جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی اشعار الکساندر پوشکین

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط شاهدخت با نام اشعار الکساندر پوشکین ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 347 بازدید, 7 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع اشعار الکساندر پوشکین
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
اشعار الکساندر پوشکین
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
سال‌ها گذشت
توفان‌های آزارنده
مه‌آلود
خیال‌های خامِ برساخته‌‌ام را از هم پراکند
و صدای لطیف‌ات را فراموش کردم
شمایل‌های بس الهی‌ات را

در تبعید
در دل‌تنگیِ حبس
روزهای بی‌حادثه‌ام می‌پوسیدند
محروم از هیبت و الهام
محروم از اشک‌ها، از زندگانی، از عشق

روح‌ام دیگربار بیدار شد:
و دیگربار نزدم آمدی
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیده‌یی از زیبایی ناب

قلب‌ام دوباره در خلسه طنین می‌افکند
از درونِ آن دیگربار برمی‌آورد
احساس‌هایی حاکی از هیبت و الهام را
از زندگانی، از اشک، از عشق
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
ترانه‌ی شرقی
گمان می‌کنم برای این به دنیا آمدی که
به آتش بکشانی خیال شاعر را،
او را بگذاری در خلسه‌ای از مسرت،
و با حرف‌هایی شیرین رویایش را بیدار نگه داری
تا افسونش کنی با آن چشم‌های درخشانت،
با آن گفتار غریب شرقیت،
و با پاهای بسیار کوچک نفیست!
آه!برای تحریک لذات ناتوان، به دنیا آمدی
تا ساعت‌ها بدرخشانی شعفی ملکوتی را
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
آن‌گه که در روزِ هیاهو
در شب
به‌سان مرگ
خاموش می‌شود
وین شهرها
همه در تیرگی
مسـ*ـت‌اند و غوطه‌ور
و آن‌گه که سایه‌ی تاریک و روشنِ شب
با این زمین و خاک می‌گردد آشنا
اِنعامِ ناچیزِ زحمتِ هر روزه می‌شود
ساعات شب‌زنده‌داری و ملال من
سر می‌رسد ز راه
در این بطالتِ شب
اَژدَهابانِ سرکشِ قلبم
آشکارا شعله می‌کشند
آن‌گه
در این سرِ شوریده و غمین و فسرده
هر آن جوشش است!
در قلب
آرزوها چه می‌تپند و
در جان چه شورش است!
آن‌گاه
پیش روی من
تومار بلند خاطرات زنده می‌شود
از بینِ این همه
می‌پاشم از برون
نفرین و لعنتی می‌فرستم
بر خاطرات خویش
تلخ است گریه‌ام
تلخ است شِکوِه‌ام
اما سطور غمگنانه‌ی
این خاطرات را
هرگز ز تومار زندگی
پاک نخوام کرد!
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
پژمرده شد و خمودی گرفت
به زیر آبیِ آسمان‌های سرزمین مادری‌اش.
تا آنجا که به یقین
روح جوانش به پرواز درآمد
بر فراز من، بی هیج صدایی.
میان ما فاصله‌ای افتاده است،
خطی گذرناپدیر؛
تلاشم بیهوده بود
نتوانستم خویش را برانگیزانم.
به سنگ می‌مانستند
آن لب ها که خبرم آوردند،
من نیز به سان سنگ گوش فرا دادم،
رعشه‌ای در من پدیدار نشد.
آری، آن آتش مردافکن
که پیش تر در آن سوخته بودم،
شعله‌اش را او بر می‌افروزاند،
همان که اشتیاقش مرا از خویش برون می‌راند.
پس اینک کجاست عذاب؟ کجاست عشق؟ افسوس!
برای روزهای تکرار نشدنی
خاطرات شیرین و افسوس برای آن خوش باور
در این هنگام مرا نه زجه‌ای است نه قطره‌ای اشک.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
توفانی عبوس
آسمان را دربر کشیده‌است
و از بورانِ برف گردابی بر آورده
گاه چون درنده‌ای زوزه می‌کشد
و گاه چون کودکی می‌گیرد
لحظه‌ای خَس و خاشاک را به بام کهنه می‌کوبد
و گاه چون مسافری مانده از راه
بر پنجره می‌زند
کلبه‌ی کهنه‌ی ما اما
تاریک و غم‌افزاست

بانوی پیر سرم!
چرا پای پنجره
چنین خموش نشسته‌ای؟
خسته از غرش توفانی، ای دوست
یا که از وزوز دوک خویش
چنین به چُرت افتاده‌ای؟

ای یار مهربان
به روزگارِ جوانی و بینوایی‌ام
بیا تا مِی‌ بنوشیم
کو جام مِی؟
تا از فرط اندوه بنوشیم
بی‌شک
قلب
شاد و سرخوش خواهد شد
برایم نغمه سر کن
نغمه‌ی مرغک آوازه‌خوانی را
که بر کرانه‌ی دریا
آرام می‌زید
نغمه دخترکی را
که سحرگاهان
در پی آب می‌رود

توفانی عبوس
آسمان را در بر کشیده‌ است
و از بوران برف گردابی بر آورده
گاه چون پرنده‌ای زوزه می‌کشد
و گاه چون کودکی می‌گرید
لحظه‌ای خَس و خاشاک را به بام کهنه می‌کوبد
و گاه چون مسافری مانده از راه
بر پنجره می‌زند
ای یار مهربان
به روزگار جوانی و بینوایی‌ام
بیا تا مِی بنوشیم

کو جامِ مِی؟
تا از فرط اندوه بنوشیم
بی‌شک
زندگی
جانی تازه خواهد گرفت.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
گلی پژمرده و بی بو
می‌بینمش، در میان برگ های کتابی فراموش شده.
و روحم سراسر بیدار می‌شود.

کجا روییده است؟
در کدامین بهار؟
چه کسی آن را چیده است؟
دستی آَشنا یا که غریبه؟
و از چه روی دراینجا گذاشته‌اندش؟

به یاد عاشقانه دیداری
و یا از هم گسستنی شوم،
یا پرسه زدنی تنها و آرام
در سایه‌ی جنگل و سکوت؟

زنده است او؟
با اوست آن معشوق هنوز؟
در این ساعت خلوتگاهشان کجاست؟
یا شاید آنان نیز رنگ باخته‌اند،
بسان این گل غریب؟
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,323
مدال‌ها
25
در نام من برای تو چیست؟
نامم که خواهد مرد
چون هیاهوی غمناک موجی که بر ساحلی دور فرود آید
یا نوای شبانه ای که در جنگلی خاموش برآید
در نام من برای تو چیست؟
نامم بر برگه ی خاطرات ردی مرده خواهد گذاشت
چندان که طرح گور نوشته ای با زبانی گنگ
در نام من برای تو چیست ای رفیق؟
دیریست فراموش شده مانده است نامم در تشویش های تازه و عصیانی
و به جانت دیگر خاطره ای پاک و لطیف نمیبخشد او

در نام من برای تو چیست ای رفیق؟
در روزگار غصه اما در خاموشی ات
غمناک نجوا کن نامم را
و بدان که از تو یادی هست
و بدان که در دنیا قلبی هست
قلبی که تو در آن زنده ای
 
بالا پایین