جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار غزلیات ابوالحسن فراهانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Rasha_S با نام غزلیات ابوالحسن فراهانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 265 بازدید, 9 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع غزلیات ابوالحسن فراهانی
نویسنده موضوع Rasha_S
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rasha_S
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
چشم ترم به آب رسانیده آب را
حاجت نشد به رفتن دریا سحاب را

وصل تو را زبخت سیه چون طلب کنم
از شب طلب نکرده کسی آفتاب را

بر رغم من بود که نقاب افکند به رخ
باید کشید منتی از من نقاب را

مقصود دل ز گریه فنا نیست و بس
از زخم نیست گریه بر آتش کباب را

مشکل اگر جهان حذر از اشک من کند
بیمی ز سیل نیست سرای خراب را

گیرم غمم به خواب گذارد چه سان دهم
جا در حریم عکس رخ یار خواب را

هرکس که آشنای تو بیگانه نیست
بیگانگی ز چشمم از آن است خواب را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
محنتی هر ساعت از تو پیش می آید مرا
پیش محنت های بیش از بیش می آید مرا

قصد قتلم چون کند در خواب آن چشم سیاه
یاد از بخت سیاه خویش می آید مرا

عقل دورم کرد ازو یا رب نیامد پیش ک.س
آن چه پیش از عقل دوراندیش می آید مرا

بسته ره بر من خیالش رو بهر سومی نهم
در نظر آن شوخ کافر کیش می آید مرا

باطنم پر در معنی ظاهرم پر در اشک
شاه عالم در نظر درویش می آید مرا
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
مخواه از دوستان ای دوست عذر کم‌نگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را

نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم می‌افکند داغ سیاهی را

شهادت بر جراحت‌های دل داد اشک و نشنیدی
بلی چرخ ست ناپرسیده می‌داد این گواهی را

ز اشک و چهره بردم سیم و زر وصلش نشد ممکن
به سیم و زر خریدن نیست ممکن پادشاهی را

ندانی حال دل تا ساعتی بر دیده ننشینی
نه طوفان دیده نه دریا چه می‌دانی تباهی را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
از آن در سی*ن*ه دارم دل که باشد درد و داغ آنجا
نه زان دارم که باشد شادمانی و فراغ آنجا

به سیر گلستان رفتی و بویی برد از این معنی
هنوز از نکهت گل غنچه می‌گیرد دماغ آنجا

اگر خواهم به باغ آیم برای سرو گل نبود
گل رخساره و سرو قدت کردم سراغ آنجا

بیا تا با تو گل ریزان کنیم ای گلعذار من
من از گل‌های داغ اینجا، تو از گل‌های باغ آنجا

نمی‌دانم ترا از چشم مردم چون نگه دارم
نظرگاه است رویت می‌برد هرکس چراغ آنجا
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
ز گریه منع مکن دیده پر آب مرا
که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا

مرا بسوز پس از کشتنم که سیمابم
مگر به آب دهد کلبه خراب مرا

شکفته دیدم گل های داغ و دانستم
که سوی من نظری هست آفتاب مرا

ز دیده منت شب زنده داری از چه کشم
که غمزه ی تو به تاراج برد خواب مرا

گداخت پیکرم از جوش خون چه چاره کنم
که شیشه تاب نمی آورد شراب مرا
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
بهر قتلم یک نفس بس نرگس جانانه را
شعله ای کافی بود بال و پر پروانه را

خون تراوش می کند از چاک های سی*ن*ه ام
طفل اشکم باز گم کرد است راه خانه را

مردم چشمم کنند از دل به سوی دیده اشک
همچو موری کو بسوی خانه آرد دانه را

من مسلمان نیستم گبرم ولی از بیم خلق
می‌فروزم در درون خانه آتش خانه را

تکیه بر دیوار نتوانم نمود از بس که دل
تا فتد از آه آتش بار این ویرانه را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را
انداختم به ساحل چون موج آسمان را

ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا
ورنه به بوسه زحمت میدادم آستان را

تا زودتر بسوزی ای برق آه او را
چون عندلیب از خس میسازم آشیان را

گر بودی از سگانش امید التفاتی
کی بود تاب بودن در سی*ن*ه استخوان را

جان را نبود قوت کز سی*ن*ه تا لب آید
از چاک سی*ن*ه صد در بررخ گشوده جان را
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
سوختم ترسم که رویش دیده باشد بی نقاب
زآن که می بینم که تابی هست اندر آفتاب

گرچه عمرم صرف قید و بند شد اما نبود
هیچ بندی بر دل من بار چون بند نقاب

تار زلفش مانع وصل دلم شد از رخش
تار مویی در میان دین و دانش شد حجاب

گفت در خوابم توانی دید گفتم خواب کو
ور بود کوبخت بیداری که بیندت به خواب

چون نشستی یک نفس بنشین که من در عمر خود
روز را امروزی می‌بینم که بنشست آفتاب
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
مرا کناره ی جویی و یک سبوی شراب
هزار بار زجنت به است و بوی شراب

کنون که در دم نزعم پیاله ده که به گور
کسی شراب برد به که آرزوی شراب

عجب که روزه ما را خدا قبول کند
هلال عید نه بینم اگر به روی شراب

اگر بهشت نبودی مقام می خواران
نیافریدی دروی خدای جوی شراب

نه کعبه است که ره بی دلیل نتوان رفت
به سوی میکده ات رهنماست بوی شراب
 
موضوع نویسنده

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,453
12,661
مدال‌ها
4
عشق گل گر آشکارا کرد بلبل باک نیست
عاشقی ترسد ز رسوایی که عشقش پاک نیست

کار ما را از نگاهی می تواند ساختن
گردش چشم تو مثل گردش افلاک نیست

عشق را الفت به قدر نسبت آمد شعله را
با سمندر نسبتی باشد که با خاشاک نیست

سیر بستان را مشو منگر که آخر بی سبب
سرو را پا در گل و گل را گریبان چاک نیست

ای که گفتی بر سر خاک تو خواهم آمدن
ما کف خاکستری داریم و ما را خاک نیست
 
بالا پایین