جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار سعیدغمخوار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ;FOROUGH با نام سعیدغمخوار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 575 بازدید, 20 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع سعیدغمخوار
نویسنده موضوع ;FOROUGH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
ترازوی عدالت در جهانِ ما خراب است
عدالت واژه ای زیبا فقط در یک کتاب است

همیشه آدمِ بد از عدالت می گریزد
همیشه سهمِ ما خوبان در این دنیا عذاب است

شعارِ حق پرستی بر لبِ هر آدمی هست
ولی وقتِ عمل،سود و زیان تنها حساب است

عدالت واژه ی مظلومِ قرن ماست،عمریست
عدالت مثل سنگِ سختِ زیر آسیاب است

یکی آسوده و کارش فقط،خواب است و خوردن
یکی دنبالِ نان شب، دلش در پیچ و تاب است

یکی در سفره اش یک نان خالی هم ندارد
یکی اما درون سفره اش صد ها کباب است

به جرمِ دزدیِ گاوی یکی را می زنند دست
یکی با مالِ دزدی در دیارِ آفتاب است

دلیلِ اینهمه تبعیض و استثنا چه بوده
چرا بر صورتِ دزدان نامرئی نقاب است؟

#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6

کاش در دنیای ما دیگر کسی تنها نبود
بی وفایی رسمِ آدمهای این دنیا نبود

زندگی معنای تنها غصه خوردن را نداشت
مهربانی بود و دنیا پوچ و بی معنا نبود

دل شکستن جرم بود و هرکسی دل می شکست
بعد از آن دیگر کسی مانند او رسوا نبود

کاش آدمها نمی گفتن به یکدیگر دروغ
اینهمه رنگ و ریا در بین آدم ها نبود

آدمیت بود معیار و ملاک زندگی
برتری در پول و ثروت یا نژاد ما نبود

قصه ی شایسته سالاری حقیقت داشت و
قصه ای با اسم آقازاده و آقا نبود

هر کسی از زندگی سهمِ خودش را می گرفت
حق آدمها فقط در پشتِ یک امضا نبود

ریشه ی فقر و فلاکت خشک می شد در جهان
آه اگر در این جهان تبعیض و استثنا نبود

#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
روزهامی گذرد دردم دوچندان می شود

بی تو این دنیا برایم مثل زندان می‌شود

درد دارد باشی و از من نگیری یک خبر

درد من با دیدنِ تنها تو درمان می‌شود

خاطرات با تو بودن را تصّور می‌کنم

روز وشب قلب من از این غصه ویران می‌شود

هر که می‌بیند مرا داند که غمگین تو ام

آخر این غم‌ها چگونه بی تو پنهان می‌شود

خاطرت هست با چه شوقی دل به دریا می زدم؟

گر چه می‌گفتند نرو امروز توفان می‌شود

گفته بودی تا قیامت من خریدار تو ام

از چه این دوری برایت سهل و آسان می شود

در نبودت بارها من از خودم پرسیده ام

بر سرِ این دل چه می‌آید که ارزان می‌شود


#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
گاه باید بی خیال ِ آدم و عالم شوی

مثل آدم‌های بی‌ وجدان تهی از غم شوی

گاه اگر خوبی نمی‌فهمند کسانی بهتر است

مثل آن‌ها مدّتی هم بدترین آدم شوی

بین آدم‌های کور و کر همیشه لازم است

چشم و گوشت را ببندی با همه درهم شوی

آنکه را صد بارمی‌ بخشی نمی‌فهمد...نبخش

لازم است گاهی نبخشی تا که ابریشم شوی

آنکه قدر مهربانی را نمی‌فهمد چه سود !؟

حیف نیست با قدرنشناسی چنین همدم شوی

گاه باید رفت و از دل هر نگاهی را گرفت

گاه باید خود به زخم قلب خود مرهم شوی

 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
نه دلی مانده،نه در سی*ن*ه ی تنگم جان است

سهمِ آرامشِ من، بی تو فقط توفان است

بهترین خاطره ام بودی و اما رفتی

بعد از این عشق فقط فالِ تهِ فنجان است

هر چه گفتم به من از بازیِ دوران گفتی

رفتنت تلخ ترین بازیِ این دوران است

هرچه می خواهم از این خاطره دل بر بندم

باز هم نقشِ تو در جان و دلم پنهان است

دلِ طوفان زده را طاقتِ آرامش نیست

دیدنِ روی تو تا ساحل اطمینان است

کاش می گفتی از این بازی تلخ ات با من

حرفِ بازنده شدن نیست، دلم ویران است



#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
می ترسم_شعرفوق العاده از سعیدغمخوار


از مردم صد رنگِ این دوران می ترسم
از آشنای بی رگ و وجدان می ترسم

از آنکه در ظاهر رفیق و در خفا امّا
ما را فروشد این چنین ارزان می ترسم

از آدمِ بی جنبه که، تا می رسد جایی
بد می شود حالا به هر عنوان می ترسم

یا از کسی که عقده ی حُجب و حیا دارد
هر خلوتی... سر می کند عریان می ترسم

از آنکه سر، در چند وچونِ این و آن دارد
در خلوت مردم دهد جولان، می ترسم

آن مردِ چوپانِ دبستان را به یادت هست؟
من از کسی مانند این چوپان می ترسم

از ابتدا با آدمِ نامرد بد بودم
از هر چه نا مرد است در ایران می ترسم

#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
صدها سوال بی جواب زندگی
در سرم از زندگی صدها سوالِ بی جواب است
زنده ام اما دلم از دستِ این دنیا کباب است

خسته ام مثل مترسک های بی احساس شالیزار
تشنه ام، با اینکه زیر پای من پیوسته آب است

گرچه می خندم، ولی این خنده ها از شاد بودن نیست
این که من بر صورتِ خود می گذارم یک نقاب است

زندگی با زنده بودن!هر ک.س این را خوب می داند
فرق دارد، این دو تا مانند آب و آسیاب است

آنکه در ظاهر به لب های خودش لبخند می بندد
فرق دارد با کسی که از ته دل کامیاب است

زندگی زیباست! اما در نگاه آدمی چون من
زندگی تنها فقط یادآورِ رنج و عذاب است

زندگی مانند خوابی ست که من هر روز می بینم
زندگی مثل سرابی در میانِ یک سراب است

چرخشِ یک آسیاب کهنه وقتی زندگانی نیست
قصه‌ی کوبیدنِ آب است و هاون،بی حساب است

#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
دلم برای توتنگ می شود

دنیا مقابل چشمم بی رنگ می شود
وقتی که دلم برای تو تنگ می شود
از یک طرف نمی شود تو را ببینم و
از یک طرف بین من و دل جنگ می شود
بغضی گلوی مرا چنگ می زند،عجیب
بغضی که رفته رفته مثل سنگ می شود
باور نمی کنی ولی دردِ ندیدنت
در سی*ن*ه ام مثل زخم پلنگ می شود
دیگر به من هیچ صدایی شبیه تو نیست
بی تو به من هرصدا بدآهنگ می شود
حتی دقیقه های ساعتِ خانه ی ما
باور بکن نمی رود و لنگ می شود
با اینهمه، سخت است بگویم برای تو
وقتی که دلم برای تو تنگ می شود
#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
وعده های دروغ
از دروغ و وعده های بیخودی سر خورده ایم
اغلبِ ما مردم ایران فقط افسرده ایم
زندگی کردن برای ما فقط رنج و غم است
سرنوشت ما چه خواهد شد کماکان مبهم است

هر که آمد وعده ی فردای بهتر داد و رفت
بر دل ما غصه ها را صد برابر داد و رفت

بر سر ِ ما هر چه آمد جملگی از سادگی ست
خود بگو این رنج و سختی ها کجایش زندگی ست؟

پاسخِ آن اعتمادِ ما جوابش این نبود
آرزوهای امام از انقلابش این نبود

ای وزیر محترم غول گرانی را ببین
در نگاهِ مردمِ ما ناتوانی را ببین

چاره ای کن از گرانی ها کمرها خم شده
سی*ن*ه ی مردم سراسر غصه و ماتم شده

شب چگونه می سپاری چشم هایت را به خواب
کودکان وقتی که می خوابند بدون نان و آب

#سعید_غمخوار
 
موضوع نویسنده

;FOROUGH

سطح
5
 
ارشد بخش فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,857
15,697
مدال‌ها
6
شور جوانی
زمان می‌گیرد از ما ناگهان شورِ جوانی را
به یغما می‌برد شور و نشاط نوجوانی را

چنان آهسته و پیوسته و آرام می‌آید

شبیه زلزله،می‌گیرد از ما هر تکانی را

خیابان تا خیابان می‌روی سرحال و سرزنده

به بازویت جوانی داده زور ِ پهلوانی را

چنان سرگرم دنیایی که در ذهنت نمی گُنجد

زمانی می‌رسد گم می‌کنی حتی نشانی را

زمانی می‌رسد از خود بپرسی پس جوانی کو؟

نمی‌ بینی کنار خود دگر یک همزبانی را

سفیدی تا نیفتد بر سرت چیزی نمی فهمی

نمی‌دانی تو راه و رسم ِ این دنیای فانی را

فقط در سی*ن*ه ات آه و غم و افسوس می‌ماند

اگر گُم کرده باشی در جوانی زندگانی را

زمان بازیگرِ قهّارِ این دنیای اجباری ست

که بازی می‌کند بر هر کدام از ما رُمانی را

#سعید_غمخوار
 
بالا پایین