سلام و احترام خدمت نویسنده ی خوش ذوق رمان وداد مذنب
من فعلا دو پارت اول از رمان شما رو خوندم. رمان جالبی هست و نکات مثبت زیادی داره ولی بعضی قسمت ها هم هست که می تونه بهتر بشه. در ادامه چند مورد که به ذهنم رسیده رو باهاتون درمیون می زارم (از اونجایی که نقد هر چی تند و تیز تر باشه بیشتر حال میده؛ جلوی خودم رو نمی گیرم و حسابی انتقاد می کنم)
۱. خلاصه ی داستان اطلاعات مفید و جذابی به مخاطب ارائه نمیده و من شخصا اگه جایی خارج از انجمن همچین خلاصه ای ببینم به خودم میگم: اینم یه رمان مثل هزاران رمان آنلاین دیگه. و ازش عبور می کنم.
۲. "درختان با پیچ و تاب غریب، شاخ و برگهای خود را به دست باد سپرده و از اینسو به آنسو تاب میخوردند و صدایی زوزوکشان از خود ایجاد میکردند و فضای سرد قبرستان را مخوفتر کرده بودند. صدای مویهی زنی..." فضاسازی یه جوریه انگار رمان ترسناکه. یعنی من منتظر بودم یه روحی جنی چیزی از پشت سر به دختره نزدیک بشه.
۳. اسم رمان چرا اینقدر عربی و سخته؟ این انتقاد رو فقط به شما ندارم. من تازه دو سه روزه اینجا عضو شدم و تا الان سه تا رمان دیدم که اسمشون یه ترکیب عربی ناآشناست. چه کاریه آخه؟ البته شما ترجمه اش رو هم قرار دادید و لازم نشد مترجم عربی به فارسی استفاده کنیم ولی حس می کنم اسم رمان در کنار دو پارت اول داره بخش بزرگی از داستان رو لو میده. (البته شاید هم این طور نباشه و داستان به چیزی که من حدس زدم نرسه)
۴. داستان ایده ی خیلی جالبی داره و اصلا برای من یکی تکراری نیست.
۵. داستان اصلی سریع شروع شده و الکی لفتش ندادی. این خیلی خوبه. آدم از همون پارت اول وارد ماجرا اصلی میشه و جذب داستان میشه. شخصیت ها هم جالبن
۶. اشاره به بسته بندی زرد آدامس راضیه تصویرسازی خوبی بود.
(و در نهایت برای این که با نکات مثبت نظرم رو تموم نکنم:)
۷. "باد با قدرت خود میان برگهای خشک پاییزی که پیش از آن کف قبرستان سرگردان بودند پیچید و آنها را یک دور به دور هم پیچاند." این جمله رو برنمی تابم واقعا.
امیدوارم در آینده بیشتر شاهد درخشش شما باشیم.
موفق باشید.