دلنوشته {یک‌لحظه تا مرگ} اثر •هدیه امیری کاربر انجمن رمان بوک•

هدیه امیری · 2024/09/09

نام نویسنده: هدیه امیری
عنوان: یک‌لحظه تا مرگ
ژانر: تراژدی
عضو دفتر نظارت ادبی دوم
توجه: این دلنوشته، بر اساس واقعیت نوشته شده است!
خلاصه:
از این تکرار ساعت‌ها، از این بیهوده بودن‌ها، از این بی‌تاب موندن‌ها، از این تردیدها، از این مرگ باورها و رویاها، بیزارم. بیزار!

DLNZ · 2024/09/10

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]

هدیه امیری · 2024/09/12

مقدمه:

با یادآوری آن روزهایی که کنارت بودم،
که در کنارم بودی،
لبخند روی لبم می‌نشیند.
عجیب دلتنگ آن روزهایم!
آن روزهایی که بی‌دغدغه پیشت بودم.
که طنین صدای خنده‌هایم آوازش همه‌‌‌جا پیچیده بود.
ای‌‌‌کاش می‌شد برگردم به همان روزها!
همان روزها.
نمی‌‌‌شود؟
قیمتش هر چه باشد من میدهم. فقط من را برگردانید به همان روزها!

هدیه امیری · 2024/09/12

قبل از شروع، بخوانید:
یک‌لحظه تا مرگ دلنوشته‌ای که در بازه‌ی زمانی خاص به نگارش درآمده و بنابر تصمیم من، با جمع آوری کردن متون‌ در قالب دلنوشته نگاشته شده، پس این دلنوشته از نظم خاصی پیروی نمی‌کند.

***

آن‌قدری شکست است قلبم که
عجیب بی‌تفاوت شدم نسبت به همه‌‌‌ی آن‌ها.
خنده‌هایی که مصنوعی بودنش، حالم را بهم می‌زند.
اشک‌هایی که بس ریخته شده، زیرچشم‌‌‌هایم را گود انداخته.
هیچ‌کَس! من را نمی‌فهمد.
هیچ‌کَس!
اصلاً چه‌‌‌طور است بروم؟
تو بمان و حسرت نبود من!

به نام خدایی که زندگی می‌‌‌بخشد؛
دلنوشته یک‌لحظه تا مرگ
به قلم هدیه امیری

هدیه امیری · 2024/09/14

دیدی؟
گاهی اوقات با آن همه مهربانی، لطف و بخشندگی‌هایی که می‌کنی جوابت چه می‌شود؟
افرادی که یک روز ادعای دوست داشتنت رو داشتن، حتی از گرفتن یک حالت چطور است ساده می‌گذرند و این دل تو است که بیشتر می‌شکند.

هدیه امیری · 2024/09/16

ای‌کاش می‌شد برگردم به سال‌های قبل!
ای‌کاش باعث عذابت نمی‌شدم!
ای‌کاش باعث ناراحتیت نمی‌شدم!
ای‌کاش همان بودم!
ای‌کاش من را به این دوراهی نمی‌‌رساندی
و من آن‌قدری این روزها خسته‌‌ام که میگم:
- لعنت به تمام این ای‌کاش‌ها!

هدیه امیری · 2024/09/16

من از تو هیچ‌چیزی نمی‌خواستم و نمی‌خواهم؛ فقط می‌خواهم حال این دختری که چند وقت است من هم نمی‌شناسمش را آرام کنی! همین.
آرامش را که از من دریغ نمی‌کنی؟ از هدیه‌ات، مگه نه؟

هدیه امیری · 2024/09/16

منِ لعنتی دلتنگم!
دلتنگم با این وجود که هستی کنارم.
دلتنگتم با این وجود که هستی توی تک‌تک لحظاتم.
چرا دلتنگتم اصلاً؟
وقتی هستی!
وقتی کنارمی!
وقتی دلیل لبخندمی!
دلیل خنده‌‌‌هامی!
نکنه من از تو دور شدم، زبونم لال؟!

هدیه امیری · 2024/09/19

دغدغه‌های ذهنی و فکرهایی دارم، که دست از سرم بر نمی‌‌دارند!
آخر تو بگو!
من که کاری باهاشون ندارم.
چرا ولم نمی‌کنن؟
چرا دست از سرم بر نمی‌دارند؟
چرا فکرها تمام نمی‌شوند؟
نکند دارند تلافی می‌کنن؟
اصلاً مگر فکرها هم معنی تلافی‌ را می‌‌فهمند؟

هدیه امیری · 2024/09/19

من فقط خسته‌‌ام!
باور کن هیچ‌‌طوری‌‌ام نیست.
یعنی من بهایی به حال بدم نمی‌دهم!
اصلاً چه شد که توی این چاه افتادم؟
خودم باعثش بودم؟
خودم خواستم؟

جستجو

خوش آمدید

دلنوشته {یک‌لحظه تا مرگ} اثر •هدیه امیری کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

DLNZ

🝢ارشد بازنشسته🝢

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

هدیه امیری

کاربر فعال انجمن

یکم راجب ما بدون:

دوست تو

جدیدترین کاربران

آمار بَرخط