(ألسَّلامُ عَلَيْكَ يٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَين)
بهرت، ای کرب و بلا ! آمده مهمانی چند
دیده بگشا و ببین، موکب سلطانی چند
بر مه و مهر فلک سای سر خود که تو را
داده دلدار جهان، نَیِّر تابانی چند
خاک تو، وادی مقصود مهین قافلهایست
که نمودند همی طی بیابانی چند
پس ازین، کرببلا ! با سر و سامان گردی
که شوی خوابگه بی سر و سامانی چند
تيره رخسار فرات تو شود ، گر نكند
رحم بر تشنگی کودک عطشانی چند
چند روز دگر، اینجاست که بر عرش رَود
ز جگرسوختگان ، ناله و افغانی چند
اندر اينجاست که از داغ جوانان حسین
تا به دامن بشود چاک گریبانی چند
اندر اينجاست که بشکفته شود از دم تیغ
ز گلستان نبی ، غنچهی خندانی چند