- Aug
- 185
- 436
- مدالها
- 2
نوشتن برای بودن
گاهی همه چیز با یک جمله قصار شروع میشود؛ حس میکنی باید چیزی دربارهی آن جمله بگویی و دستکم یادداشتی شکل میگیرد. گاه اما یک قصار جملهی دیگری را یادت میاندازد و میگویی صبر کن، با پیوند این جملات میتوان سر از جاهای دیگری درآورد.
چندی پیش این جملهی آیزاک دینس را خواندم:
«برای آنکه کسی باشی، مجبوری داستانی برای گفتن داشته باشی.»
خواستم چیزی دربارهاش بنویسم که یاد حرفی از گری واینرچاک افتادم:
«اگر محتوا تولید نمیکنید، وجود خارجی ندارید.»
هر دو یک چیز را میگویند. بودن با گفتن.
چرا مینویسیم؟ برای آنکه حس کنیم هستیم. نه لزومن برای گفتن به دیگران، اول از همه برای اعلام به خودمان. ما خودمان را روایت میکنیم تا هستیمان را از یاد نبریم.
گاهی همه چیز با یک جمله قصار شروع میشود؛ حس میکنی باید چیزی دربارهی آن جمله بگویی و دستکم یادداشتی شکل میگیرد. گاه اما یک قصار جملهی دیگری را یادت میاندازد و میگویی صبر کن، با پیوند این جملات میتوان سر از جاهای دیگری درآورد.
چندی پیش این جملهی آیزاک دینس را خواندم:
«برای آنکه کسی باشی، مجبوری داستانی برای گفتن داشته باشی.»
خواستم چیزی دربارهاش بنویسم که یاد حرفی از گری واینرچاک افتادم:
«اگر محتوا تولید نمیکنید، وجود خارجی ندارید.»
هر دو یک چیز را میگویند. بودن با گفتن.
چرا مینویسیم؟ برای آنکه حس کنیم هستیم. نه لزومن برای گفتن به دیگران، اول از همه برای اعلام به خودمان. ما خودمان را روایت میکنیم تا هستیمان را از یاد نبریم.