیز هم‌نفس قدسیان شوم

با طایران گلشن قرب جلال دوست

این دامگه گذارم و هم‌آشیان شوم

سودی نبخشدم سخن واعظ و فقیه

تا چند سال و مه ز پی این و آن شوم

آن به که نشنوم سخن این و آن به گوش

وز چاکران حلقه پیر مغان شوم

شاید بدین سبب کندم بخت یاوری

در بزم دوست محرم راز نهان شوم

وحدت حبیب گر بخرامد به باغ حسن

با گوهر سخن به رهش درفشان شوم
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,790
15,782
مدال‌ها
6
ما سال‌ها مجاور میخانه بوده‌ایم

روز و شبان به خاک درش جبهه سوده‌ایم

با رخش صبر وادی لا را سپرده‌ایم

اندر فضای منزل الّا غنوده‌ایم

پا از گلیم کثرت دنیا کشیده‌ایم

خود تکیه ما به بالش وحدت نموده‌ایم

با صیقل ریاضت از آیینه ضمیر

گرد خودی و زنگ دوئی را زدوده‌ایم

زاهد برو که نغمه منصوری از ازل

ما بر فراز دار فنا خوش سروده‌ایم

بهر قبول خاطر خاصان بزم دوست

کاهیده‌ایم از تن و بر جان فزوده‌ایم

نادیده‌های چند ز دلدار دیده‌ایم

نشنیده‌های چند ز جانان شنوده‌ایم

تا رخت جان به سایه سروی کشیده‌ایم

صد جوی خون ز دیده به دامن گشوده‌ایم

گوی سعادت از سر میدان معرفت

وحدت به صولجان ریاضت ربوده‌ایم
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,790
15,782
مدال‌ها
6
منت خدای را که خدا را شناختیم

در ملک دل لوای طرب برفراختیم

از جان شدیم بر در دل حلقه‌سان مقیم

تا راه و رسم منزل جانان شناختیم

راضی ز جان و دل به رضای خدا شدیم

با خوب و زشت و نیک و بد خلق ساختیم

ای خواجه ما به همرهی عشق سال‌ها

مردانه‌وار بر سپه عقل تاختیم

رستیم خود ز ششدر این چرخ مهره‌باز

تا نرد عشق از دل و جان با تو باختیم

زر شد ز کیمیای تو ما را مس وجود

تن را به نار عشق تو یکجا گداختیم

وحدت ز یمن عشق به شاهی رسیده‌ایم

یعنی گدای درگه شاهان نواختیم
 
بالا پایین