BARAN_KH_Z
سطح
4
همیار سرپرست علوم و فناوری
پرسنل مدیریت
همیار علوم و فناوری
مدیر تالار پانسیون مطالعاتی
کاربر ممتاز
- Jan
- 5,882
- 10,898
- مدالها
- 5
داستان شماره ۲- فقیر تنبل
زمان حضرت داوود (ع) مرد فقیر و تنبلی زندگی میکرد. او هرروز دعا میکرد تا خدا بدون هیچ تلاشی برای او روزی بفرستد. او میگفت: “خدایا، چون مرا تنبل آفریدهای، پس خودت روزی مرا برسان. من مانند آن درازگوشی هستم که پشتش زخم است و نباید بار سنگینی بر پشت او گذاشت.”
روزیی خواهم به ناگه بی تعب كه ندارم من ز كوشش جز طلب
زمان حضرت داوود (ع) مرد فقیر و تنبلی زندگی میکرد. او هرروز دعا میکرد تا خدا بدون هیچ تلاشی برای او روزی بفرستد. او میگفت: “خدایا، چون مرا تنبل آفریدهای، پس خودت روزی مرا برسان. من مانند آن درازگوشی هستم که پشتش زخم است و نباید بار سنگینی بر پشت او گذاشت.”
روزیی خواهم به ناگه بی تعب كه ندارم من ز كوشش جز طلب