جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فاضل نظری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام فاضل نظری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,631 بازدید, 409 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فاضل نظری
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
گفته بودم پیش از این ، «گلخانه ی رنگ » من است.
حال می گویم جهان ، پیراهن تنگ من است.

استخوانهای مرا در پنجه آخر خرد کرد،
آنکه می پنداشتم چون موم در چنگ من است.

دوستان همدلم ساز مخالف می زنند،
مشکل از نا سازی ساز بد آهنگ من است.

از نبردی نا برابر باز می گردم!دریغ!
دیر فهمیدم که دنیا عرصه جنگ من است.

مرگ پیروزی است ، وقتی دوستانت دشمنند.
مرگ پیروزی است، اما مایه ننگ من است.

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
اگر سرم که از انکار کردگار پرم

اگر دلم که از اندوه روزگار پرم



دقق تر بنگر این قبار از آینه نیست

خود این منم که در آیینه از غبار پرم



ستون تسلیت روزنامه ای شده ام

که از مرور خبرهای ناگوار پرم



درختی ام که پر از قلبهای کنده شده است

ز خالکوبی غم های روزگار پرم



نه اهل کشتی نوح و نه سر نهاده به کوه

برای آمدن مرگ از انتظار پرم



مگیر زورق فرسوده مرا از رود

که از امید رسیدن به آبشار پرم...



فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
توان گفتن آن راز جاودانی نیست!

تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!

پر از هراس امیدم، که هیچ حادثه ای

شبیه آمدن عشق نا گهانی نیست

ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید

وگرنه، پاسخ دشنام مهربانی نیست!

درخت ها به من آموختند: فاصله ای

میان عشق زمینی و آسمانی نیست

به روی آینه ی پر غبار من بنویس:

بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
این طرف مشتی صدف آنجا كمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام من تصویر ابر تیره‌ ایست
بعد از این در جام دریا ماه كامل ریخته

مرگ حق دارد كه از من روی برگردانده است
زندگی در كام من زهر هلاهل ریخته

هر چه دام افكندم، آهوها گریزان‌تر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته


هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر كجا پا می‌گذارم دامنی دل ریخته

زاهدی با كوزه‌ای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته!

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی

بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می

ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت

که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم

که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد

که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم


فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند
گل نمی‌روید چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سی*ن*ه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند


کاروان غنچه‌های سرخ روزی می‌رسد
قیمت لب‌های سُرخت روزگاری بشکند

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
خواب دیدیم که رویاست ولی رویا نیست
عمر جز "حسرت دیروز " و "غم فردا" نیست

هنر عشق فراموشی عمر است ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
... ... ...
ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست

ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست

خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دلتنگ
"لا الهی" هم اگر آمده بی "الا" نیست

موج شوریده دل آشفته ی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست

بر گل فرش به جان کندن خود فهمیدم
مرگ هم چاره دلتنگی ماهی ها نیست
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
شعله ی انفس و آتش زنه ی آفاق است



غم قرار دل پر مشغله ی عشاق است

جام می نزد من آورد و بر آن بوسه زدم

آخرین مرتبه ی مسـ*ـت شدن اخلاق است

بیش از آن شوق که من با لب ساغر دارم

لب ساقی به دعا گویی من مشتاق است

بعد یک عمر قناعت دگر آموخته ام:

عشق گنجی است که افزونی اش از انفاق است

باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده است

عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است

فاضل نظری
 
موضوع نویسنده

محسا

سطح
0
 
کاربر رمان بوک
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
316
860
خانه قلبم خراب از یکّه تازی های توست
عشقبازی کن که وقت عشقبازی های توست

چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مسـ*ـت
کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست

تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست

میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر
امشب ای آتش شب مهمان نوازی های توست
 
بالا پایین