جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {سپیدی سرشک} اثر •معصومه فخیری کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط آرشیت با نام {سپیدی سرشک} اثر •معصومه فخیری کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 950 بازدید, 20 پاسخ و 14 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {سپیدی سرشک} اثر •معصومه فخیری کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع آرشیت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
1000013492.png

عنوان: سپیدی سرشک
ژانر: تراژدی
اثر: معصومه فخیری
ناظر: @سپید
مقدمه:
در هیاهوی زندگی دریافتم؛
چه بسیار دویدن‌ها که فقط پاهایم را از من گرفت
درحالی که گویی ایستاده بودم،
چه بسیار غصه‌ها که فقط باعث سپیدی اشک‌هایم شد
درحالی که قصه‌ای کودکانه بیش نبود.
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد “می‌شود”
و اگر نخواهد “نمی‌شود”.​
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
اشک‌هایم را در راه رسیدن پیش‌کش کردم. ولی امان از حواس‌پرتی هستی که لبخندم را کور کرد.
اینک صعبی ندارم زیرا اشک‌هایم همچون عقابی در گردون خود را واگذار می‌کنند. هر چند که لبخندم از دور ما را می‌نگرد و به حال آینده‌ی شوممان غصه می‌خورد.
شاید او می‌داند چه بلایی سرمان می‌آید.
شاید هم تظاهر به دانستن می‌کند، درست مانند من!
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
دیگر پاهایم توان قیام را ندارد. زبان باز کرده و از من احشام می‌کنند. دیگر کاری از اشک‌های سپید رنگم بر نمی‌آید. او هم ‌‌محبوس لبخندم شده و تنها از او پیروی می‌کند. بر جلوی او زانو می‌زند و او را همچون خدای ارجمند ستایش می‌کند.
آری! هیچ‌کدام از اعضای بدنم مرا نمی‌طلبند و از مرا قبول ندارند. ولی این درد و رنج روزگار که تقصیر من نیست. هست؟
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
غم و شادی را توصیف کنم؟
کدام را چشیدم تا بازگویش کنم؟ غمی را که جز اشک و نگون‌بختی چیز دیگری برایم نگذاشت. یا شادی که همان لبخندِ حزینم را هم از من گرفت؟
هیچ‌کدام برای من منفعتی نداشتند، تنها کنارم قرار می‌گرفتند و چند روزی میهمانم می‌شدند. آخر هم که می‌دیدند کاری ندارند وداع را می‌گفتند.
درست مانند انسان‌ها!
هر چند وقتی احساساتم با من این‌گونه‌اند، از بشریت چه انتظاری می‌رود؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
بشریت!
شما با من چه کردید؟ از خداوند گله دارم که شما موجودات مجهول و سرگشته را خلق کرد.
در همان کیهان خودتان می‌‌ماندید، مگر چه میشد؟
چرا بهای یک سیب سرخ رنگ را باید ما بدهیم؟
نکند سیب هم دست و پا در آورده و پیش خداوند اشک‌هایش را به رخ کشیده؟
خب من هم دست و پایم را می‌گیرم و تا عمر دارم می‌گریستم‌. خداوندا! بشریت را نابود می‌‌کنی؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
اشک‌هایم را به سپیدی دندان‌هایم تبدیل می‌کنم.
همچون بخت یک تازه عروس!
ولی درونشان را چه کار کنم؟
اشک‌هایم درد می‌کشند. تقصیر من که نیست.
آیا می‌توان به اشک‌ها دستور داد؟ آنها را متقاعد کرد؟
به خداوند قسم نمی‌شود.
آنها جان دارند و جانشان درون یک انسان مرده است.
انسان‌های مرده‌ای که فقط مرگشان را می‌خواهم.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
برای نابودی انسان‌ها چه کار می‌توانم کنم؟
از هفت‌خان رستم رد شوم؟ کوه را از جا در بیاورم؟
باشد. حتی اگر بخواهید چشم‌هایم را هم تقدیم می‌کنم.
آنها دیگر به دردم نمی‌خورند. تنها خودشان را به غم آلوده می‌کنند و همچون آبشاری می‌بارند. خود را به در و دیوار می‌کوبند و دستاوردی نمی‌گیرند.
همین حرصشان می‌دهد و دست به بردگی احساس می‌زنند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
احساسات؟
همانی که مرا در بند انزوا اسیر کرد و چاقوی زوال را زیر گلویم فشرد.
مگر نمی‌گویند احساسات به زندگی جان می‌بخشد؟ پس چرا تمام روح و اجزایم را بیرون کشید؟ مرا مانند عروسکی کرد که عروسک گردانش شغل دیگری پیدا کرده بود؟
چرا هر ک.س به من می‌رسد جور دیگری تا می‌کند؟
مگر من چه کردم؟ اینکه به‌جای خندیدن اشک‌هایم را تقدیم کردم، باید این همه تاوان پس بدهم؟
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
در این افکار سرگردان چه می‌گویم؟
تاوان دیگر چیست؟ من تنها باید زیر دستان تنهایی و اشک‌هایم خفه می‌شدم و حتی تلاشی برای زنده ماندن نمی‌کردم.
آن وقت باید تاوان چه چیزی را پس می‌دادم؟
مگر چه کار کرده بودم که حتی لیاقت زندگی کردن را هم نداشتم؟ آسمان را به زمین دوخته بودم؟ به خداوند قسم که آن فقط یک نمایش بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین