عنوان:
نام انتخابی نویسنده برای داستان عنوان امساک است که از نظر حجم مناسب است. این عنوان تک واژهای کلیشه ندارد و داستان را نیز لو نمیدهد. عنوان به معنی قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی است و کاملا با محتوا و بدنه همخوانی دارد، میتوان گفت که براساس اتفاقی که رخ داده (مسائل اجتماعی) ژانر اجتماعی که نویسنده هم بهش اشاره نکرده مطابقت پیدا کرده که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. اما متاسفانه با ژانرها خلاصه مقدمه و محتوا (در صورت چشم پوشی از تنها ارتباط بسیار غیرمستقیم و فلسفی که گفته شد) ارتباطی ندارد و بهتر است نویسنده عنوانی مرتبطتر با اجزای مختلف داستان خود پیدا کند.
ژانر:
ژانرهای انتخابی نویسنده دو ژانر عاشقانه و غمگین است و ایشان ژانر عاشقانه را به عنوان ژانر غالب انتخاب کردهاند. ژانر عاشقانه از این نظر با داستان مرتبط است که پناه و سهراب روزگاری یکدیگر را دوست داشته بودند و حالا نیز علی رغم جداییشان همچنان یکدیگر را دوست دارند. اما باید توجه کرد که ژانر غمگین وجود ندارد. بهتر است که ژانر غالب ژانر عاشقانه باقی بماند و مکملش ژانر اجتماعی و یا درام قرار بگیرد. به دلیل مشکلات احساسی که کارکتر اصلی با آن دست و پنجه نرم میکند، میتوان ژانر درام آورده شود و یا اجتماعی به دلیل اتفاق و تصادفی که در اثر لجبازی و حسادت و دعوای زن و شوهری کیان و نامزدش رخ داد و باعث اختلاف خانواده با دختر و یا جداییاش با سهراب میشود و ازدواج آنها بهم میخورد و منجر به طلاق و ترد شدن از خانواده میشود، آورده شود.
مقدمه کلیشه ندارد و بسیار با محتوا و بدنه ارتباط داره. توجه داشته باشید که ژانر غمگین یا در واقع ژانر تراژدی، در صورتی استفاده میشود که داستان با مرگ شخصیت یا جدایی به پایان برسد.
خلاصه:
کلمات متن به صورت ادبی نگارش شدهاند اما چندان ساختار ادبی ندارند. خلاصه نویسنده از شش خط تشکیل شده است که این حداقل خطهای مجاز برای یک خلاصه است که نویسنده آن را رعایت کرده.
«همه در هر دورهای از زندگیشان سربالاییهایی دارند که بالا رفتن از آنها برای هرکسی یک موفقیت به حساب میآید. دختر این قصه حالا در یک سربالایی سخت ایستاده که زندگیش را در خطر قرار داده و ممکن است تمام چیزهای باارزشش را از دست بدهد و با همه عزیزانش حتی با عشق هم غریبه شود.»
کلیات داستان با این خلاصه بیان شده که دختر در موقعیتی سخت قرار دارد و همه چیز را از دست داده است اما به دلیل قرار نگرفتن جزئیات و لو ندادن آنها، قابل قبول محسوب میشود. هرچند این خلاصه با محتوای رمان در ارتباط است اما ژانرهای انتخابی، به تحریر در آورده نشدهاند. ارتباط واضح و قابل بیانی با مقدمه نیز یافت نشد.
جلد:
تصویر دختر و پسری که در پس زمینه آنها غروب خورشید قرار گرفته و از دست دختر پرندگانی به پرواز درآمدهاند، جلد رمان را تشکیل میدهد. وجود دختر و پسر ارتباطی واضح میان جلد و ژانر عاشقانه است و همچنین اگر پرندگان در حال ترک دختر و همچنین غروب آفتاب را نیز در نظر بگیریم میتوان غمگین بودن این عشق را دریافت. هرچند همانطور که گفته شد نویسنده باید ژانرهای خود را تغییر دهد تا ببینیم آن وقت نیز میان جلد و ژانرها ارتباط باقی میماند یا خیر. رنگ و فونت نوشته نیز مناسب است و خود متن نوشته بعد غمگین عشق را به نمایش میگذارد که این با محتوای داستان و تصویر جلد از نظر عاشقانه ارتباط دارد. البته که ارتباطی میان جلد و متن آن با عنوان یافت نشد.
مقدمه:
مقدمه از شعری ادبی با ۱۰ مصرع که هر یک در یک خط قرار گرفتهاند از فروغ فرخزاد تشکیل شده که به عبارتی گویی ۱۰ خط و یا پنج مصرع ( پنج خط) را شامل میشود که اندازهای مناسب است. شعر جذابیت دارد و نشنیده نشدن و باور نشدن پناه را به تصویر میکشد هرچند به دلیل نامحسوس بودن این قضیه به دلیل فرو رفتن در شعر قابل قبول است. مقدمه با ژانر عاشقانهی غمگین ارتباط دارد و همین بعد در داستان را به تصویر میکشد. کلیشه مقدمه ندارد و با بدنه و محتوا ارتباط دارد.
آغاز:
داستان با کابوس دیدن و از خواب پریدن شخصیت اصلی آغاز میشود و پس از آن ما شاهد بیتوجهی و بیمیلی خانواده نسبت به وی میشویم. این صحنه خواب و از خواب پریدن برای آغاز کلیشه زیادی دارد در بسیاری از رمانها شاهد آن هستیم. ما در آغاز شاهد توصیفات مکان، آوا، احساسات واقعی و قابل درک، کشمکشهای درونی و بیرونی لازم و متناسب با آن نیستیم و گویی در حال خواندن چیزی به طور روزنامه وار هستیم. از نظر شخصیت پردازی نیز ما چیز زیادی جز افسرده بودن دختر بیمهری خانواده نسبت به او متوجه نمیشویم که شامل بعد درونی شخصیتپردازی است. تعلیقی در این بخش به چشم نمیخورد و آغاز با ژانر عاشقانه ارتباط ندارد و ما شاهد آغاز روزمرگی دختر رفتن او به مصاحبهای که پدرش برای او ترتیب داده بود، بودیم. هرچند که سوالاتی مانند چرایی رابطهی بد خانواده با دختر و دلیل کابوس او، در ذهن مخاطب ایجاد میشود. این سوالها چالش و ترغیب برای ادامه را برای خواننده ایجاد میکند اما نبود توصیفات و موارد گفته شده، باعث میشود سیری یکنواخت و نهچندان هیجانانگیز برای او به نظر بگیرد. همچنین کمبود اطلاعات، باعث گیج شدن مخاطب میشود. آغاز میتوانست جذابیت بیشتری به وسیله توصیفات مختلف و بیشتر پیدا کند. یکی از راههای این کار این است که این روند آغاز را کندتر و با حوصلهتر به تصویر کشید و به جزئیات داخل آن توجه بیشتری کرد.
میانه:
نقطه اوجهای داستان به طور کلی را میتوان لحظاتی که دختر دچار مشکل قلبی میشد و همچنین واکنشهای حسود وارانه و گاهاً نگران پسر برای او در نظر گرفت. اما اگر بخواهیم نقطه اوج کلی برای داستان تا به اینجای کار مشخص کنیم میتوانیم آن را صحنه دیدار پناه و سرمد بدانیم که سهراب متوجه آن شد. این این صحنه به طور کلی کلیشه زیادی دارد و در داستانهای عاشقانه فراوان به چشم میخورد اما نویسنده میتواند با قلم خود از اینکه کلیشه کم کند.
نویسنده همچنان توصیفات مختلف زیادی انجام نداده بود و مخاطب حس خواندن روزنامهای غمگین را داشت. هرچند که باید گفت توصیف احساسات را جالب به تصویر کشیده بود و ما شاهد حسادت شدید سهراب بودیم. باید توجه داشت که ما همچنان اطلاعات چندانی در مورد گذشته، جز توصیفات کوتاه از زبان دختر نداشتیم. نقاط اوج داستان نیز چندان گرهگشایی برای سوالات خوانندهها ایجاد نمیکردند. برای مثال، خواننده حتی دلیل اعتماد و ملاقات پناه با پسر دکتر را نیز نمیدانست.
سیر رمان:
سیر داستان تا حدی تند بود و این تندی به خاطر سریع پیش رفتن جزئیات و روند کار شخصیتها و نیز به دلیل کم بودن توصیفات مختلف و اهمیت ندادن به جزئیات بود. علاوه بر آن در صورت توجه خواننده متوجه میشود که دختر داستان علی رغم اینکه دعا میکرد میلی برای حرف زدن ندارد و یا اعتمادی وجود ندارد، به سادگی همه چیز را تعریف میکرد حتی کمک میگرفت. همچنین در قسمتی دختر از سام خواهش کرد که به هیچ وجه مشکل قلب و قضیه قرصهایش را به کسی نگوید و تاکید کرد هیچکس از آن خبر ندارد و قرار هم نیست خبردار شود. اما کمی بعد دختر به سادگی دوبار سکته کردنش و مصرف قرصهایش را به زبان آورد که این پارادوکس بود. خواننده در ابتدا و با برخورد به ژانر عاشقانه که به عنوان ژانر اصلی در نظر گرفته شده شروع به خواندن داستان میکند. به محض آغاز دختر دچار مشکل میشود و دکتری او را نجات میدهد و سپس سریعاً داستان از زبان دکتر بیان میشود که علاقهای جالب به مشکلات دختر و شاید هم خود دختر دارد. خواننده تصور میکنند که قرار است عاشقانهای میان این دو نفر ببیند که با جلو رفتن داستان توجه میشود سهراب نامزد سابق وی بوده. خواننده دوباره تصور میکند که باب به پایان رسیدن نامزدی آنها دکتر قرار است پا به عرصه بگذارد که دوباره ما شاهد رفتارهای عجیب و نگرانیهای بیش از حد شخصیت جدید سام هستیم. در ادامه نیز شاهد حسادتهای سهراب که ظاهرا همچنان علاقهای به دختر دارد هستیم. اما از طرفی ما احساسات واضحی که ارزش در نظر گرفتن و تکیه کردن روی آن را داشته باشد از دختر نمیبینیم و رفتارهای وی ضد و نقیض است. تمام اینها باعث میشود خواننده گیج شود و به دلیل پیدا نکردن سرنخهایی برای سوال خود در طول داستان، از جذابیت داستان کم شود. به زبان ساده، بهتر است نویسنده هدف از وجود از شخصیت و مأموریت آنها در طول داستان را به طور غیرمستقیم و در طول داستان بیان کند.
دیالوگ و مونولوگ:
دیالوگها و مونولوگها تناسب قابل قبولی دارند و مشکلی از این نظر پیدا نمیشود. هرچند باید توجه داشت که نویسندگان از علائم نگارشی اشتباه و یا جامانده استفاده میکند که این باعث گیج شدن خود خواننده میشود. در آینده به چند مورد آن اشاره میکنیم.
لحن و بافت:
دیالوگها به صورت محاورهای و مونولوگها به صورت ادبی بود و در طول داستان رعایت شده بود.
شخصیتپردازی:
شخصیتپردازی درونی:
شخصیت پردازیهای درونی تقریباً کم صورت گرفته بود اما به طور کلی متوجه شدیم که شخصیت دختر افسرده است، سهراب که هرچند خوانندهها به دلیل تغییرات خلق و خو و رفتارهای غیرقابل توجیه و عجیب وی نمیتوانستند به خوبی با وی ارتباط برقرار کنند، شخصیت لجباز اما از درون مهربان دارد.
برای مثال: حرف دهنتو بفهم سما... اون خواهر منه و من به هرکسی به اون وابستهترم.
هر چند تیکه دوم جمله باید با کمی تغییر و به صورت من به اون از هر کسی بیشتر وابستهام نگارش میشد، اما نشون دهنده علاقه شدید کیان و عشق بی چشم داشت او به خواهرش بود. و یا در قسمت دیگر که سهراب با دیدن پناه در خطر و یا با کسی دیگر، کاملا از کوره در میرود و حرکات، رفتار و کارهایی غیرمنطقی دارد.
همانطور که گفته شد توصیفات بهتر است بیشتر از این باشند که خواننده را جذب شخصیتها کنند و منطق و دلیل پشت رفتار آنها را آشکار سازد.
شخصیتپردازی بیرونی:
نحوه شخصیت پردازی هرچند بسیار بسیار کم بود اما در یکجا از مثال و تشبیه چشم سهراب به دریا استفاده شده بود و باقی تشبیهها و توصیفها به صورت کاملاً مستقیم بودند. این آبی بودن چشمان توصیف کلیشهای است اما به دلیل کم بودن این توصیفات ما نمیتوانیم بگوییم که آیا حتی توصیفات کلیشه دارند یا خیر.
برای مثال: زیر چشمهایم انگار شخصی مشت کوبیده باشد... ورم دارد و کبود است. ⬅️ کبودی و سیاهی زیر چشمانی که گویی مشت به آن کوبیده باشند، با چشمان مشکیام همخوانی پیدا کرده بود و در سفیدی صورتم، کاملاً مشهود شده بود.
و یا در قسمت دیگر که شاهد توصیفات رنگ لباس در یکجا و در جای دیگر آبی بودن مانند دریا چشم پسر و یک درجه روشنتر بودن از قهوهای موی پسر بودیم.
این کم بودن توصیفات باعث شده بود که شخصیتها چندان قابل تصور نباشند و خواننده نتواند ارتباط لازم را با شخصیتها بگیرد. بهتر است نویسنده از توصیفات به صورت غیر مستقیم که شیوه صحیح آن است استفاده کرده و خوانندهها را جذب کند. باید توجه داشت که
شخصیتپردازی فقط توصیف رنگ مو و چشم یا حتی گاهی لباس نیست، قد و قواره، نوع پوشش و ویژگیهای خاصی مثل خال، جای زخم، ماهگرفتگی و... را هم شامل بشود.
توصیفات:
شامل توصیف مکان، آوا، احساسات است. توصیفات از تمام جهات بسیار کم بود و در همان یک و یا دو جایی که شاهد آن بودیم نیز به صورت مستقیم بود. ما شاهد توصیفات آوا نبودیم توصیفات احساسات و هیجانها نیز در چند جا بسیار کم و غیر کافی بیان شده بود که در قسمت بالا به آن اشاره کردیم.
توصیف مکان نیز بسیار کم بود و ما عملاً هیچ جا را نمیتوانستیم تصور کنیم. در همان توصیفات بسیار کمی که بیان شده بود نیز، آنها هم به طوری نبودند که برای تصور کردن به خواننده کمک کنند. برای مثال:
خانه را جوری طراحی کرده بودم که از طبقهٔ بالا آشپزخانه، نیمی از پذیرایی و درب ورودی پیدا بود. ⬅️ در حالیکه به نردهها تکیه داده بودم، نیم نگاهی به پدر که از در وارد شد و به سمت سالن رفت، انداختم. از کنار مبلمان راحتی کرمی رنگ عبور کرد و وارد آشپزخانه شد. (به طور غیرمستقیم هم خانه و و دید دختر توصیف شد هم نویسنده به هدف رسید)
در واقع تنها توصیفی بود که از محل زندگی وی داده شده بود و باقی مکانها نیز بسیار مبهم بودند.
بهتر است نویسنده از توصیفات به صورت غیر مستقیم در بخشهای مختلف استفاده کند و جذابیت داستان را بالا ببرد.
مثال: بدون توجه به صدای قدمهایم، روبروی درب چوبی ایستادم و با پایین کشیدن دستگیره آن، وارد اتاق بدون پنجرهای که چیزی جز میز و صندلی چوبی و قدیمی در آن به چشم نمیخورد شدم.
زاویه دید:
داستان تا به اینجای کار، از زبان ۴ نفر بیان شده که یکی از آنها به نام آقای سرمد فقط یک پارت را بیان کرده. بهتر است نویسنده در صورت عدم علاقه به تکرار داستان و یا ادامه دادن آن از زبان این فرد، او را به طور کلی از لیست راویان اول شخص حذف کند. هر داستان بهتر از نهایتاً از زبان ۳ الی ۴ شخص بیان شود و بیشتر شدن آنها باعث کمتر شدن جذابیت آن داستان میشود. زاویه دید انتخابی اول شخص در تمام پارتها رعایت شده و با توجه به سیر، محتوا و ژانر، انتخابی درست بوده. (صرفاً بهتر است همانطور که گفته شد، از زبان افرادی کمتر و اصلیتر بیان شود)
کشمکش و تعلیق:
داستان از تعلیقهای کوچک و بزرگی تشکیل شده بود که باعث جذابتر شدن داستان میشد و خواننده را به دلیل ایجاد پرسش در ذهن خود، به ادامه دادن ترغیب میکرد. از تعلیقهای مهم داستان میتوان به رابطه دختر با خانوادهاش و همچنین نامزد سابقش و مسائل پیرامون آن و دلایل آن اشاره کرد. علاوه بر آن دلیل همکاری دختر با سرمد نیز یکی از آن پرسشهایی که گفته شد به حساب میآید. به طور کلی تعلیقها درست اما با توصیفات کم بودند.
کشمکش درونی:
تصویر سهراب گویی به این صورت بود که او در عین حال که پناه را دوست داشت، از او متنفر نیز بود و این کشمکش درون او بود. در جای دیگر نیز ما شاهد گفته سام مبنی بر اینکه باید داستان را بداند تا بتواند طرف خود را انتخاب کند بودیم. اما به دلیل نبود توصیفات، وی بدون هیچ کشمکش و به سادگی تصمیم خود را گرفت. به طور کلی بهتر بود ین کشمکشها با پرداختن به توصیفات و شخصیت پردازیهای دقیقتر، افکار ضد و نقیض و مشغلههای فکری شخصیتها را وارد داستان کند. زیرا همانطور که گفته شد ما صرفاً از ظاهر ماجرا و حرکات سهراب، حدسی مبنی بر این احساسات میزنیم؛ نه افکار و گفتههای خود او!
کشمکش بیرونی:
کشمکشها اغلب شامل کشمکش بین انسان با انسان بود ما تنها از این جهت شاهد کشمکش انسان با وقایع بودیم که دختر سعی میکرد سرنوشت و اتفاقات افتاده را تغییر دهد و حقایق را فاش کند. از نظر کشمکش انسان با انسان نیز ما شاهد کشمکشهای پناه با پدر، برادر و مادر خود بودیم. در کنار آن کشمکشهای بین سهراب و پناه نیز شامل ین درگیریهای بین دو انسان بود.
این کشمکشها، جذابیت لازم را برای مخاطب داشتند اما همانطور که گفته شد، با اضافه کردن توصیفات شکلی بسیار بهتر نیز به خود میگیرند.
ایده و پیرنگ:
داستان در مورد دختری است که به دلیل دروغ معشوقه برادرش در مورد تصادفی که باعث به کما رفتن برادرش شده، زندگیش را از بسیار جهات از دست میدهد و حالا باید همزمان با مقابله و روبرو شدن با افرادی که به او پشت کردهاند، حقیقت را نیز برملا کند. داستان کلیشهای چندان ندارد اما ایده به درستی بیان نشده و سوالهای زیادی را ایجاد میکند. برای مثال، رفتار خانوادهای که حرفهای نامزدی چند ماهه که با واقعیت ضد و نقیض است را باور کرده و حاضر به مرگ دختر خود میشوند، کاملآ ناپخته و غیرقابل درک است. اگر این خانواده همانطور که بقیه میگویند، خارقالعاده و منطقیاند، باید احتمال راست بودن حرفهای پناه را نیز بدهند. مخصوصاً اینکه حین بیرون کشیده شدن جسمها از ماشین، مشخص بوده چه کسی جلو نشسته و با پرسوجویی ساده یا چک کردن دوربینها، مشخص میشود. نویسنده باید به این ابهامات و پایهی ایده توجه کند و آن را به طور درست پردازش کند. نویسنده میتواند با پردازش بهتر ایده که شامل استفاده از توصیفات، شخصیت پردازی و تعلیق و کشمکشهای درست است، این ایده را تا حد بسیار زیادی بهبود ببخشد و آن را به تصویر درآورد.
ایرادات نگارشی:
نویسنده از نظر تناسب فعل و فاعل و عدم پرشهای زمانی مشکلی نداشت اما بهتر است در رعایت علائم نگارشی، فاصلهها و نیم فاصلهها، دستور زبانی و همچنین اشتباهات تایپی و املایی دقت کند. در اینجا به چند مورد از آن اشاره میکنیم:
مصاحبهٔ ⬅️ مصاحبهی
چند لحظهای گذشت که با صدای منشی به خود آمدم. گفت میتوانم وارد آن اتاق کذایی بشوم.
⬅️ چند لحظه گذشت که با صدای منشی به خودم آمدم که میگفت میتوانم وارد آن اتاق کذایی بشوم./ اجازه ورود به آن اتاق کذایی را به من میداد.
شدهبود ⬅️ شده بود
داشت با قفسه سی*ن*هام جدال میکرد تا خود را بیرون بیندازد. ⬅️ با قفسه سی*ن*هام جدال میکرد تا خود را بیرون بیندازد. / در حال جدال با قفسه سی*ن*هام برای بیرون انداختن خود بود.
کار کردن تو شرکتم ⬅️ کار کردن توی شرکتم/ شرکت من
اینجا⬅️ اینجا
سمتا ⬅️ سمتها
حرف دهنتو بفهم سما... اون خواهر منه و من به هرکسی به اون وابستهترم. ⬅️ حرف دهنت رو بفهم سما! اون خواهر منه و من به اون از هر کسی بیشتر وابستهام.
زیر چشمهایم انگار شخصی مشت کوبیده باشد... ورم دارد و کبود است. ⬅️ انگار شخصی زیر چشمهایم مشت کوبیده باشد! ورم دارد و کبود است.
نقاط قوت: کشمکش بیرونی ـ زاویه دید
نقاط ضعف: توصیفات آوا، مکان، احساسات ـ شخصیتپردازی ـ خلاصه ـ ژانر و...
نویسندهی عزیز؛
از خواندن داستان شما لذت بردم و امیدوارم با نقد خود کمکی به پیشرفت روزافزون قلم شما کرده باشم.
به امید خواندن آثار بیشتر از شما.
با آرزوی موفقیت.
@NAZMlk