جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {شَبَحِ حَسْرَت} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط RPR" با نام {شَبَحِ حَسْرَت} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 881 بازدید, 20 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {شَبَحِ حَسْرَت} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع RPR"
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط RPR"
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6
بِسْمِ نْورْ
اثر: شَبَحِ حَسْرَت
به قلم: سونیا
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @'elahe و @vian

دیباچه:
شب تاریک است، ستاره‌ها خاموش‌اند و سکوت، فضایی را در بر گرفته که به احساس تنهایی و اندوه می‌انجامد. خیابان‌های خیس از باران، خاطراتی تلخ را در دل می‌زنند. هر قطره باران، شبیه اشک‌های نازک بر صورت زمان می‌چکد. گویی زمان ایستاده و لحظات بی‌رحم، در تاریکی پنهان شده‌اند. بی‌صدا و بی‌خبر، او رفت؛ بی‌آن‌که فرصتی برای وداع باشد. دل در سی*ن*ه‌ام می‌تپد، اما کلمات مانند پرنده‌های کز کرده در قفس، جرأت پرواز ندارند. یاد او در ذهنم شکل می‌گیرد، اما نمی‌توانم برایش حسی بفرستم. در این شب بی‌پایان، تنها یادش، سایه‌ای از عشق و درد است که در دل تاریکی می‌چرخد.
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,043
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6

پژواکش که در کوچه می‌لغزید، دیوارها عطر نور می‌گرفتند. اکنون، سایه‌ای از وهمِ گرم گذشته بر پوست سرد روزها خزیده است.
قلبم نه می‌تپد، نه می‌میرد؛ چون نی‌ای خشکیده در آستانه‌ی آواز.
یادش، ابرها را از گریستن بازمی‌داشت؛ نگاهش، مغز واژه‌ها را از نو می‌سرشت.
این خانه، با دیوارهایی که انگار زبانِ سوگ یافته‌اند، در سکوتی مدفون است که نفس را به زانو درمی‌آورد.
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6

چشم‌هایم به درختان باستانی دوخته شده؛ آن‌ها گواهانی خاموش بر غم‌های پنهان من‌اند. همچون ریشه‌های عمیق‌شان در دل خاک، من نیز در عمق انزوای خود غرق شده‌ام. کلماتی که روزگاری زندگی و رنگ به خود گرفته بودند، اکنون به غنچه‌هایی بی‌ثمر و پژمرده بدل گشته‌اند. مرگ او تنها جدایی نبود، بلکه بی‌کسی‌اش مهر ماندگاری بر سی*ن*ه‌ام کوبید. گاهی با خود می‌گویم شاید روزی یادش را به فراموشی بسپارم، اما هر تپش قلبم نامش را به یاد می‌آورد. این یادآوری، چون زخمی عمیق بر جانم نشسته و هر لحظه تازه‌تر می‌شود، گویی زمان حتی در خوابش هم مرهمی برای این زخم ندارد. دست‌هایم به نامه‌ای که از او به یادگار دارم می‌لرزد، نوری که از پنجره می‌تابد بر صفحاتش رقص می‌کند، گویی هر کلمه حکایتگر حسرتی عمیق است.
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6

روزهای آینده همچون سایه‌هایی در افق، در انتظارند. در دل من، حس فقدان او همچون وزنه‌ای سنگین نشسته است. هر گوشه‌ای که می‌نگرم، یاد او زنده می‌شود. آیا او در دنیای ناشناخته، آرامش یافته است؟ آیا هنوز هم یاد من را در دل دارد؟ این سوالات، همچون ابرهای تیره، در ذهنم می‌چرخند و بی‌پاسخ می‌مانند.
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6
انزوا اما، رفیق متعهد من شده است. هر روز طلوع که خورشید می‌تابد، یاد او در قلبم حیات می‌شود. نوای او در گوشم طنین‌انداز است، انگار که هنوز در کنارم ایستاده، اما در واقعیت، او را گم کرده‌ام، گم‌گشته‌ای که هرگز بازنخواهد گشت. محبت میان ما بی‌نظیر بود، اما حالا این حس به یک یاداوری بی‌پایان تبدیل شده است. فشار در گلو در گلویم می‌فشارد و افسوس را بر جانم می‌نشاند. آیا می‌توانم روزی از این اندوه آزاد شوم، یا همیشه در این زندان تنگ، به یاد او حیات خواهم کرد؟
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6
هر شب، در خیالی دردناک، به یاد آن روزی می‌افتم که هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم. نگاه‌های ما، بیانگر همه احساسات بود. حالا اما، گویی این نگاه‌ها را هم از من ربوده‌اند. گاهی دلم می‌خواهد فریاد بزنم، اما فریاد سرم به دیوارهای بی‌رمق برمی‌خورد. یادم می‌آید روزی در آغوشش احساس امنیت می‌کردم، حالا اما احساس ناامنی و سرگشتگی مرا در خود پیچیده است. آیا این سرگشتگی، نشانه‌ای از فراموشی است یا تنها گواهی بر عمق عشق ماست که هرگز نمی‌میرد؟
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6
شاید روزی متوجه شوم که این جدایی مقدر بوده، اما اکنون نمی‌توانم این حقیقت تلخ را بپذیرم. روزها بی‌خبر از من می‌گذرند و شب‌ها، معصومیت خواب را از من می‌ربایند. گاهی با چشمان خسته به آسمان خیره می‌شوم و از ستاره‌ها می‌پرسم:« چرا او را از من گرفتید؟» این پرسش، همچون فریادی بی‌صدا، در دل شب گم می‌شود. زندگی ادامه دارد، اما من در این بی‌نهایت، در جستجوی او، همچنان گم شده‌ام. آیا این عشق، در دنیای دیگر، همچنان زنده خواهد ماند؟
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6
به یاد می‌آورم که چگونه روزها با هم در پارک قدم می‌زدیم، زیر سایه درختان و در زیر آفتاب درخشان، زندگی را جشن می‌گرفتیم. اکنون، پارک‌ها به مکان‌هایی بی‌روح تبدیل شده‌اند، جایی که صدای خنده‌ها در باد گم شده و تنها صدای زوزه باد، گوش‌هایم را می‌خراشد. گاهی در میان جمعیت، به دنبال سایه‌اش می‌گردم، اما هیچ‌ک.س به من آرامش نمی‌دهد. احساس می‌کنم که روحش در هر گوشه از این دنیا پرسه می‌زند، اما من هرگز نمی‌توانم به او دسترسی پیدا کنم. زندگی به پیش می‌رود، اما من در این لحظه‌ای از زمان گم شده‌ام.
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,640
25,468
مدال‌ها
6
شب‌ها، در خواب، او را می‌بینم. چهره‌اش روشن و لبخندش دلپذیر است، اما وقتی بیدار می‌شوم، تنها یک جای خالی در کنارم حس می‌کنم. این خواب‌ها، همچون تکه‌های پازلی، من را به یاد روزهای خوش می‌اندازند، اما به محض اینکه به واقعیت بازمی‌گردم، غم و تنهایی به سراغم می‌آید. گاهی می‌خواهم خوابم را فراموش کنم، اما در عمق وجودم، می‌دانم که او جزئی از من است و هیچ‌ک.س نمی‌تواند آن را از من بگیرد. آیا این خواب‌ها، امیدی به دیدار دوباره هستند یا تنها یادآوری تلخ از آنچه که دیگر وجود ندارد؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین