جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {آستیس} اثر •کلاویه کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط Merikh با نام {آستیس} اثر •کلاویه کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 740 بازدید, 15 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {آستیس} اثر •کلاویه کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع Merikh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Merikh
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
نام اثر: آستیس (austice)
نام نویسنده: کلاویه (silent)
ژانر: تراژدی، اجتماعی
عضو دفتر نظارت ادبی یکم
دیباچه:
پاییزی بدون باران، بدون مه‌های سرگردان و غروب‌های دیوانه‌وار. از لابه‌لای ابرها، از خیلی دورها و جایی در سرزمین خیالات؛ میان درخت‌هایی خشکیده با شریان‌های خسته، غرق شده‌ام... کمی آن‌طرف‌تر اما زندگی زیر سایه‌ی مهتاب، جوانه می‌زند...
انگار به‌راستی اسمش، تبعیض ذاتی، است... .

*آستیس: طالع حزن‌انگیز اولین نشانه پاییز- خنکی لطیف در سایه‌ها- خش‌خش برگ‌های مرده رهاشده در پیاده‌رو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
همیشه، همه‌جا من بدون آن‌که حتی بدانم؛ درون حبابی از خوش‌خیالی محض، غوطه‌ور بودم... پس پرده‌ی دیدگان من، آنچه دیگران می‌دیدند نبود! من ذره‌ذره، رو به نابودی رفتن شمع زندگی‌ام را می‌دیدم؛ وقتی آن‌ها با تمسخر نامش را مستمع آزاد گذاشتند... .
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
در میان پیچ و خم زلف این پاییز رقت‌انگیز، پشت هاله‌ای سراسر، حقیقت، دیگر فلق به چشم نمی‌آید... پرده‌ی خاکستری بالای سرم و بارانی با قطره‌هایی از جنس اشک‌های یک انسان زخم‌خورده... دیگر صبح، انتظارم را نمی‌کشد... !
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
علف‌های هرز... آنها همه‌جا هستند... حتی در نازک‌ترین باریکه‌های نور هم، از ناکجاآباد، جوانه می‌زنند. من، مانند همیشه پشت سایه علف‌های هرز، پنهان شده‌ام... همان جایی که تاریک است و صداها تکرار می‌شوند... .
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
آن هنگام که شیشه‌های مه‌گرفته، شفاف شوند، یا آن هنگام که ابر‌های نژند و کبود آسمان، آرام گیرند... یا شاید آن‌موقع که کلاغ‌های پریشان سحرها، دیگر فریاد نکشند؛ شاید زمان نفس کشیدن باشد... .
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
آرزوهایم، تبدیل به ابرهای در هم تنیده‌ای شدند که مانند تارهای عنکبوت، دور سرم، می‌پیچند... دیگر صداها، گرمای مهربان نور خورشید و شبنم روی برگ‌ها را، نمی‌بینم... تنها بغض‌های خفه‌ی ناشی از آرزوهایی مرده را زندگی می‌کنم... .
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
در این‌جا گویی همه‌چیز، در بدبختی غرق شده است. آسمانی دردمند با نفس‌هایی تنگ شده، ابرهایی نژند و ناخوش، و قصه‌هایی که خیلی صبر کردند؛ اما هرگز پایانی خوش نداشتند... و من هم پاییز‌ها صبر کردم؛ ولی هیچ‌وقت گل بهار، شکفته نشد... .
 
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
واقعاً چرا...؟ هیچ‌وقت نفهمیدم، ما که یک اعتقاد داشتیم... به ظاهر برابر بودیم... گویی یکسان تاوان می‌دادیم... و همه انسان بودیم! پس چرا این بین، تنها من، اضافی بودم...؟ چرا تنها من نامرئی و هم‌زمان، قابل اشتغال بودم...؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Merikh

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
16
166
مدال‌ها
2
دیگر جای صدای نرم باریدن قطره‌های باران، صداهایی می‌شنوم که انگار از قعر جهنم بلند می‎‌شوند... صداهایی گوش‌خراش و تکراری، متعلق به آدم‌هایی که گویی، خود را گم کردند؛ در جایی که گم‌شده‌ها هرگز پیدا نمی‌شوند... !
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین