جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {قشرِ شیفتگی} اثر • ~Fateme.h~ کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ;FOROUGH با نام {قشرِ شیفتگی} اثر • ~Fateme.h~ کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,672 بازدید, 22 پاسخ و 23 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {قشرِ شیفتگی} اثر • ~Fateme.h~ کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ;FOROUGH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
Negar_1723372692772.png
عنوان: قشرِ شیفتگی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
اثر: ~Fateme.h~
عضو دفتر نظارت ادبی دوم
مقدمه:

یادت هست آن انگشترِ نگین سرخ که در دستم نشاندم؟
گویی در دل آن، تمام افق‌ها در یک حلقه‌ی بی‌پایان محصور شدند؛ وعده‌ای بی‌صدا، نامکتوب.
اما تو از میان این دنیای دروغین رخت بستی، و من در پیچش بی‌پایان ارتعاشات تنهایی، همچنان در حیرت گرفتارم. فاصله‌ها چون سایه‌های سنگین، سنگینی خود را بر دل می‌افزایند؛ خاموش و غمگین، همچون شب‌هایی که از روشنی روز محروم‌اند. سال‌ها گذشت، و در کنار درختان شکسته و بادخورده، جست‌وجوی ردپای تو هنوز در سرزمین دل من ادامه دارد.
، یافت نمی‌شود.​
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482 (2).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
دوستت دارم؛ زیرا در لحظات گمگشته‌ام، زمانی که در غبار بی‌هدفی و کربِ سرنوشت، چون نابینایی در دل شب‌های بی‌ستاره سرگردان بودم، تو مرا با دست‌های آغشته به محبت پذیرفتی. انگشتانم را، همچون لانه‌ای گرم و مهربان، در دستان دل‌نشین و نوازشگر خود گرفتی و مرا به سوی سراب شیفتگی کشاندی؛ همان‌گونه که باد در سکوت شب، برگ‌های خشکیده را در آغوش می‌فشارد. ای آنکه در رگ‌های دلِ من درختی سبز کردی، نمی‌دانستم بهای این شفقت بی‌پایان چیست؟
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
در آن لحظه‌های تردید، که صدای وجودم به آوای وحشتناک سکوت بدل شده بود، نور نگاه تو چون مشعلی در دل تاریکی درخشید. هر کلامت همچون قطره‌ای باران، خاکِ خشک دلم را شست و شویی تازه داد. چه بهای سنگینی دارد این عشق بی‌محابا، که در عمق وجودم ریشه دوانده است! اکنون که در این جهان از کثرت فاصله‌ها سرگردانم، تمام تلاطم‌ها و بحران‌های درونم، تنها با حضور تو آرام گرفته است.
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
نمی‌دانستم که در لحظه‌ای که در هر قدم از راهِ بی‌خبر و تاریکم، سایه‌ات در کنارم می‌بود، دستانت با لطافت در دستانم پیچیده، نه تنها مرا از غم‌های بی‌پایان رهایی می‌بخشد، بلکه مرا به آغوشی از شفقت و محبت فرا می‌خواند که هیچ‌گاه در تلاطم روزگار نمی‌توان آن را یافت. اما روزی از ديدگان تو، که رنگ سیاهشان همچون شب در دل افکنده بود، ندای سپید و روشن دل خود را به پرسش کشیدم.
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
گفتم: « ای ایستاده در بستر آفتاب، ای نازنینِ شادکام، آیا در دل‌ِ دریا دل، تو مرا به شمار می‌آوری؟» در پاسخ، لبان سرخت چون دانه‌های انار، با تبسمی که گویی به دلداری دل شکسته‌ام آمده بود، به نجوا پاسخ دادی. جوابت را چون گوهری گران‌بها بارها و بارها در دل خود تکرار کردم؛ همانند خوراکی که شب و روز به جان می‌زنم. گفته بودی: «آیا می‌توانم میزان عشقم را به تو بسنجم؟ مگر عشق مانند تب است که با دماسنج اندازه‌گیری شود؟» و من در آن لحظه که جز حیرت و شگفتی چیزی در دل نداشتم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
در میان سکوتی بی‌پایان به تو گفتم: « اگر دریاها سرشار از عشق شوند و آسمان‌ها سقفی از آن بسازند، حتی اگر عشق فراتر از بی‌نهایت باشد، نخستین کسی که آن را در آغوش می‌کشد، من خواهم بود، و همه آنچه در دل دارم، در راه تو می‌ریزم!» اما افسوس که سخنانم، در آتش بی‌مهری‌ات، اکنون به خاکستر تبدیل شده است! و چه اندوهی است که هر ذره از آن خاکستر، مانند قاصدی شوم، بی‌وفایی‌ات را بر پیشانی‌ام حک کرده است.
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
ای روح بی‌قرار من! تو که با چشمانت، همچون دو چراغ روشن در دل شب، شاهد زوال و شکستن وجودم بودی، اکنون در سکوتی سرد و بی‌صدا از کنارم گذشتی.
تو دیگر آن عاشق آسمانی و پاکدل نبودی، بلکه به سنگی سرد و بی‌احساس تبدیل شده بودی! همچون روزهایی که اگر از چشمانم باران غم می‌بارید، دست نوازشگر تو بود که مرا از ورطه‌ی دریاهای تنهایی بیرون می‌کشید؛ اما اکنون همان تو بودی که در برابر اشک‌هایم چون دیواری بی‌حرکت ایستاده بودی.
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
روح من در تلاطم امواج کلمات فریاد زد، اما تو دیگر نه گوش شنوایی داشتی و نه قلبی برای درک این درد. چگونه می‌توانی همچون سنگی خشک و بی‌جان به راه خود ادامه دهی؟ مانند نسیم تلخ پاییزی که به زمین خشک و ترک‌خورده می‌وزد، هیچ‌گاه نتوانستی رطوبت جان را به دلم برسانی. آن زمان که در کوچه‌های عشق قدم می‌زدیم، قلبت به سنگی بی‌روح بدل شد و سدّ جریانی شد که می‌توانست مرا به سمت تو ببرد.
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,791
15,825
مدال‌ها
6
همانند رودخانه‌ای که در میان دشت‌ها به گمراهی می‌افتد، این سد بی‌احساس تو بود که تمامی آرزوها و عشق‌های من را در دل خود فرو می‌برد. تو به مانند آفتاب در فصلی سرد، نه گرمایی به دل من بخشیدی، و نه نوری به راه پر از تاریکی‌ام انداختی. ای روزهای شیرین گذشته، چگونه در دستان سنگی‌ات تبخیر شدید! به حقیقت دل‌های شکسته، دیگر هیچ نغمه‌ی عاشقانه‌ای نمی‌زنند، چرا که در این ویرانه، هیچ‌چیز جز صدای سکوت باقی نمانده است.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین