جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی چنین داستانی بنویس!

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته جمع‌آوری نکات توسط سایدآ با نام چنین داستانی بنویس! ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 508 بازدید, 30 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته جمع‌آوری نکات
نام موضوع چنین داستانی بنویس!
نویسنده موضوع سایدآ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط سایدآ
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
نوشتن برای بودن

گاهی همه چیز با یک جمله قصار شروع می‌شود؛ حس می‌کنی باید چیزی درباره‌ی آن جمله بگویی و دست‌کم یادداشتی شکل می‌گیرد. گاه اما یک قصار جمله‌ی دیگری را یادت می‌اندازد و می‌گویی صبر کن، با پیوند این جملات می‌توان سر از جاهای دیگری درآورد.



چندی پیش این جمله‌ی آیزاک دینس را خواندم:

«برای آنکه کسی باشی، مجبوری داستانی برای گفتن داشته باشی.»

خواستم چیزی درباره‌اش بنویسم که یاد حرفی از گری واینرچاک افتادم:

«اگر محتوا تولید نمی‌کنید، وجود خارجی ندارید.»

هر دو یک چیز را می‌گویند. بودن با گفتن.

چرا می‌نویسیم؟ ‌برای آنکه حس کنیم هستیم. نه لزومن برای گفتن به دیگران، اول از همه برای اعلام به خودمان. ما خودمان را روایت می‌کنیم تا هستی‌مان را از یاد نبریم.
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
حقیقت امر این است که هر چه بیشتر بنویسید، ناگزیر بهتر خواهید نوشت. اگر روزی چهار تا شش ساعت بنشینید پشت میز و آن‌چه را که در قلب‌تان است روی کاغذ بیاورید، محال است نویسنده‌ی بهتری نشوید.

برای خودتان یک بلاگ درست کنید و فکرها و نظرها و حتا فصل‌های پیش‌نویس اثرتان را در آن بگذارید تا بتوانید نوشته‌هایتان را در یک قالب‌بندی حرفه‌ای تماشا کنید. این‌ به‌خودی‌خود متضمن کمکی است به نگارش‌تان.»



©️ویلیام کین، از کتاب «نوشتن مانند بزرگان»، ترجمه‌ی مریم کهنسال‌نودهی-کاوه فولادی‌نسب، نشر چشمه، ص ۲۲ و ۲۳
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
داستان بگو فقط




فلسفه‌بافی می‌کنی نه فلسفه‌ورزی، چون بضاعت فلسفی نداری. پس جای آنکه حتا به گرد پای «قرنطینه» برسی، قهوه‌ی زرد آقای نویسنده تحویل می‌دهی.

میلان کوندرا گفته بود باید «هستی و زمان» مارتین هایدگر را خوانده باشی تا رمان «بار هستی» را بهتر بفهمی.

کوندرا اندیشه‌ی هایدگر را هضم کرده که دست به نوشتن چنین رمان-جستاری می‌زند.

اصلن چه اشکال دارد فقط داستانت را بگویی و بگذاری هر اندیشه‌یی هم که هست در سپیدی سطرهای متن آشکار شود؟



دیدم سهیل سمی، مترجم پُرکار روزگار ما، این قضیه را رک‌وروراست بیان کرده:



«از خوندن رمان‌هایی که راوی‌های ظاهرا خاکی‌مسلک دارن و مدام در مورد زندگی حرفای به ظاهر ساده اما عمیقی می‌زنن که می‌شه استخراجشون کرد گذاشت مجازی کلافه شدم. تعداد نویسنده‌هایی که کارشونو بلدن و فقط داستانشونو تعریف می‌کنن و تموم هی داره کم می‌شه. همه می‌خوان زندگی رو تبیین کنن. بابا داستانتو تعریف کن. اگر کارتو بلد بودی زندگی لعنتی خودش تبیین می‌شه. ول کن این قضیه‌ی کثیف تبیین زندگی رو. آخه مگه چه ارزشی داره این تبیین که هی حرفای گنده گنده می‌ذارین تو دهن راوی یا شخصیتای به ظاهر باحالتون. سعی نکنین باحال باشین. بهترین راه باحالی همینه.»



فقط داستان بگو؛ یا لااقل اول فقط داستان بگو.
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
احساس چیزها



بیا خیال کنیم اشیا به هم حسادت می‌کنند؛‌ لیوان به فنجان، کتاب به گوشی، انبردست به پیچ‌گوشتی. حسدشان را چگونه به زبان می‌آورند؟

سنگ زیر پایت چه حسی دارد وقتی به او بی‌اعتنایی و به ابر می‌نگری؟

بیا همه‌ی احساسات انسانی را سوار اشیا کنیم. به مهر و کین و شادی و اندوه آن‌ها بیندیشیم. این شعر را بخوان:



«آنک
شیون دریا
از آنکه خویش را-
در چشمه می‌شویی.*»



از زبان دریا نیست، اما شاعر شیون دریا را شنیده و با زبان خویش سروده.

قلمت چه می‌گوید وقتی احساساتت را پنهان می‌کنی و نمی‌نویسی؟
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
چی فکر می‌کردیم چی شد


این ضرب‌المثل به گوشتان خورده که «چی فکر می‌کردیم چی شد»، شعر «غول» از غلامعلی رضوی اجرایی شاعرانه از همین سخن است:


«می‌خواستم غولی باشم
مگر فردا را
بر شانه‌های من
به تماشا بنشینند
حال
تنهایی من غولی‌ست
نشسته بر شانه‌هایم.»*


«چی فکر می‌کردیم چی شد» ایده‌یی برای نوشتن شعر و داستان و مقاله است. می‌توان به همه‌ی اهداف و آرزوهای گذشته نگریست و رد آن‌ها را گرفت و به امروز رسید و تفاوت میان انتظارات اولیه و دستاوردهای کنونی را بررسید.


درباره‌ی چی، چی فکر می‌کردید چی شد؟
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
نمی‌تباهمت، می‌نویسمت

می‌نویسیم چون نگرانیم از تباهی چیزها و کسانی که عزیز می‌شماریم.

بپرس من برای جلوگیری از تباهیِ چه می‌نویسم؟ برای عمر و جوانی‌ام؟ زیستگاهم؟ خاطرات عشقی نافرجام؟ تجربه‌هایم؟ یاد پدر و مادرم؟

از تباهی و تباهیدن و تباهیده و تباهنده باید نوشت؛ حتا اگر با نوشتن هیچ از تباهی نکاهیم، دست‌کم یادگاری می‌آفرینیم از یک زیباییِ از دست رفته.

چه باک اگر این نوشته‌ها نیز روزی تباه شوند.

مهم نفس جدال با تباهی‌ست.
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
۱۰ سطر که همیشه حال ادامه‌ی آن‌ها را دارم

یکی از راه‌های مقابله با ترس از صفحه‌ی سفید داشتن انبانی از جملات ناتمام است. نوشتن یک ادامه‌ی جفنگ هم کافی است تا ببینی راه افتاده‌یی و سر از جای تازه‌یی درآورده‌یی.

و یک پیشنهاد:

یک جمله‌ی ناتمام را انتخاب کنید و هر روز ادامه‌ی متفاوتی برای آن بنویسید. بهترین نوشته‌ها تازه بعد از دو-سه ماه تمرین پیوسته شکل می‌گیرند. می‌ارزد.



۱. امروز یاد گرفتم…

۲. داستان کسی که…

۳. همین که چشم‌هایم را بستم…

۴. این حرف را تاکنون به کسی نگفته‌ام…

۵. هیچوقت فکر نمی‌کردم…

۶. چه خواهد شد اگر…

۷. هیچوقت از تکرار…

۸. این جمله هیچوقت از خاطرم نمی‌رود…

۹. نصف عمرم بر فنا بود اگر…

۱۰. سرانجام روزی خواهد رسید که...

شما هم چند جمله‌ی ناتمام پیشنهاد بدهید.
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
چه پُخی هستی که از خودت می‌نویسی؟

زیر یادداشت دوستی، کسی نوشته بود: «نمی‌دونم چرا من یا سایر ملت باید از شنیدن روزمرگی‌هات لذت ببریم. آخه مگه شخصیت مهم سیاسی هستی؟ بازیگر خفنی هستی؟»

احتمالن ما هم چنین کامنت‌هایی زیر نوشته‌هایی که منتشر نمی‌کنیم (یا نمی‌نویسیم) می‌گذاریم. «مگه من کی‌ام که از خودم بنویسم؟»



و نتیجه‌اش انبوهی از دلنوشته‌های کم‌مایه است که هر روز دست به دست می‌شوند و هیچ اثری هم در پیشبرد زیست بشری ندارند.



هرمز شهدادی در «شب هول» نوشته:

«چنین آموخته‌ایم که در نوشته‌ها سرگذشت آدمهای استثنائی و یا معروف را بخوانیم. چنین آموخته‌ایم که به زادگاه و جایگاه آدمهای معروف علاقمند باشیم. هیچ گاه از خود نمی‌پرسیم که چرا سرگذشت اشخاص ظاهراً بی‌هویت، داستان همگان، برایمان مطبوع نیست.

غافلیم که هر یک از این همگان، هر کدام از این آدمهای هرروزی و بی‌نام و نشان، حیاتی سراسر ماجرا و رنج و شادمانی داشته‌اند و به حقیقت اینانند که بار تاریخ و تقدیر را به دوش می‌کشند.»



اگر بکوشیم به جای جمله‌های سانتی مانتال و انتزاعی، با نثری سالم و خونسرد خودمان را روایت کنیم، اگر بیخیال انشاءهای چُس‌ناله و پرطمطراق شویم، آرام‌آرام یادداشت‌هایمان به حلقه‌ی کوچکی از زنجیره‌ی تمدن‌سازی بدل خواهد شد.



ما بیش از ادبی‌بازی‌های ناشیانه، نیازمند همین روایت‌های ساده و صمیمی آدم‌های عادی این جامعه‌ایم تا به گسترش فرهنگ درنگ و تأمل، مکث و مزه‌مزه کردن ثانیه‌ها کمک کنیم.



ما با نوشتن از افکار و تجربیات و آموخته‌های همین پخی که هستیم، می‌توانیم به قدر گامی خُرد، خِرَد جمعی را پیش برانیم

و در عین هیچ پُخی نبودن، «کسی» باشیم.


✍🏼 مریم کشفی
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
همین نکات ساده



نشسته بنویسد. ذهنش به هزار جا سرک می‌کشد. حس می‌کند باید کتابی ورق بزند یا نگاهی به یادداشت‌های پیشینش بیندازد تا ایده‌یی برای نوشتن بیاید؛ اما به خودش نهیب می‌زند که نه، بمان. نوشته باید خودش خودش را بسازد. یاد پدرش می‌افتد که به مادرش سرکوفت می‌زد این‌همه کارهای بچه‌ها را انجام نده، بگذار خودشان به تقلا بیفتند تا مستقل بار بیایند.

برای نوشتن، بیش از گشتن به ماندن احتیاج داری.

یک جمله‌ی شل و ول بنویس که همان اول کار پایش را دراز کند وسط صفحه تا بقیه‌ی جمله‌ها هم ترسشان بریزد و هر طور دوست دارند ولو شوند روی کاغذ. صفحه که پر شد، می‌توانی همه را به‌خط کنی و هر کدام که به کار می‌آید نگه داری و بقیه را بریزی بیرون.
 
موضوع نویسنده

سایدآ

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
185
436
مدال‌ها
2
چرا یک ساعت نوشتن؟




برای آنکه تمرینی برای تمرکز و کار عمیق است، به عنوان نویسنده محتاج توجه و تمرکزی مضاعف هستیم.



چون فرصت مناسبی فراهم می‌کند تا ذهن گرم نوشتن شود. گاهی فقط پس از نیم‌ساعت نگارش بی‌وقفه است که جریان ایده‌ها جاری می‌شوند.



جرأت نوشتن در قالب‌هایی را می‌دهد که خود را در آن‌ها ناتوان می‌بینیم، به این دلیل که اغلب پس از چند دقیقه دچار کمبود ایده می‌شویم و درنتیجه ناچار سراغ نوشتن از موضوعاتی می‌رویم که ازشان می‌گریخته‌ایم.
 
بالا پایین