جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی کتاب صدای گنجشک ها صدای زندگی ست

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط دختر خوب با نام صدای گنجشک ها صدای زندگی ست ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 188 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع صدای گنجشک ها صدای زندگی ست
نویسنده موضوع دختر خوب
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط دختر خوب
موضوع نویسنده

دختر خوب

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,616
40,415
مدال‌ها
25
صدای گنجشک ها صدای زندگی ست
کوثر زنبوری

سال انتشار
۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها
۶۰ صفحه

درباره کتاب صدای گنجشک ها صدای زندگی ست
این کتاب داستان زندگی مردی‌ است معلق میان گذشته و حال، در گذشته مادرش را به بدترین حالت ممکن از دست داده و در زمان حال هم در شرف از دست دادن همسرش سارا است. عشق سارا، عشق به مادری که در کودکی از دست داده، عشق به خانه‌ای که نمی‌تواند رهایش کند و هزاران التهاب و تشویش و امید...داستان زیبای سردرگمی یک مرد و عشق مغرورانه‌اش‌...

بخشی از کتاب صدای گنجشک ها صدای زندگی ست
صدای گنجشک‌ها را که میشنوم تازه یادم می‌آید، زنده‌ام و دارم زندگی می‌کنم. گاهی وقتها آدمها برای این که زنده بمانند خودشان را می‌کشند. بعضی‌ها یکدفعه و بعضی‌ها تدریجی خودشان را خلاص می‌کنند؛ بازنده‌ماندن و زندگی نکردن.

این روزها حس می‌کنم دارم به قتل می‌رسم، آن هم به دست خودم! این روزها انگار با خودم بیگانه شده‌ام، گویی دو شخصیت کاملا مجزا در من زندگی می‌کنند؛ یک نفر که فکر می‌کند و یک نفرکه فقط نفس می‌کشد، فقط راه می رود. خود را از قفس خانه رها می‌کنم و در شلوغی‌های شهر محو می‌شوم.

شهرهای شلوغ را دوست دارم، خیابان‌های پرهیاهو و آدم‌هایی که از ازدحام به هم تنه می‌زنند و گاهی هم زیرلب چیزی می‌گویند. اگر خوشبین باشم، می‌توانم بگویم آدمها همیشه زیرلب ورد می‌خوانند. از نگاه کردن به آدم‌ها لذت می‌برم. از این که جایی را در خیابان پیدا کنم و بنشینم به کفش‌های رنگارنگ نگاه کنم. آدم‌های خسته را می‌شود از کفش‌های غبارآلودشان تشخیص داد. به رفت و آمد آدمها نگاه می‌کنم. این است جامعه‌ی ما! یک عده آدم صبح تا شب می‌دوند. صبح تا شب کار می‌کنند. صبح تا شب غر می‌زنند. شاید هم صبح تا شب سر هم دیگر کلاه می‌گذارند و به هم دروغ می‌گویند و نان هم دیگر را می‌دزدند.
 
بالا پایین