جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ضرب‌المثل مرغش یک پا دارد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط ASAL. با نام مرغش یک پا دارد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 162 بازدید, 9 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع مرغش یک پا دارد
نویسنده موضوع ASAL.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASAL.
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
اصطلاح مرغش یک پا دارد از کجا آمده است؟

در روزگاران قدیم پیرمردی به نام ملانصرالدین زندگی می کرد. او متوجه شد که همه اهالی شهر برای پادشاه جدید شهر هدیه ای می دهند. ملانصرالدین اگرچه علاقه ای به این نوع پابوسی‌ها نداشت ولی خواست طبق رسم و رسوم شهر هدیه ای برایش ببرد و پادشاه را از مشکلات مردم شهر آشنا کند. به همین خاطر روزی به همسرش گفت: «یکی از مرغ های خانه را بگیر و بپز تا برای حاکم ببرم.»
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
همسر با سلیقه اش مرغ پخته شده را با سبزی های معطر و خوش رنگ تزئین کرد به دست ملانصرالدین سپرد. بوی خوب مرغ پخته شده دل ملانصرالدین را برد و با خود گفت: « اگر حاکم جدیدی نداشتیم الان با همسرم مشغول خوردن این مرغ خوشمزه بودم.»
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4

پیرمرد برای حاکم مرغ خوش‌بو را می برد!
اما چاره ای نبود. ملانصرالدین غذا را در دستش گرفت و راه افتاد. توی راه دو سه بار سر ظرف غذا را برداشت و به مرغ نگاهی انداخت. با خود گفت: احتمالا غذا را که به حاکم بدهم، او به تنهایی غذا را نمی خورد و به من هم تعارف می کند آن وقت با همدیگر غذا را می خوریم. بعد چند قدمی که بر داشت باز با خود گفت: «نکند حاکم اصلاً تعارف نکند یا شاید هم ناهار خورده باشد و غذا را برای شامش نگه دارد.»
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
اما سرانجام بوی مطبوع مرغ بریان شده باعث شد ملانصرالدین دیگر توان از دست دهد و در گوشه ای بنشیند و یک ران مرغ را به دندان بکشد. فوراً لب و لوچه اش را پاک کرد و پشیمان شد با خود گفت: «این چه کاری بود من کردم. حالا اگر حاکم مرغ یک پا را ببیند چه می گوید؟، کاش برگردم و فردا با مرغ پخته ی دیگری به دیدنش بروم.»
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
کمی با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که همان مرغ دست خورده را به پادشاه هدیه دهد. مقداری از سبزی های دور و بر مرغ را روی قسمتی که کنده شده بود، ریخت و راه افتاد. به هر حال بعد از مدتی به مقصد رسید.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
وارد خانه ی حاکم شد. ورود حاکم جدید را به شهرشان خیر مقدم گفت و بعد از تعاریف و احوالپرسی گفت: «ای حاکم همسرم آشپز خوبی است. از او خواستم برای تان مرغی بپزد که دست پختش را بچشید. شاید این کار باعث شود از این به بعد گاهی برای خوردن دست پخت همسرم هم که شده به خانه ی ما بیایید.»

حاکم از لطف و محبت ملانصرالدین و همسرش تشکر کرد؛ درب قابلمه را کنار زد و در یک نگاه فهمید که مرغ توی سینی یک پا دارد. ملانصرالدین همان لحظه در فکر فرو رفت که اگر حاکم از او سوال پرسید چه جوابی بدهد
.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
حاکم خندید و گفت: «حتما همسر شما یک لنگ مرغ را خورده که از خوشمزه بودن غذا مطمئن شود.»

ملانصرالدین نمی دانست چه جواب بدهد. ناگهان از پنجره ی اتاق چشمش به غازهای کنار استخر خانه ی فرمانروا افتاد که روی یک پا ایستاده بودند. با اطمینان خنده ای کرد و گفت: «نه قربان، سال هاست که همسر من آشپزی می کند و به این چشیدن ها نیازی ندارد
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
حاکم گفت: «پس چرا مرغی که برای من آورده ای، یک پا دارد؟»

ملانصرالدین خندید و گفت: «باید بگویم همه ی مرغ های این شهر یک پا دارند. لطفا از همین پنجره غازهای خانه ی خودتان نگاه کنید؛ همه روی یک پا ایستاده اند.»
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
فرمانروا به غازهای کنار استخرش نگاه کرد. همه روی یک پا ایستاده بودند. در همین موقع یکی از کارکنان خانه او با چوب دنبال غازها افتاد تا آنها را به لانه شان ببرد. آغازها به طرف لانه دویدند. فرمانروا به ملانصرالدین گفت: «تو دروغگو هستی، می بینی که آنها دو پا دارند.»

ملانصرالدین گفت: «اولا اگر با آن چوب شما را هم دنبال می کردند، غیر از دو پایی که داشتید، دو پا هم قرض می کردید و در میرفتید؛ در ثانی من این مرغ را زمانی اگرفته ام که با خیال راحت استراحت می کرده و فقط یک پا داشته است.
 
موضوع نویسنده

ASAL.

سطح
1
 
[سرپرست ادبیات]
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,238
13,380
مدال‌ها
4
به کارکنانش گفت: «این مرغ یک پا را به داخل خانه ببرید تا با زن و بچه ام بخوریم».

کاربرد اصطلاح مرغش یک پا دارد
از آن روزگار به بعد به کسی که حرف غیر منطقی و بیهوده ای بزند و با لجبازی روی حرف خودش هم بایستد، می گویند: «مرغش یک پا دارد.»
 
بالا پایین