جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار هِلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ZaHARa با نام هِلالی جغتایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 430 بازدید, 27 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع هِلالی جغتایی
نویسنده موضوع ZaHARa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZaHARa
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
در کوی تو آمد بسرم سنگ ملامت

مشکل که ازین کوی برم جان بسلامت

نتوان گله از جور و جفایی که تو کردی

جور تو کرم بود و جفای تو کرامت

امروز درین شهر مرا حال غریبست

نی رای سفر کردن و نی روی اقامت

شد سیل سرشکم سبب طعنه مردم

توفان بلا دارم و دریای ملامت

«قد قامت » و فریاد مؤذن نکند گوش

آن ک.س که بفریاد بود زان قد و قامت

ای دل، که تو امروز گرفتار فراقی

امروز تو کم نیست ز فردای قیامت

بی روی تو یک چند اگر زیست هلالی

جان میدهد اینک بصد اندوه و ندامت
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
خوشا کسی که درین عالم خراب آباد

اساس ظلم فگند و بنای داد نهاد

بیا، بیا، که از آن رفتگان بیاد آریم

که رفته اند و ازیشان کسی نیارد یاد

مکن اقامت و بنیاد خانمان مفگن

که دست حادثه خواهد فگندش از بنیاد

توانگری که در خیر بر فقیران بست

دری ز عالم بالا بروی او نگشاد

کسی که یافت بر احوال زیردستان دست

بظلم اگر نستاند، خداش خیر دهاد

صنوبرا، تو چه دل بسته ای بهر شاخی؟

چو سرو باش، که از بار دل شوی آزاد

چه خوش فتاد هلالی ببنده خانه عشق

برو غلامی این خاندان مبارک باد!
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
جهان و هر چه درو هست پایدار نماند

بیار باده، که عالم بیک قرار نماند

غنیمتی شمر، ای گل، نوای عشرت بلبل

که برگ ریز خزان آید و بهار نماند

تو مسـ*ـت باده نازی، ولی مناز، که آخر

ز مستییی ، که تو داری، بجز خمار نماند

بسی نماند که: خاکم ز تند باد فراقت

روان بگردد و زان گرد هم غبار نماند

به روز هجر، هلالی، ز روزگار چه نالی؟

معینست که: این روز و روزگار نماند
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟

بعد ازان بی موجبی چندین جفاگاری چه بود؟

مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی

آن محبت ها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟

مردم چشمم ز آزارت بخون آغشته شد

نور چشم من، بگو: کین مردم آزاری چه بود؟

من نمی گویم که: چندین دشمنی آخر چراست؟

لیک می پرسم که: اول آن همه یاری چه بود؟

زان دو گیسو، گر خدا قید گرفتاران نخواست

این همه ترتیب اسباب گرفتاری چه بود؟

گر نبود، ای شوخ، آهنگ دلازاری ترا

بی جهت با عاشقان آهنگ بیزاری چه بود؟

سوی خود خواندی هلالی را و راندی عاقبت

عزت او را بدل کردن باین خواری چه بود؟
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
دیدیم ز یاران وفادار بسی را

لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را

قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه

چندان اثری نیست هوی و هوسی را

فریاد که فریاد کشیدیم و ندیدیم

در بادیهٔ عشق تو فریادرسی را

تا از لب شیرین، مگسان کام گرفتند

گیرند به از خیل ملایک مگسی را

گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست

در دیدهٔ خود ره نتوان داد خسی را

پیش سگش این آه و فقان چیست هلالی؟

از خود مکن آزرده چنین هم‌نفسی را
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
مه من با رقیبان جفااندیش می‌آید

ز غوغایی، که می‌ترسیدم، اینک پیش می‌آید

چه چشمست این؟ که هرگه جانب من تیز می‌بینی

ز مژگان تو بر ریش دلم صد نیش می‌آید

به آن لب‌های شیرین وه! چه شورانگیز می‌خندی؟

که از ذوقش نمک بر سی*ن*ه‌های ریش می‌آید

جمالت را به میزان نظر هرچند می‌سنجم

به چشم من رخت از جمله خوبان بیش می‌آید

مرا این زخم‌ها بر سی*ن*ه از دست خودست، آری

کسی را هرچه پیش آید ز دست خویش می‌آید

فلک تاج سعادت می‌دهد ارباب حشمت را

همین سنگ ملامت بر سر درویش می‌آید

هلالی، روز وصل آمد، مکن اندیشه دوری

که این اندیشه‌ها از عقل دوراندیش می‌آید
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
دوستان، امشب دوای درد محزونم کنید

بر سرم افسانه ای خوانید و افسونم کنید

نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی

می شوم دیوانه گر نسبت بمجنونم کنید

لاله گون شد خرقه صد چاکم از خوناب اشک

شرح این صورت بشوخ جامه گلگونم کنید

شهسوار من بصحرا رفته و من مانده ام

زین گناه از شهر می خواهم که بیرونم کنید

وصف قدش را بمیزان خرد سنجیده ام

آفرین بر اعتدال طبع موزونم کنید

چشم پر خونم ببینید و مپرسید از دلم

حالت دل را قیاس از چشم پر خونم کنید

چون هلالی، دوش بر خاک درش جا کرده ام

شاید ار امروز جا بر اوج گردونم کنید
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز

بیا و سایه فگن بر سرم، چو عمر دراز

ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر

تو آمدی و نظر می کنم بروی تو باز

چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست

بیا، که پیش تو، روشن کنم بسوز و گداز

ز آسمان و زمین فارغیم، در ره عشق

درین سفر چه تفاوت کند نشیب و فراز؟

بروی زرد هلالی ز روی ناز مبین

که از جهان بتو آورده است روی نیاز
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
روزی که بر لب آید جانم در آرزویش

جان را بدو سپارم، تن را بخاک کویش

چون از وصال آن گل دیدم که: نیست رنگی

آخر بصد ضرورت قانع شدم ببویش

خورشید روی او را نسبت بماه کردم

زین کار نامناسب شرمنده ام ز رویش

مسکین دل از ملامت آواره جهان شد

ای باد، اگر ببینی، از ما سلام گویش

دهقان ز جوی تاکم سیراب ساخت، یارب

از آب زندگانی خالی مباد جویش

از جستجوی وصلش منعم مکن، هلالی

گیرم که هم نیابم، شادم بجستجویش
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,503
9,798
مدال‌ها
2
گر من ز شوق خویش نویسم بیار خط

یک حرف از آن ادا نشود در هزار خط

خوش صفحه ایست روی تو، یارب! که تا ابد

هرگز بر آن ورق ننشاند غبار خط

ما را بدور حسن تو با نو خطان چه کار؟

تا روی ساده هست نیاید بکار خط

خط گو: مباش گرد رخت، وه! چه حاجتست

مجموعه جمال ترا بر کنار خط؟

از خط روزگار مکش سر، که عاقبت

بر دفتر حیات کشد روزگار خط

زین پیش حسن خط بتان معتبر نبود

در دور عارض تو گرفت اعتبار خط

قاصد، بغیر چند بری خط یار را؟

یک بار هم بنام هلالی بیار خط
 
بالا پایین