جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار وصال شیرازی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط شاهدخت با نام وصال شیرازی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 171 بازدید, 18 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع وصال شیرازی
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
از بس هجوم کرده بچشمم خیال دوست

چندان مجال نیست که بینم جمال دوست
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
همه گویند که پروانه بود عاشق شمع

عاشق کیست بگو شمع ، به این سوز و گداز
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
داده چشمان تو در کشتن ما دست بهم

فتنه برخاست چو بنشست دو بد مَست بهم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
از مکافات بیندیش که در شرح وفا

گردن شمع بخون خواهی پروانه زدند
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
بجزتوکیست که حسنش دلی زما ببرد

گرفتم ازتوکسی دل برد کجا ببرد
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
صبرگویند که هرمشکل ازاوآسان است

مشکل این است که صبرازتومراآسان نیست
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
گر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو را
لیک شادم که نظر بر دگری نیست تو را

ترسم آیینه ی حُسن تو ز خط گیرد رنگ

ای که از آه ضعیفان خبری نیست تو را

حاش لله که من از پای تو بردارم سر

با من بی سر و پا،گر چه سری نیست تو را

گشت افزون ز خطت حُسن جفا افزون کن

دگر از آه ضعیفان اثری نیست تو را

وه که یک باره وصال از غم هجر تو بسوخت

وز غم سوخته جانان،خبری نیست تو را
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مسـ*ـت به هم

هر یک ابروی تو کافی ست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه ازین توبه و پیمانه که بشکست به هم

عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم

مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم

دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد (وصال)
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنش
مگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش

لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمّ ستور
تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش

که گفت از تن او خصم برکشید لباس؟
لباس کی بود او را که پاره شد، بدنش؟

نه، جسم یوسف زهرا، چنان لگد کوب است
کزو توان به پدر بُرد بوی پیرهنش

زمانه خاک چمن را به خاک عدوان داد
تو در فغان که چه شد ارغوان و یاسمنش

نه گل، تو گر سر خاری، در این چمن دیدی
بیا و آب ده از جویبارِ چشم منش

بلی ز خاک، صبا بر تنش کفن پوشاند
بیافتی اثری گر ز جسم مُمتحنش

عیالش ار نه به همره، در این سفر بودی
از او خبر نرسیدی به مردم وطنش

دهان کجا که نماید تلاوت قرآن؟
مگر که روح قدس ساخت، حرفی از دهنش

ز دستگاه سلیمان فلک اثر نگذاشت
به غیر خاتمی، آن هم به دست اهرمنش

ببین به آل پیمبر ، چه کرد ظلم یزید
تواند این همه گل، ک.س ز یک گلستان چید؟
 
بالا پایین