نقد حرفهای
رمان: زخمهی خلقان
نوشته: @Leila Moradi
●۱. اجزا و عناصر:
۱. موضوع:
۱. خلاصه ایده:
ایده داستان، درباره دختریست بهنام ماهبانو از یک خانواده سنتی که با پسران و دختران همسایه در کنار هم رشد کرده و بزرگ شدهاند. اما علاقه او و امیرعلی به یکدیگر و شغل خاص امیرعلی که یک نظامیست و در مرز خدمت میکند، وصال آنها را دچار چالشهای زیادی میکند. پدر ماهبانو حاضر نمیشود دخترش را به غربت بفرستد و امیرعلی هم حاضر به بازگشت به تهران نمیشود. از طرفی پدر ماهبانو او را تحتفشار قرار میدهد تا با شخصی که مورد تایید اوست ازدواج کند. این موضوع و دلخوریهایی که بین امیرعلی و ماهبانو پیش میآید باعث میشود او، سر لج و لجبازی با خودش، امیرعلی و خانوادهاش به حسام، پسر همسایه عصبی و پرخاشگرشان پیشنهاد ازدواج دهد. حسامی که هیچ حسی به ماهبانو ندارد و با اخلاق تند و تعصبهای خاصش عرصه زندگی را بر ماهبانو تنگ میکند. از طرفی حسام هم برای این ازدواج دلایل خودش را دارد. از یک سو توسط خانواده تحت فشار است برای ازدواج و از سوی دیگر به این دلیل که میداند جان ماهبانو بهدلیل دشمنی شخص خلافکاری به نام شاهرخ با امیرعلی که حسام با او در امر قاچاق و... همکاری میکند، در خطر است. امیرعلی چندین بار سعی میکند ماهبانو را به جدایی از حسام تشویق کند و حتی نقاب از چهره واقعی حسام برمیدارد اما ماهبانو نمیپذیرد. زندگی را کجدار و مریز ادامه میدهند تا زمانی که پای صدف که زمانی دختر موردعلاقه حسام بوده به ماجرا باز میشود و ماهبانو متوجه گذشته تاریک حسام میشود و به امیرعلی اطلاع میدهد و امیرعلی نیز از او میخواهد حواسش به کارهای حسام باشد.
کلیشه ایده اثر شما، با توجه به ژانر و محتوای داستان، دیالوگها، منولوگها، توصیفات و... حدود سی درصد است.
۲. درون مایه:
اثر شما طبق ژانر غالب یعنی ژانر عاشقانه، باید نمودی از مسائل عاطفی و عاشقانهها باشد که اگرچه تا حدودی میتوان آن را در داستان شما دید اما سیر داستان شما بیشتر بر پایه ژانر درام پیش میرود. چرا که اصل داستان که ازدواج بین ماهبانو و حسام است، عاشقانهای در خود ندارد.
۳. پیرنگ:
پیرنگ، زاویهی دید، توصیفها، عنوان و... به ما نشان میدهد هدف از رمان، نشان دادن زندگیست که برپایه سنتها، تصمیمهای اشتباه خانوادهها و همچنین لجبازیهای دوران جوانی شکل میگیرد. دست و پا زدن ماهبانو در گردابی که تا حد زیادی خودش و بهعلت شرایطی که در آن گرفتار میشود باعث و بانیاش است، سبب کشمکشها و اتفاقاتی میشود که روند رمان را شکل میدهد. نحوه قرارگیری اتفاقات و اوج و فرودهای داستان کاملاً درست و بهجاست. تنها دو مورد در متن رمان بهچشم میخورد که کمی گنگ است و خواننده را دچار سر درگمی میکند:
۱. در پارتهای قبلی از حضور مهسا در ایران گفته بودید و همچنین مهمانیهای فامیلی که در آنها حضور داشت. اما از رفتن و بازگشتش چیزی نگفته بودید که حسام آنطور از بازگشت دوباره او از خارج از کشور متعجب شد.
۲. جایی از داستان حسام به گذشته و نحوه آشناییاش با صدف فلشبک میزند و از فرهاد نامی اسم برده میشود که ناگهانی وارد داستان میشود بیآنکه خواننده از او چیزی بداند و یا در پارتهای بعدی علت حضورش در داستان مشخص شود. برای ورود شخصیتها به داستان باید برای مخاطب پیشزمینهها و نشانههایی بیاورید و پس از آن در زمان مناسب پیش از آنکه مخاطب آن شخصیت را به فراموشی بسپارد، او را معرفی کنید.
مخاطب اینگونه آثار افرادی با سلیقه خاص را در برنمیگیرد.
۴.کشمکشها و تعلیق:
تعلیق: در سراسر رمان شما تعلیقهای کوچک و بزرگی وجود دارند. سوالاتی که در ابتدای داستان میتواند ذهن خواننده را درگیر کند در رکن آغاز گفتهام. همچنین در طی داستان سوالات دیگری میتواند در ذهن خواننده ایجاد شود. مثلا: حسام به چه علت به سمت کارهای خلاف میل میکند؟ آیا علاقهای که او به تدریج به ماهبانو پیدا میکند به عشق تبدیل میشود؟ علت دشمنی شاهرخ با امیرعلی چیست؟ اگر امیرعلی فیلم مهمانی را پخش نکرده پس کار چه کسی بودهاست؟ و...
کشمکشها همان موانع و تقابلهاییست که برای شخصیتهای اصلی داستان پیش میآیند که شامل کشمکشهای بیرونی و درونی هستند.
کشمکشهای بیرونی در داستان شما برحسب ژانر و سیر رمانتان مناسب هستند و خواننده مدام با اتفاقات مختلف تحت تاثیر قرار میگیرد.
در رمان شما ما بیشتر شاهد کشمکشهای بین شخصیتها با یکدیگر هستیم که شامل کشمکشهای ماهبانو با اعضای خانواده، دوستان، امیرعلی و حسام است. همچنین شاهد کشمکش بین شخصیتها و اتفاقاتی که بهوقوع میپیوندند مثل درگیریهایی که لب مرز برای امیرعلی و همقطارانش اتفاق میافتد یا ورود صدف به داستان میشوند، هستیم که همگی در نوع خود جذاب هستند.
کشمکشهای درونی هم در رمان شما بهخوبی پرداخته شدهاند و شخصیتهای داستان در مواقع مختلف، در حالات مختلف و نسبت به کنشها و واکنشهایی که در داستان رخ میدهند با افکار، احساسات و عواطف خود درگیر هستند.
۵. فضاسازی:
فضاسازی به حس و حال داستان در زمان و صحنه خاص، با توجه به اتفاقات و کشمکشها و شخصیتهای حاضر در آن صحنه گفته میشود که باید بهگونهای باشد که خواننده اثر بتواند در هر لحظه خود را در فضای داستان شما تصور کند. رمان شما فضاسازی نسبتا خوبی دارد چرا که توانستهاید بهخوبی از پس پردازش کشمکشهای درونی و بیرونی، توصیف احساسات شخصیتها و شخصیتپردازی درونی آنها برآیید. با اینحال توصیف مکان، آوا و شخصیتپردازی بیرونی همچنان جای کار دارند.
۶. دیالوگها و مونولوگها:
دیالوگها و مونولوگها تناسب خوبی با هم دارند. متفاوت بودن دیالوگ شخصیتها باهم رعایت شده است و همچنین در دیالوگها و مونولوگها علائم نگارشی بهخوبی رعایت شده و اطلاعات کافی را به خواننده میدهند.
اما در بسیاری جاها دیالوگها خواننده را سردرگم میکنند چرا که گویندهشان مشخص نیست. درست است که آوردن اسامی آن هم مدام و پشت سرهم از جذابیت داستان میکاهد و خواننده را دلزده میکند اما برای مشخص شدن گوینده دیالوگ، یا باید نامش ذکر شود و یا منولوگ پیش و یا گاهی پس از دیالوگ، نشانههای کافی برای شناخت گوینده را داشته باشد. این امر در زمان کشمکشهای درونی و بیرونی و کنشهای شخصیتهای مختلف هم دیده میشود و در منولوگها گاهی اینکه چه کسی در حال انجام کار یا تفکر است مشخص نیست. هر چه به سمت پارتهای جدیدتر پیش میرویم این امر تشدید میگردد.
برای مثال:
صورتش از حرص و خشم به سرخی میزد و چشم ریز کرده بود تا ادامهی حرفهایش را بشنود. بغضش شکست و از روی دیوار سر خورد، تنش روی پارکتهای سالن فرود آمد. نفس جانسوزی کشید.
- دختری که ارزشش رو پایین میاره و به راحتی خودش رو ارزون میفروشه، نباید انتظار رفتار بهتری هم داشته باشه.
جمله اول مربوط به حسام است و جمله دوم و دیالوگ مربوط به ماهبانو، اما در نگاه اول نمیتوان هیچ تمایزی قائل شد. کافی بود در ابتدای جمله دوم نام ماهبانو را ذکر میکردید.
یا
لحظاتی گذشت که گرمای دستش، تن خزانزدهاش را در خود بلعید
ضمیر متصل -َش در کلمه دستش به حسام و در کلمه خزانزدهاش به ماهبانو اشاره دارد. اما این امر در همان نگاه اول قابل تشخیص نیست.
۷. لحن:
رمان شما از مونولوگهای ادبی و دیالوگهای محاوره تشکیل شده است و این امر در سراسر رمان به چشم میخورد و پرش لحن دیده نمیشود.
۸. زاویهدید:
داستان تا اینجا که نوشته شده است زاویه دید راوی یا سوم شخص را دارد و تغییری در آن رخ نداده است. با توجه به میزان وقایع و کشمکشهای بیرونی، بهنظر میرسد زاویه دید سوم شخص انتخاب مناسبی بوده است.
۹. حقیقت مانندی محتوا:
باور پذیری اثر در شخصیتها، حالات و اتفاقات مشکلی ندارد و از نظر باورپذیری در سطح مناسبی قرار دارد. هرچند در صحنهپردازی و شخصیتپردازی بیرونی کمی ضعیف عمل کردهاید اما باقی موارد از نظر باورپذیری قابل درک و مناسب بودند.
۱۰. گرهگشایی:
گرهگشایی یا همان اوج گرفتن از پروبال دادن و روییدن یک حادثه که باعث ایجاد پیرنگ در اثر میشود پدید میآید. رمان شما دارای چندین اوج بسیار خوب است که با توجه به میزان پارتها باید هم همینطور باشد. از درگیریهای لفظی بین امیرعلی و ماهبانو تا مخالفت پدر ماهبانو با ازدواج آنها، پیدا شدن سر و کله خواستگار دیگر که باب میل ماهبانو نیست و همچنین پیشنهاد ازدواج ماهبانو به حسام میتواند از اولین اوجهای داستان شما باشد. در ادامه شاهد اوجهای دیگری نیز هستیم. مثل رسیدن امیرعلی درست در شب ازدواج ماهبانو با حسام که بسیار جالب توجه بود. یا فروش خانه توسط حسام بهدلیل بدهیاش به شاهرخ برای حفظ ماهبانو از شر او. اما تا اینجای داستان اوج اصلی را میتوان شنیدن صحبتهای حسام و ماهبانو دانست چرا که بسیاری از حقایق برای ماهبانو روشن میشود و همچنین زندگیآنها وارد مرحله جدیدی میگردد.
داستان پر از اوج و فرودهای زیبا و هیجانانگیز است که همگی از جذابیت خوبی برخوردارند.
***
●۱.ملاک های اصلی نقد
۱. نام رمان:
زخمه خلقان، از دو واژه
زخمه به معنی جراحت و زخم و همچنین مضراب یا ابزاری برای تولید صدا در سازهای زهی و
خلقان به معنی فرسوده و کهنه تشکیل شده که میتوان از عنوان معنی زخم کهنه را برداشت کرد. میتوان گفت عنوان تنها در واژه زخمه با ده درصد کلیشه، کلیشهای ندارد و از جذابیت بالایی برخوردار است.
عنوان با ژانر درام ارتباط خوب و مناسبی دارد. اشاره به زخمی کهنه که میتواند بخشی از گذشته یک فرد باشد و تاثیرش تا زمان حال چیزیست که میتواند در زندگی بسیاری از انسانها دید. اما عنوان با ژانر عاشقانه که ژانر انتخابی نویسنده بهعنوان ژانر غالب است ارتباط چندانی ندارد. شاید بتوان بهصورت غیرمستقیم این زخم کهنه را به عشق قدیمی حسام و صدف و آثارش که تا به امروز ادامه دارد و زندگی ماهبانو را تحتتاثیر قرار دادهاست، مرتبط کرد که از این جهت میتواند با محتوای داستان ارتباط داشتهباشد اما آنچه در نگاه اول از عنوان پیداست عاشقانهای در خود ندارد. همچنین عنوان با خلاصه و مقدمه ارتباط خوبی دارد و لودهنده سیر داستان نیست.
۲. ژانر:
ژانرهای انتخابی نویسنده عزیز
عاشقانه و درام است که میتوان در سراسر رمان هر دو را بهخوبی مشاهده کرد. با توجه به سیر داستان، کمی ژانر اجتماعی هم بهدلیل پرداختن به موضوع ازدواج در خانوادههای سنتی، مراسمات مذهبی، مشکلات و درگیریهای بین همسران و قاچاق دخیل است با این حال داستان شما بیشتر برپایه ژانر درام پیش میرود که میتواند این موضاعات را هم در خود داشته باشد. اگر در پارتهای آتی داستانتان عناصر اجتماعی و آثار و نتایجشان در داستان شما پررنگتر میشوند میتوانید این ژانر را هم بهعنوان ژانر سوم اضافه کنید. همچنین در رابطه با ژانر عاشقانه اگر داستان شما به همین منوال پیش خواهد رفت و عاشقانه چندانی نداشته باشد ژانر غالب درام خواهد بود و ژانر عاشقانه در صورتی ژانر اول داستان شما قلمداد میشود که در آینده شاهد عاشقانههای بسیار بیشتری از شخصیتهای اول داستانتان باشیم.
ژانر عاشقانه هم در عشق بین امیرعلی و ماهبانو، مهران و فاطمه و بعد در علاقهای که حسام به ماهبانو پیدا میکند میتوان دید اما داستان شما بیشتر از اینکه درگیر مسائل عاشقانه باشد، درگیر روزمرهها و اتفاقات و کشمکشهاییست که جزئی از ژانر درام محسوب میشوند. در این صورت بهتر است ژانرهای خود را به درام، عاشقانه تغییر دهید.
۳. جلد رمان:
تصویر جلد، تصویریست از یک دختر که به تنهایی و در حالتی شبیه مراقبه با دستهایی که بر روی قلبش گذاشته ایستادهاست. در تصویر عنصر دیگری بهچشم نمیخورد و در آن شاهد عاشقانهای که به ژانر غالب رمان اشاره داشتهباشد، نیستیم اما تصویر با ژانر درام ارتباط خوبی دارد. تصویر زنی را نشان میدهد که انگار دستانش را بر روی قلبی که زخمی بر آن نقش بسته گذاشتهاست که به خوبی با عنوان ارتباط دارد.
همچنین فونت بهکار رفته زیباست و رنگ آن با تصویر همخوانی خوبی دارد. جمله درج شده در بالای جلد هم جملهایست که باز هم بهخوبی به عنوان اشاره میکند و با اینکه با ژانر درام هماهنگی بسیار خوبی دارد اما نمایانگر ژانر عاشقانه نیست.
۴. خلاصه:
خلاصه به زبان ادبی نوشته شده است و جذابیت خوبی برای خواننده دارد. به عشق میان دو شخصیت اصلی داستان یعنی ماهبانو و امیرعلی اشاره دارد و مشکلاتی که بر سر راه این عشق پدید میآیند. مشکلاتی که از یک کینه قدیمی سر برمیآورند و حقایقی را برملا میکنند. خلاصه بهخوبی نشاندهنده کلیات محتوای داستان است و در عین حال آن را لو نمیدهد. بهجز اشاره مستقیم شما به شغل امیرعلی که بهنظر میآید نیازی به گفتنش نیست.
بهطور کلی آنچه بیشتر در متن خلاصه به چشم میآید کم بودن بار عاشقانه و درامِ بیشتر آن است. حجم خلاصه کمی بیشتر از حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) و یازده خط است و با عنوان، مقدمه و محتوای رمان ارتباط خوبی دارد.
۵. مقدمه:
متنیست به زبان ادبی که توسط خود نویسنده نوشته شده، کلیشهای ندارد و از جذابیت بسیار خوبی برای خواننده برخوردار است. جملاتی زیبا و تاثیرگذار و آراسته به آرایههای ادبی که بهزیبایی از سختیها و مرارتهای بر سر راه خوشبختی به یغما رفتهای میگوید که سببش آشنایانی هستند که هیزم در آتش سوزاندن آن میاندازند.
مقدمه هم با ژانر درام هماهنگی بیشتر دارد تا عاشقانه. وجه عاشقانه آن را میتوان تنها در عبارت «ای معبود زخمی» دید که برای ژانر غالب که عاشقانه است، بسیار ناچیز است.
مقدمه با حجم ۹ خط، در حد استاندارد(۳تا۹ خط) است و اگر به عاشقانههای بیشتری در آن پرداخته میشد بیشک مقدمهای زیبا و مناسب برای رمان شما بود.
_۲. ایده رمان به صورت دقیق
۱. بررسی ایده از جهت کلیشهای نبودن:
در هر ایدهای یک سری کلیشهها خودنمایی میکنند اما نویسنده با قلم توانا و جایگذاری درست و بهجای اتفاقات، توانسته است به خوبی وجههای دراماتیک و عاشقانه به رمانش ببخشد و آن را از کلیشهها دور کند. مقدار کلیشهی داستان نسبیست که این مورد با توجه به ژانرهای داستان کاملا عادی است.
۲. بررسی سیر رمان:
سیر رمان متعادل است اما با اینحال مواردی دیده میشود که میتواند برای خواننده سردرگمی ایجاد کند.
در حین داستان گاهی به جملاتی برمیخوریم که میتوانند لودهنده ادامه داستان باشند. از قبیل:
شاید اگر از آینده خبر داشت، قدر این لحظات بیدغدغه را بهتر میدانست؛ اما آدمی که از فردای خود خبر ندارد.✖️
یا
اگر آن زمان میدانست که با دستان خودش دارد روی جوانی و آیندهاش قم*ار میکند، ممکن نبود که بندهی خوی غرور و لجبازیاش شود، ممکن نبود. آخ که آدمی از فردای خودش خبر نداشت.✖️
آوردن چنین جملاتی، میتواند از جذابیت داستان بکاهد زیرا که این گونه جملات آینده شخصیتهای داستان را تا حدی لو میدهند و این از کنجکاوکنندگی اثر برای مخاطب کم میکند.
_۳. توصیفات(کامل):
۱. توصیف شخصیت کاراکتر:
به توصیف شخصیت که شامل شخصیتپردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهریست گفته میشود. شخصیتپردازی رکن مهمیست که باعث جذب خواننده و همذاتپنداری او با شخصیتهای داستان میشود. توصیفات شخصیتها چه بیرونی و چه درونی باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند.
شخصیتپردازی بیرونی تا حدی انجام شده بود که گاهی مستقیم بودند و گاهی غیرمستقیم. شما تا حد زیادی توانستهاید ظاهر شخصیتهای داستان خود را توصیف کنید اما بیشتر توصیفات شما مستقیم هستند. برای مثال:
"تیپش نه آنقدر جلف بود و نه به سنگینی دیدار دیروز. شلوار جین زغالیاش را با یک بلوز مردانهی کرم که رویش پافر چرمی قهوهای به تن داشت ست کرده بود. موهای براق تافت زدهی سیاهش را رو به بالا مدل داده بود."
توصیفات این چنینی در دسته توصیفات مستقیم قرار میگیرند چرا که در خلال کنشها انجام نمیشوند و صرفاَ سر تا پای شخصیت را وصف میکنند. مثلاً میتوانستید همین توصیف را اینگونه بیاورید.
"تیپش نه آنقدر جلف بود و نه به سنگینی دیدار دیروز. پاهای بلندش در آن جین زغالی راسته بلندتر به نظر میآمد و بلوز مردانه کرم، تحت تاثیر قهوهای تیره پافر کوتاهی که به تن داشت، چهرهاش را کمی تیرهتر نشان میداد. شاید اگر به موهای تیره و صافش کمتر ژل حالت دهنده زده بود برقشان اینقدر در چشم نبود.
و یک مثال برای توصیف غیرمستقیم و کاملا مناسب:
"بدون اینکه به روی خودش بیاورد، خاک فرضی پیراهن چهارخانهی قهوهایش را تکاند و سیگار نصفهاش را زیر کتانیهای مشکیاش خاموش کرد."
همچنین توصیفی که جای بیشتر برای کار دارد:
"وانمود به ندانستن کرد و عینک مطالعه فریمدارش را بالا داد."
در این توصیف میتوانستید از شکل و رنگ فریم عینک بگویی. اینکه کائوچو یا فلزیست و چه رنگی دارد، مستطیل، گرد، بیضی و... است.
شخصیت پردازی درونی را خوب انجام دادهاید. میتوان از میان دیالوگها و توصیفات رفتار و کشمکشهای درونی، به شخصیت درونی شخصیتهای داستان پی برد. مثلا شخصیت ماهبانو کمی عجول، لجباز و در عین حال آرام و حتی مهربان است یا حسام که متعصب، پرخاشگر و عصبیست و امیرعلی که منطقی، آرام، مهربان و حامیست.
"چقدر بین حسام و امیرعلی فرق بود. امیرعلی تعصبش رنگ دیگری داشت، محافظش بود. غیرتش به او امنیت میداد، نه اینطور که مدام تن و بدنش بلرزد. حتی نوع و لحن صحبتشان هم قابل قیاس نبود"
و یا
"حالتهایش را میشناخت، وقتی عصبانی میشد گوشهایش سرخ میشدند و چشمانش درشتتر از حد معمول، طرف مقابل را به سکوت وادار میکرد."
۲ـ توصیفات مکان:
در متن داستان شما بسیار توصیف مکان انجام شده بود اما کافی نبود و بسیاری از صحنههای داستان شما بدون توصیف هستند و یا توصیفی کلی و ناکافی از آن ارائه دادهاید. همچنین اکثر توصیفات شما مستقیم بودند.
برای مثال:
"وارد حجرهی بزرگش شد. بوی نوی پارچهها زیر بینیاش پیچید. دورتادورش را قفسههای بزرگ گذاشته بودند که رویشان انواع پارچههای اعلا و گران از جمله مخمل، ابریشم و ساتن و حریر به چشم میخورد."
توصیف شما از محیط پارچهفروشی کاملا مستقیم صورت گرفتهاست. برای شما نمونهای غیرمستقیم از همین توصیف را میآورم:
وارد حجرهی بزرگش شد. بوی نوی پارچهها زیر بینیاش پیچید. نگاهش روی قفسهها و پیشخوان مملو از پارچههای رنگی افتاد که در چند قفسه نامرتب و بینظم شدهبودند و پسرک جوان فروشنده، بیتوجه به این بینظمی غیرقابل چشمپوشی، داشت طاقه حریر آبی رنگی را از قفسه بیرون میکشید.
و یک مورد توصیف غیرمستقیم و مناسب که البته میتوانست کاملتر باشد.
"مستاصل نگاهی به دور و برش انداخت و به ناچار کنار پدرش، روی مبل سه نفرهی استیل طلاییشان نشست."
میتوانستید به جنس و رنگ پارچه مبل یا طرح و نقش کار شده بر روی چوب آن نیز اشاره کنید.