جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار غزلیات ابن حسام خوسفی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Rasha_S با نام غزلیات ابن حسام خوسفی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 380 بازدید, 19 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع غزلیات ابن حسام خوسفی
نویسنده موضوع Rasha_S
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rasha_S
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکل‌ها
خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دل‌ها

مخسب ای دیده چون نرگس به خوش‌خوابی و مخموری
که شب‌خیزان همه رفتند و بربستند محمل‌ها

دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه
که بی‌سالک نشاید کرد قطعاً قطع منزل‌ها

سبکباران برون بردند رخت از بحر بی‌پایان
نمی‌یابند بیرون شو گرانباران به ساحل‌ها

نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین
«مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»

ز حد بگذشت مشتاقی به جام بادهٔ باقی
«اَلا یا ایُّها الساقی ادر کَاساً وَناوِلها»
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما
سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما

هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت
آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما

روی تو اختر سعد است و مرا از طالع
روی آن نیست که تابنده شود اختر ما

جرعه‌ای زان لب شیرین به لب ما نرسید
تا لبالب نشد از خون جگر ساغر ما

خود همین نام تمامم که پس از من نامی
ننویسند به جز نام تو در دفتر ما

زیور مدّعیان گر به مثل سیم و زر است
لؤلؤ نظم خوشاب است زر و زیور ما

مدتی بر سر کویت بنشست ابن حسام
که نگفتی به چه باب است فلان بر در ما
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
نقاب سنبل تر برشکن تجلّی را
بسوز زآتش عارض حجاب تقوی را

به باد رایحهٔ زلف عنبرین برده
هزار دفتر تعلیم و درس و فتوی را

تسلی دل عاشق به جز جمال تو نیست
جمال خویش برو جلوه ده تسلی را

لبت خلاصهٔ انفاس عیسوی دارد
دمی به ما بنما معجزات عیسی را

دوای دیدهٔ من کن ز سرمه قدمت
که آن غبار به از توتیاست اعمی را

به هر چه حکم کنی بر سرم خریدارم
مطیع رای توام همچو بنده مولی را

ز بهر شورش مجنون صبا پریشان کن
شکنج طرّهٔ آشفته‌کار لیلی را

ز نقش خامه صورت نگار ابن حسام
برند اهل حقایق رموز معنی را

صفای عالم باقی کسی به دست آرد
که پشت پای زند زخرفات دنیی را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
مران به عنف خدا را ز آستانه مرا
مکش به تیغ جدایی به هر بهانه مرا

نخست طایر گلزار قدسیان بودیم
محبت تو جدا کرد از آشیانه مرا

مقیم صومعه بودم به عالم لاهوت
کشید عشق به کوی شرابخانه مرا

چه حکمت است که صیاد کارخانه غیب
ز زلف و خال تو بنهاد دام و دانه مرا

کرانه می‌کنی از من کجا روا باشد
بکشت محنت این درد بی کرانه مرا

مرا میانه غم بر کرانه می‌مانی
گناه چیست ندانم در این میانه مرا

ز لعل خود به صبوحی خمار من بشکن
که در سر است خمار می شبانه مرا

زمانی ای دل غمدیده با زمانه بساز
زمان زمان بنوازد مگر زمانه مرا

فسون ابن حسامم به توبه می‌خواند
به گوش در نرود هرگز این فسانه مرا
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را
محراب دل اندر خم ابروی تو ما را

هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز
پابست کند باز سر موی تو ما را

در راه تو خون دل عشاق سبیل است
گو چشم تو خون ریز به یرغوی تو ما را

جز نقش تو در دیده خیالی که در آید
از سر ببرد نرگس جادوی تو ما را

در مملکت حسن ز هر وجه که خوب است
در چشم نیاید به جز از روی تو ما را

زان روی که از سلسله اهل جنونیم
زنجیر کند حلقه گیسوی تو ما را

افتاده چشم سیهت ابن حسام است
زان روز که افتاده نظر سوی تو ما را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
ای به سر کوی تو مسکن و مأوی مرا
خاک درت خوش‌تر از جنت اعلی مرا

روی توام در نظر فکر توام در ضمیر
بهتر از این چون بود صورت و معنی مرا

گوشه‌نشینان کنند دعوی هر قبله‌ای
قبلهٔ ابروی توست کعبه دعوی مرا

دانهٔ خال تو شد راهزن زهد من
عشق تو بر باد داد خرمن تقوی مرا

من که شدم کشتهٔ آن بت عیسی سرشت
بو که حیاتی دهد از دم عیسی مرا

خاطر مسکین به هجر چون ره تسکین برد
گر ندهد مژده‌ای وصل تسلی مرا

گر شود ابن حسام در غم عشقش تمام
بس بود این دولت از دنیی و عقبی مرا
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
مهوَّسان ز پی خاطر مهوِّس ما
به ذکر دوست مزیّن کنید مجلس ما

خیال آن رخ رشک پری و غیرت حور
برون نمی‌رود از سی*ن*هٔ مسَوِّس ما

نهال قامت و چشم تو باغبان چون دید
برفت -گفت- طراوت ز سرو و نرگس ما

به مجلسی که تو باشی چراغ گو بنشین
بس است شمع خیال تو در مجالس ما

به جای بادهٔ گرم زهر می‌دهی نوش است
به شرط آن که تو باشی امیر مجلس ما

ز کنه وصف تو ابن حسام دور افتاد
کجا رسد به تو اندیشهٔ مهندس ما
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
ای غافل از بلای دل مبتلای ما
جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما

ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم
آری مقیّدست به زلف تو پای ما

حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند
ابروی توست قبله حاجت روای ما

ما معتکف به کوی توایم از سر صفا
موقوف آنکه سعی کنی بر صفای ما

دانم که درد عشق نباشد دوا پذیر
زحمت مکش طبیب ز بهر دوای ما

روز ازل که شادی و غم قسم کرده اند
شادی جان ما که غم آمد عطای ما

ابن حسام را ز دعا وصل تست امید
یا رب قرین کنی به اجابت دعای ما
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
ای کعبه تحقیق سر کوی تو ما را
محراب دعا قبله ابروی تو ما را

آن زلف کمند افکن و آن غمزه خونریز
بستند و بکشتند به یرغوی تو ما را

هرچند ز بیراه به راه آوَرَدَم دل
از ره ببرد غمزه جادوی تو ما را

من معتقد پیر مغانم که در این راه
ارشاد طریقت بکند سوی تو ما را

از ظلمت گیسوی تو بیرون نتوان رفت
گر مشعله داری نکند روی تو ما را

دی چشم تو با غمزه به تاراج دل آمد
بردند سراسیمه به انجوی تو ما را

بر پای دل ابن حسام است کمندی
زان طرّه که بسته است به یک موی تو ما را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,660
مدال‌ها
4
ای غمزه تیز کرده به قصد هلاک ما
بر باد داده آتش عشق تو خاک ما

صد دل فدای چاک گریبان و دامنت
آخر بپرس حال دل چاک چاک ما

آتش گرفت سی*ن*ه ز سوز درون من
اندیشه کن ز سوز دل دردناک ما

همچون بنفشه سر بدر آرم به پای بوس
سرو تو گر کند گذری بر مغاک ما

ساقی بیار کوزه و پر کن که روزگار
روزی بود که کوزه بسازد ز خاک ما

ترسم که آه ابن حسام آتشین کند
آیینهٔ ضمیر مصفّای پاک ما
 
بالا پایین