به نام خداوند آرزوها!
لباس بلند طلایی رنگش را میتکاند و نگاه کنجکاوش را از زیر کلاه سفید پلیورش، در تالار خاک خوردهای که به سختی وارد شده است، میچرخاند. طرهی نقرهای رنگ موهایش را کنار میزند و بهسمت پلههای مارپیچی پرواز میکند. اضطراب، توانایی مقابله با فضولیاش را ندارد. انگشتی به نردهی خاکستری پله میکشد، با کنار رفتن خاک روی نرده، سفیدی نمایان میشود. عطسهی آرامی میکند که چند دانه برف کوچک روی زمین میبارد. نگاهی به درب قفل شدهی پشت سرش و پنجرهای که راه ورودش را تامین کرده است، میاندازد.
نگاه آبی رنگش را قفلِ راه پر پیچ و تابش میکند و سریع پلهها را میگذراند. با رسیدن به طبقهی بالا و فضای سراسر تاریکش، از کیف جنس شکوفهاش شیشهی حاملِ کرم شبتاب را بیرون میآورد. تکانی به شیشه میدهد و به کمک نور سبز ایجاد شده نگاه میچرخاند. با دیوارهای خاکیِ شیشهای قدمی فاصله دارد که صدای زمختی سکوت را میشکند.
- بیحرکت.
با چشمانی گرد متوقف میشود، فروغ بالهای بلورینش از شوک و ترس کمتر میشوند. با لرزش زمین آب دهانش را قورت میدهد، صدای خراشیده باز هم بلند میشود.
- بالهات رو به دستهات بچسبون و بچرخ.
زیر لب زمزمه میکند.
- دیو محافظ!
با صدای بلندتر نگهبان، لرزش تن کوچک و ظریفش بیشتر میشود.
- ۰۰۱۳* زود بچرخ.
***
پ.ن: در این دنیا پریها اغلب با عدد نامگذاری شدهاند. این اسم بهخاطر این است که عدد سیزده عددی است که در میان دو راهی دگرگونکننده و بدبختی گم شده است.