جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

روانشناسی سندرومی که حقیقت را می‌دزدد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته روانشناسی توسط Erebus با نام سندرومی که حقیقت را می‌دزدد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 84 بازدید, 6 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته روانشناسی
نام موضوع سندرومی که حقیقت را می‌دزدد
نویسنده موضوع Erebus
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Erebus
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
سندروم کاپگراس (Capgras Syndrome) یکی از نادرترین و در عین حال پیچیده‌ترین اختلالات روانی است که در آن بیمار باور دارد یکی از نزدیکان یا افراد آشنای زندگی‌اش توسط فردی کاملاً مشابه و بدل جایگزین شده است. این اختلال معمولاً در اثر آسیب‌های عصبی، بیماری‌های تحلیل‌برنده مغز مانند آلزایمر یا اسکیزوفرنی ایجاد می‌شود و ریشه در گسست ارتباط میان پردازش شناختی چهره و پاسخ عاطفی دارد.
در چنین شرایطی، فرد علی‌رغم تشخیص درست چهره، نسبت به آن احساس آشنایی یا صمیمیت ندارد و همین ناهماهنگی موجب شکل‌گیری باور به "بدل بودن" اطرافیان می‌شود. بررسی این سندروم نه تنها از جنبه‌ی روانپزشکی حائز اهمیت است، بلکه درک آن می‌تواند دیدگاه‌های عمیق‌تری نسبت به نحوه‌ی عملکرد مغز انسان در تفکیک واقعیت از ادراک فراهم کند.

در این نوشتار به معرفی سندروم کاپگراس، علل شکل‌گیری آن، نظریه‌های مطرح‌شده درباره‌ی ماهیت این اختلال و نمونه‌هایی از تجربه‌ی بیماران پرداخته می‌شود.
 
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
سندروم کاپگراس (Capgras Syndrome) اختلالی است که در آن فرد باور دارد یکی از نزدیکان یا افراد آشنا، توسط فردی شبیه به خودش جایگزین شده است. این اختلال بیشتر در بیمارانی مشاهده می‌شود که به مشکلات مغزی، بیماری‌های روان‌پریشی یا اختلالات عصبی مبتلا هستند. به طور خاص، سندروم کاپگراس معمولاً در نتیجه آسیب به مناطق خاصی از مغز که مسئول شناسایی چهره‌ها و پردازش عاطفی هستند، رخ می‌دهد.

در افرادی که به این سندروم مبتلا هستند، به‌رغم آنکه قادر به شناسایی دقیق چهره‌ی افراد آشنا هستند، اما حس ارتباط عاطفی با آن‌ها از بین رفته است. به عبارت دیگر، این افراد می‌توانند چهره‌ی فرد را شناسایی کنند، اما نمی‌توانند آن را به عنوان کسی که قبلاً دوستش داشته‌اند یا به آن احساس نزدیکی داشته‌اند، بشناسند. این ناهماهنگی بین شناخت و احساس منجر به این می‌شود که بیمار باور کند فرد آشنا یک بدل یا شبیه‌سازی است.

این اختلال می‌تواند در اثر آسیب‌های مغزی ناشی از تصادفات، سکته‌های مغزی یا بیماری‌های تحلیل‌برنده‌ی مغز مانند آلزایمر و اسکیزوفرنی بروز کند. همچنین، برخی از مطالعات نشان می‌دهند که اختلالات روانی مانند پارانویا یا توهمات نیز ممکن است در تشدید این سندروم مؤثر باشند.

درک و درمان این اختلال هنوز در حال تحقیق و توسعه است و متخصصان روان‌پزشکی و نوروساینس‌ها به دنبال یافتن روش‌های مؤثری برای درمان آن هستند.
 
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
منشأ علمی سندروم کاپگراس

سندروم کاپگراس حاصل یک باور ساده نیست؛ بلکه نتیجه‌ی پیچیده‌ای از اختلال در عملکرد مغز است.
در این سندروم، مشکلی در ارتباط بین دو مسیر اصلی مغزی به‌وجود می‌آید:
1. مسیر شناسایی چهره‌ها (در لوب پس‌سری یا occipital lobe)
2. مسیر پردازش احساسات مرتبط با چهره‌ها (در دستگاه لیمبیک، به‌ویژه آمیگدالا)

به زبان ساده‌تر، بیمار چهره‌ی آشنا را تشخیص می‌دهد، اما مغز او هیچ احساس آشنایی نسبت به آن چهره ندارد. این گسست میان "شناخت بصری" و "حس عاطفی"، باعث ایجاد این باور عجیب می‌شود که:
«این فرد، شبیهِ عزیز من است؛ اما خودش نیست.»

برخی دانشمندان معتقدند آسیب به نیم‌کره‌ی راست مغز یا اختلال در فیبرهای ارتباطی بین لوب‌های مغزی می‌تواند زمینه‌ساز این پدیده باشد. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد این اختلال در بیماران مبتلا به آلزایمر، زوال عقل، آسیب‌های تروماتیک مغزی یا روان‌پریشی‌های شدید بیشتر دیده می‌شود.

مطالعات تصویربرداری عصبی (مانند fMRI) نشان داده‌اند که در مبتلایان به کاپگراس، فعالیت آمیگدالا هنگام دیدن چهره‌های آشنا، کمتر از حد طبیعی است؛ یعنی مغز از نظر منطقی تصویر را می‌شناسد، اما از نظر احساسی آن را رد می‌کند.

این اختلال، یکی از نمونه‌های نادری‌ست که در آن، مغز نه تنها اطلاعات دریافتی را تحریف می‌کند، بلکه اعتماد به واقعیتِ انسانی‌ترین روابط را از بین می‌برد.
 
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
روایت حقیقی از سندروم کاپگراس

«او شبیه مادرم بود، اما من می‌دانستم که نیست.
او فقط یک بدل بود.
کسی که نقش مادرم را بازی می‌کرد، اما نگاهش... نگاهش یک قاتل بود.»

این روایت، بخشی از توصیف زنی ۳۴ ساله است که پس از تصادف شدید و ضربه‌ی مغزی، دچار سندروم کاپگراس شد. او مادرش را می‌شناخت، صدایش را تشخیص می‌داد، حتی می‌توانست جزئی‌ترین خاطرات مشترکشان را بازگو کند؛ اما به طرز عجیبی باور داشت که زنی که با او زندگی می‌کند، مادر واقعی‌اش نیست. در ذهن او، آن زن تنها «شبیه» مادرش بود؛ یک بدلِ دقیق و ترسناک.
رفتارهای بیمار رفته‌رفته خصمانه شد. شب‌ها در اتاق را قفل می‌کرد، غذا نمی‌خورد، با دیگر اعضای خانواده قطع ارتباط کرد. او معتقد بود که این بدل‌ها در حال توطئه‌اند و قصد آسیب رساندن به او را دارند.

پزشکان با استفاده از تصویربرداری مغزی، متوجه شدند که بخش‌هایی از مغز او که مسئول شناسایی چهره‌ها و ارتباطات احساسی‌اند، دچار آسیب شده‌اند. او مادرش را می‌شناخت، اما دیگر هیچ حس نزدیکی‌ای به او نداشت. همین شکاف کوچک، کافی بود تا ذهنش دروغ را به‌جای واقعیت بنشاند.
پس از ماه‌ها روان‌درمانی و مصرف داروهای ضدروان‌پریشی، او به‌تدریج توانست دوباره ارتباط احساسی را بازیابد... اما ترسی که در آن دوران تجربه کرده بود، برای همیشه در ذهنش حک شد.
 
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
هنگامی که ذهن، خودت را هم پس می‌زند

چقدر به حواس خود اطمینان داری؟
آیا دیدن، معادل باور کردن است؟
اگر روزی مادر، برادرت یا حتی تصویر خودت در آینه برایت ناآشنا شود، چه می‌کنی؟

سندروم کاپگراس فقط یک اختلال نیست. آیینه‌ای‌ست برای ترسناک‌ترین پرسشی که می‌توان از روان انسان پرسید:
اگر ذهن واقعیت را نپذیرد واقعیت چه ارزشی دارد؟
در این اختلال، ذهن نمی‌گوید "نمی‌دانم این کیست"، بلکه با قاطعیت می‌گوید:
«این، آن کسی که وانمود می‌کند هست، نیست.»
این یعنی ذهن «باور» را جایگزین حقیقت می‌کند.
مرز میان توهم و واقعیت آن‌قدر باریک می‌شود که تنها یک اتصال عصبی قطع‌شده کافی‌ست تا تمام جهان برای فرد رنگ عوض کند.

کاپگراس، چهره‌ی بی‌رحمِ ذهنی‌ست که به خودش هم شک می‌کند.
او حقیقت را نه فقط پس می‌زند، بلکه بازنویسی می‌کند و اینجاست که دیگر نمی‌دانیم «من» واقعاً کی‌ هستم وقتی حتی عزیزترین چهره‌ها، برای مغز ما «بدل» شده‌اند.
 
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
وقتی ذهن حقیقت را پس می‌زند، درمان چگونه به آن راه می‌یابد؟

درمان سندروم کاپگراس، مثل بازسازی پلی‌ست که میان شناخت و احساس فرو ریخته است.
اما این مسیر، مستقیم و ساده نیست.
چون ما با اختلالی مواجه هستیم که ریشه‌هایش در لایه‌های عمیق روان و اعصاب تنیده شده‌اند.

رویکردهای درمانی شامل ترکیبی از دارودرمانی و روان‌درمانی هستند:

1. دارودرمانی
بیماران اغلب به داروهای ضد روان‌پریشی (مثل ریسپریدون یا اولانزاپین) پاسخ مثبت می‌دهند.
در موارد همراه با افسردگی یا اضطراب، از داروهای ضدافسردگی نیز استفاده می‌شود.
اگر کاپگراس ناشی از آسیب مغزی باشد، داروهای تثبیت‌کننده‌ی خلق یا درمان‌های نورولوژیک نیز تجویز می‌شوند.

2. روان‌درمانی
جلسات روان‌درمانی با تمرکز بر بازسازی باورهای غلط، کاهش اضطراب و ایجاد حس اعتماد نسبت به اطرافیان بیمار انجام می‌شود.
در موارد شدید، استفاده از روان‌درمانی شناختی و رفتاری (CBT) برای شناسایی الگوهای فکری مخرب و تلاش برای بازآفرینی آن‌ها مؤثر است.

3. مداخله‌های خانوادگی
آموزش به خانواده‌ی بیمار از اهمیت زیادی برخوردار است؛ چرا که درک رفتارهای بیمار و تعامل درست با او می‌تواند از وخامت اوضاع جلوگیری کند.
گاهی ارتباطات خانوادگی باید موقتاً مدیریت یا محدود شود تا از بروز آسیب فیزیکی یا روانی جلوگیری گردد.


با این حال، باید پذیرفت که درمان کاپگراس فرآیندی زمان‌بر و گاه مادام‌العمر است.
و شاید مهم‌تر از درمان، این باشد که جامعه، سکوت شرم‌آلود پیرامون اختلالات روانی را بشکند.
 
موضوع نویسنده

Erebus

سطح
0
 
ناظر تایید
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
187
1,093
مدال‌ها
2
پایان یا آغاز یک تردید؟

سندروم کاپگراس فقط یک اختلال نیست؛
تجسمی‌ست از ذهنی که دیگر با چشم‌هایش نمی‌بیند، با حس‌هایش نمی‌سنجد و به خاطراتش پشت می‌کند.
در جهانی که ما با تکیه بر "چهره‌ها"، "صداها" و "رفتارها" به آدم‌ها اعتماد می‌کنیم، کاپگراس مثل چاقویی‌ست که این اعتماد را می‌برد و پرت می‌کند در مرز توهم و واقعیت.
توهمی که در آن، عزیزترین انسان‌ها بدل می‌شوند و حقیقت چیزی‌ست که ذهن دیکته می‌کند… نه آن‌چه که هست.

اما سؤال اینجاست:
اگر مغز ما حقیقت را تشخیص نمی‌دهد… پس واقعیت واقعاً چیست؟

تو... اگر یک روز از خواب بیدار شوی و ببینی مادرت، دوستت یا حتی خودت در آینه غریبه‌اند،
چه می‌کنی؟
می‌پذیری که دیوانه شده‌ای؟
یا با قاطعیت می‌گویی: «آن‌ها بدل‌اند… نه من»؟
 
بالا پایین