جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دیالوگ نویسی [تناسخ] اثر «baran.kh کاربر انجمن رمان‌ بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دیالوگ نویسی توسط BARAN_KH_Z با نام [تناسخ] اثر «baran.kh کاربر انجمن رمان‌ بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,260 بازدید, 12 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته دیالوگ نویسی
نام موضوع [تناسخ] اثر «baran.kh کاربر انجمن رمان‌ بوک»
نویسنده موضوع BARAN_KH_Z
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BARAN_KH_Z
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
1000034760.jpg

عنوان: تناسخ

نویسنده: باران خبیری زاده (اَمِستریس)

ژانر: اجتماعی

- بشینید لطفاً.
+ من خیلی منتظر موندم تا با شما حرف بزنم.
- منشی من لطف کردن که نوبت زودتری بهتون دادن. حالا بفرمایید، موضوع چیه؟
+ راستش نمی‌دونم از کجا شروع کنم.
- حداقل بگید دربارهٔ چی می‌خواید حرف بزنید.
+ ذهنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
- می‌تونید بگید چرا فکر می‌کنید مشکلتون ذهنتونه؟
+ راستش فقط ذهن نیست... درواقع همهٔ زندگیمه.
- می‌شنوم. ادامه بدید.
+ از وقتی سن کمی داشتم، استرس همیشه همراهم بود. تنها راهی که داشتم قدم زدن توی فضای باز بود. باهاش ذهنم آروم می‌شد و می‌تونستم بعدش تصمیم درستی بگیرم.
- خیلی خوبه، بهترین کار رو انتخاب می‌کردین.


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
+ ممنون میشم انقدر بهم نگی کوچولو!
- اسمت چی بود؟
+ زها!
- می‌تونی بهم اعتماد کنی؟
+ آره، چون آدم خوبی هستی.
- پس قشنگ معلومه هنوز کوچلویی. هیچ‌ک.س به یک غریبه که برای اولین بار توی مترو دیدتش اعتماد نمی‌کنه.
+ چون نقاب نداری بهت اعتماد کردم.
- باریکلا!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
+ تا بهم اعتماد نکنی و حرف نزنی، منم نمی‌تونم بهت کمک کنم!
- بعدش منو می‌کشه... ‌.
+ بهت قول میدم پیش من بهت هیچ صدمه‌ای نزنه!
- اون ترو هم می‌کشه.
+ از نظرت می‌تونه افسر پلیس رو به قتل برسونه؟
- آره.

 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
+ جواب نه!
- وقتی تو رو هم به قتل... .
+ زها، زها! بس کن دختر.
جات پیش من امنه، بهت قول میدم.
- میشه این پرسش‌ها رو برای یه وقت دیگه بذاری؟
+ نه، اگه کلمه به کلمه شروع کنی به حرف زدن، حرف زدن برات آسون میشه.
- از کجا بگم؟!


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
- شب تولدم ساحل رو دید، هم‌دیگه رو بهم آشنا کردم.
+ آها.
- اما! این آشنایی منجربه چیز دیگه‌ای شد!
+ واضح بگو.
- اون هر وقت بهم نگاه می‌کرد تنم درحال آتیش بود! انگار چشم‌هاش مثل چشم‌های ابلیس داغ بود!
+ در اصل می‌گی بهت علاقه داشت؟​
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
- بگم نه دروغ گفتم!
+ خب پس... .
زها! بهم بگو چطوری از تیمارستان آمد بیرون؟
- هر موقع می‌رفتم پیشش ساکت فقط بهم نگاه می‌کرد، گاهی اوقات دفتر طراحی که براش خریده بودم رو از زیر تختش بر می‌داشت و پرتره منو می‌کشید!
+ جالب شد.​
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
- روان‌شناس‌های اون تیمارستان وقتی می‌دیدن داره بهبود پیدا می‌کنه از تیمارستان مرخصش کردن.
اون روز بابت بهبودش خوشحال شدم، بهش گفتم:
- خونه‌ت کجاست؟
هیچی نمی‌گفت!
یکم پرس‌وجو کردم تا فهمیدم تنهاست...!​
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
+ بعدش چیشد؟
- با پولی که برای بازسازی دفتر نگه‌داشته بودم، خونه‌ای اجاره کردم و با کمک ساحل وسایل اون خونه رو جور کردم.
+ هنوزم مشکل روانی داشت؟
- اوایل خوب بود، اما... .​
 
موضوع نویسنده

BARAN_KH_Z

سطح
4
 
سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
سرپرست علوم و فناوری
کاربر ممتاز
Jan
6,441
13,224
مدال‌ها
5
+ اما چی؟
- اخلاقش کم‌کم عوض میشد!
مثل یک دردنده میشد، خیلی سعی کردم تا برش گردونم به تیمارستان تا درمان کامل بشه اما!
حتی اونا هم ازش ترس داشتن، یک تهدید برای بقیه بیمار‌ها بود.​
 
بالا پایین