جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | هَزارو

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط MAHROKH با نام نقد شورا | هَزارو ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 45 بازدید, 3 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | هَزارو
نویسنده موضوع MAHROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ساناز هموطن
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
692
1,702
مدال‌ها
2
نام رمان: هَزارو
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده: عسل

عضو گپ نظارت: (8)S.O.W

خلاصه:
رها، میان دفترچه‌های نسخه و شب‌بیداری‌های بی‌پایان، هنوز امید را از صدای آدین می‌جوید؛ کودکی که جهان را بی‌واژه می‌فهمد.
در اتاقی میان سپیدپوش‌ها، نگاهی آرام به او می‌رسد؛ آرش، مردی که بلد است سکوت را معنا کند.
دل می‌لرزد، اما گذشته، هنوز مشت گره کرده‌است.
پرند هست، بیماری هست و مرزی که نباید شکسته شود.
اما گاهی مرگ، پرده‌ای می‌شود برای زایش دوباره و نگاهی که روزی مانع عشق بود، نجات می‌شود.

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
692
1,702
مدال‌ها
2
1000035447.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@STARLET

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@ساناز هموطن

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@MAHROKH
 
منتقد کتاب آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
696
15,403
مدال‌ها
2
◼️به‌نام خداوندی که داننده‌ی رازهاست.
✍️نقد شورا
▪️عنوان: هَزارو
▪️ژانر: عاشقانه، اجتماعی
▪️نویسنده: عسل

◾عنوان:
▪️عنوان «هَزارو» از یک واژه تشکیل شده‌است.
▪️از لحاظ اندازه و حجم مناسب بوده و استاندارد می‌باشد.
▪️«هَزارو»، عنوانی که برای این اثر انتخاب شده‌است؛ متأسفانه در بررسی‌های اولیه از منابع اطلاع‌رسانی واژگان معتبر، معنایی در بر نداشت. تنها میشد آن را به «هَزار» به معنای بلبل و عندلیب معنی کرد که «و» چسبیده به‌ آن، معنایی در بر نمی‌گرفت. واژه دیگر «هَزا» با ریشه عربی به معنای تمسخر کردن نیز یافت شد که با «رو» چسبیده به آن، اگر به صورت و چهره معنی دهد؛ میشد بر چهره‌ای نامناسب یا موردتمسخر آن را معنی نمود. با تحقیق بیشتر از نویسنده‌ی گرامی اثر، معانی به‌دست آمده؛ رد شده‌است و آن را به شوق‌ و ذوق ناگهانی در گویش محلی به زبان کردی یا لری معنی فرمودند.
▪️چنین عنوانی که عمومیتی ندارد، هر چند دارای کلیشه نمی‌باشد اما با جذب پایین برای خواننده، ایجاد ابهام نیز می‌نماید.
✖️نویسنده‌ی عزیز باید توجه داشته باشند که چنین عنوانی که معنی رسمی برای عموم ندارد و برای درک معنی آن منبع اطلاع‌رسانی دقیقی برای خواننده در دسترس نیست؛ حتماً باید پینوشت و توضیحی در کنار عنوان رمان اضافه نمایند تا این اندازه ایجاد ابهام نشود. نداشتن پینوشت و توضیح ضعف بزرگی در عنوان ایجاد نموده‌است. ✖️
▪️عنوان به تنهایی، چون معنی خاصی در ذهن خواننده ندارد، نشانی از محتوا را نیز در بر نمی‌گیرد؛ نمی‌توان از‌ آن، تحلیلی از داستان داشت و آن را لو نمی‌دهد.
▪️عنوان در وحله‌ی اول و به تنهایی هیچ یک از «ژانرهای عاشقانه، اجتماعی» را در بر نمی‌گیرد. اما بنا بر مضمونی که نویسنده‌ی عزیز از عنوان شرح دادند، شوق‌ و ذوق ناگهانی به شرط داشتن توضیح و پینوشتی، می‌تواند با «ژانر عاشقانه» مرتبط باشد. اما ارتباط چندانی با «ژانر اجتماعی» ندارد.
▪️در واژه «هَزارو» ارتباطی با خلاصه رمان و مقدمه دیده نمی‌شود. اما بنابر مضمونی که نویسنده‌ی گرامی در خلاصه رمان از امیدی پنهان و سرانجامی خوش با وجود مشکلات و سختی‌ها پنهان نموده‌است آن را با شوق‌ و‌ ذوق ناگهانی متناسب نموده‌است.
▪️در مقدمه نیز با جنگیدن در مقابل سختی‌ها و چالش‌های تقدیر تا ظهور عشقی که موجب تغییر می‌شود آن را با معنی عنوان تا حدودی مرتبط می‌سازد.
واژه «هَزارو» با محتوا ارتباطی ندارد. در محتوا تا اینجای داستان، اثری از معنی عنوان، شوق‌ و ذوق ناگهانی دیده نمی‌شود و نمی‌توان با آن مرتبط دید. ممکن است در آینده شوق‌ و‌ ذوق ناگهانی صورت پذیرد.
📌نویسنده گرانقدر، عنوان رمان در یک اثر از ارکان بسیار مهم جذب خواننده می‌باشد. خواننده در ابتدا که از محتوای رمان آگاهی ندارد با خواندن عنوان و مقدار کنجکاوی و جذابیتی که همین چند واژه می‌تواند در او ایجاد کند، ترغیب به خواندن اثر نویسنده می‌شود. لازم است چنانچه عنوان از میزان جذابیت و زیبایی اثرمی‌کاهد؛ تغییری در آن ایجاد شود.

◾ژانرها:
▪️ژانرهای انتخابی اثر، «عاشقانه، اجتماعی» می‌باشند.
▪️بنابر نشانه‌ عاشقانه اثر و اتفاقات و چالش‌های روزمرگی و اجتماعی، هر دو ژانر عاشقانه، اجتماعی در محتوای رمان به‌خوبی دیده می‌شوند و ژانرها متناسب با آن می‌باشند.
▪️با توجه به روایت بیشتر اثر از اتفاقات و چالش‌هایی که در روزمرگی در اجتماع رخ می‌دهد، مانند طلاق، بیماری، محدودیت‌های مالی یک زن در اجتماع و سختی رویارویی با بیماری لاعلاج کودکش، رفت‌وآمدهای خانوادگی یا اتفاق غیرمترقبه و پیش‌بینی‌ نشده‌ی بیماری قلبی، ژانر غالب رمان، «ژانر اجتماعی» آن می‌باشد.
▪️برای «ژانر عاشقانه» اثر نیز، محتوای عاشقانه محدودی برای پیوندی در آن نقل می‌شود.
▪️تا این حدی از اثر که پیش رفته‌است، بنابر سختی‌های بیشتر و اتفاقات غیرمتقربه در محتوا، ژانر غالب، اجتماعی می‌باشد و بهتر است، ژانرها به «اجتماعی، عاشقانه» تغییر داده شوند.

◾جلد:
▪️تصویر جلد، فضای تاریک و سیاهی دارد که در آن، دو دست در بالای تصویر از دو جهت به‌سوی هم بلند شده‌اند و انگشتان در هم گره خورده می‌باشند. در پایین تصویر، «دستی مردانه» به تنهایی، گویا برای دستگیری بلند شده‌است و می‌تواند، نشان‌دهنده‌ی امید و قدرت در یاری‌رسانی به بی‌پناهی باشد.
▪️تصویر در بر گیرنده‌ی مضمون رسیدنی عاشقانه از گره خوردن و گرفته شدن دو دست و یاری‌رسانی با نشان دادن «دستی پر قدرت و مردانه با محتوای رمان و همچنین ژانرهای اجتماعی، عاشقانه به‌خوبی مرتبط می‌باشد. فضای تاریک و سیاه پیرامون نیز می‌تواند دربرگیرنده‌ی غم و مرگ و اتفاقات تلخ محتوا باشد و تصویر را متناسب جلوه می‌دهد.
▪️اندازه‌ی عنوان و فونت آن در وسط تصویر به‌چشم می‌آید و تناسب خوبی با پیرامونش در تصویر دارد.
▪️رنگ تاریک فونت نیز با داشتن سایه‌_روشنی از خاکستری‌ تیره‌ و‌ روشن با فضای تاریک اطراف تصویر که در آن هیچ‌گونه رنگ زنده‌ و شادی دیده نمی‌شود با آن متناسب می‌باشد.
▪️رنگ فونت عنوان با محتوا و ژانر اجتماعی متناسب می‌باشد. برای «ژانر عاشقانه» رنگ و لعاب شادتری لازم است که در رنگ فونت دیده نمی‌شود و تناسبی با «ژانر عاشقانه» ندارد.
▪️تکست بالای تصویر هَزارو بودی، ناگهانی و شیرین، رسوخ کردی و قلبم آغشته به درمان شد.
با رنگی تیره و‌ دارای سایه‌_روشنِ سفید‌_خاکستری با محیط و‌ رنگ فونت عنوان هم‌خوانی دارد و از اندازه‌ی مناسبی برخوردار است. تکست، واژه‌‌ی «هَزارو» عنوان را نیز در بردارد؛ مفهوم آن را نیز می‌رساند و دارای تناسب خوبی با عنوان می‌باشد.
▪️مفهوم تکست که از اتفاقی عاشقانه و درمان دردهایی نوید می‌دهد به خوبی با ژانرهای «عاشقانه، اجتماعی» مرتبط می‌باشد و محتوای رمان را نیز در بر می‌گیرد.

◾خلاصه:
▪️لحن رمان ادبی می‌باشد و با مونولوگ‌ها و مقدمه متناسب است.
▪️اندازه سطرهای خلاصه ۹ خط می‌باشد که بین خطوط استاندارد (۳ تا ۹) اندازه مناسبی دارد.
▪️جزئیات محتوای رمان، با ذکر نام‌ها در خلاصه دیده می‌شود.
▪️لحن و مفهوم خلاصه، بسیار لودهندگی بالایی دارد و کل محتوا را خلاصه‌وار با نام بردن شخصیت‌های اصلی رمان فاش می‌کند و از این رو برای خواننده ابهام کمی ایجاد می‌نماید. خلاصه با روایت عشقی که با گذر از سختی‌ها و رقیب امکان‌پذیر است و در این تقدیر مرگ نیز نقش دارد؛ کلیشه بالایی دارد و این مضمون در اکثر رمان‌های عاشقانه، اجتماعی دیده می‌شود.
▪️متن خلاصه با وجود لودهندگی و پیچیدگی کمی که دارد و اتفاقات عاشقانه و چالش‌های اجتماعی به خوبی با ژانرهای «عاشقانه و اجتماعی» در ارتباط است. همچنین با مضمون مقدمه و محتوای رمان نیز متناسب می‌باشد.
📌خلاصه نباید در همان ابتدا مضمون داستان را برای خواننده فاش کند و بیشتر ایجاد ابهام نماید تا خواننده با کنجکاوی بیشتر جذب محتوای رمان شود. نویسنده گرامی با توجه به قلم زیبایی که در استفاده از آرایه‌های ادبی و استعاره‌ها دارند، بهتر است؛ میزان بالای کلیشه و لودهندگی متن خلاصه را کاهش دهند تا بیشتر موجب ابهام و کنجکاوی جذابی در اثر خود شوند.

◾مقدمه:
▪️لحن مقدمه ادبی می‌باشد و با خلاصه و مونولوگ‌ها متناسب است.
▪️متن مقدمه بین خطوط استاندارد (۳ تا ۹)، دارای ۹ خط می‌باشد و از اندازه استانداردی برخوردار است.
▪️مقدمه توسط خود نویسنده‌ی اثر، لحاظ شده‌است و اثری از شاعر و نویسنده دیگری نمی‌باشد.
▪️در متن مقدمه با وجود نام بردن اسامی شخصیت‌های رمان و شرح حالی از محتوا که اشاره به کشمکش‌ها با وقایع دارد و چالش‌هایی از عشق بر سر راه شخصیتی که نام برده می‌شود؛ ابهام و جذابیت کمی ایجاد شده‌است و موجب حدس محتویات رمان به سادگی می‌شود.
▪️موضوعات درماندگی زنان در جامعه و همچنین عشق‌وعاشقی‌های پر مانع، کلیشه بالایی دارند که با توجه به محتویات مقدمه این متن نیز از کلیشه‌ی بالایی برخوردار است.
▪️در مقدمه با توجه به شرح حالی از مشکلات جوامع و سختی در راه رسیدن به‌ معشوق به‌خوبی با ژانرهای عاشقانه و اجتماعی مرتبط می‌باشد. میزان زیادی از محتوای رمان را نیز لو می‌دهد و در بر دارد.
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، مقدمه دومین رکن مهم جذب‌کننده‌ی خواننده‌ی اثر می‌باشد. لذا، بهتر است از میزان شفافی آن به‌خصوص نام بردن اسامی شخصیت‌ها و فاش نمودن مقدار زیادی از محتویات که باعث کلیشه‌ی بالای آن نیز می‌شود؛ خودداری نمایند و ابهام و جذابیت بیشتری به متن مقدمه بدهند.

◾آغاز:
داستان از توصیف خلوتی مطب «دکترآرش سعیدی» روان‌درمانگر کودک آغاز می‌شود. تلفنی در مطب از دوست و همکار او «ثمین» زده می‌شود و از «آرش» درخواست کمک به یکی از دوستانش به نام «رها» را دارد که کودکی اوتیسمی دارد. با توضیح «ثمین» که تا حالا تمام دکترهایی که مراجعه نموده‌اند راه درمانی تشخیص نداده‌اند‌ از «آرش» خواهش می‌کند او نیز کودک را ببیند. «آرش» وقت ویزیتی برای فردا ۹ صبح می‌گذارد.
«رها»، مادر کودک اوتیسمی، «آدین» که تا حدودی از ادامه درمان کودکش ناامید شده‌است با سفارش دوستش «ثمین» که از «دکترآرش سعیدی» تعریف بسیار می‌کند و ادعا دارد او با دیگر دکترها فرق دارد، او را مجاب رفتن به مطب «آرش» می‌کند.
«رها» با وجود سختی‌های همراه نمودن و آماده کردن «آدین»، او را به مطب «دکتر آرش» طبق قرار ویزیت می‌برد.
«دکترآرش» بعد از شنیدن شرح حال و سنجش‌های روانشناسی، تشخیص او هم طیف اوتیسم هست. اما کامل «رها» را ناامید نمی‌کند و نیاز به ویزیت بیشتر و تشخیص بیشتری می‌بیند.
در ادامه شاهد شرح حالی از کشمکش‌های درونی «رها»، مادری دست تنها در جامعه هستیم. «رها» بعد از کشمکش با «فرهاد»، همسر سابق خود به‌خاطر بیماری اوتیسم پسرشان که او را نپذیرفته و سعی در گذاشتن او در بهزیستی داشته‌است مجبور به گرفتن طلاق و سرپرستی کودک بیمارش شده‌است.
نویسنده، با نوشتن عنوان شخصیت «رها» به شرح حال او بیشتر پرداخته‌است. از درد و دل‌های تلفنی با دوستش «ثمین» که از جانب او قوت‌قلب بیشتری می‌گیرد تا کشمکش با کودکی که به صداها عکس‌العمل‌های عجیب نشان می‌دهد و با سکوتش در دنیای نامعلوم خود غرق می‌باشد؛ پرداخته شده‌است.
با پرش مکانی دیگری به نام «آرش»، خواننده شاهد شرح حال زندگی او می‌شود. «آرش»، کنار دختری به نام «پرند» که قرار به نامزدی دارند با دیدن «آدین» و «رها»، ذهنش مشغول بیماری کودک و نگرانی‌های مادر اوست که دنبال روزنه‌ای از امید است. «آرش» پس از گشت‌ و گذاری کنار «پرند» و خریدی با خبر میهمانی شام، برای همان شب در خانه‌ی «پرند» مواجه می‌شود. آن دو باهم، آن‌شب به خانه‌ی «پرند» می‌روند.
با قرار میهمانی در خانه‌ی «پرند»، حجم زیادی از شخصیت‌های رمان در آن میهمانی به‌یکباره وارد داستان می‌شوند. خواننده ابتدا با پدر و مادر «پرند» در داستان آشنا می‌شود. «نیکوخانم» و «علی‌آقا» که «آرش» هر دو را دکتر خطاب می‌کند.
بعد از خوش‌آمدگویی‌ها و دوش گرفتن «پرند» و بازگشتش به جمع، دیگر میهمان‌ها اضافه می‌شوند: «مادر آرش»، «انسیه‌خانم» و خواهر خوش سر و زبان و پر شیطنتش، «رویا» به همراه «پدر آرش»، «حسین‌آقا» اضافه می‌شوند.
سپس بعد از روند دورهمی و تعارفات با صدای زنگ، «لیلا» و همسرش «کامران» وارد خانه می‌شوند و بعد دختر آن‌ها «ثمین» همان دوست «رها»، همراه دو پسر دوقلو «سروش» و «سامان» به میهمانی می‌آیند.
میهمانان آخر، «مهری» و «سیاوش» به همراه پسر ۱۲ ساله‌شان «سپهر» نیز وارد جمع خانوادگی می‌شوند.
سپس این حجم شخصیت بدون توضیحی از نسبتشان، جز شناخت خانواده «پرند» و «آرش»، باهم در دورهمی با پذیرایی، خوردن شام و‌ تنقلات و شوخی و خنده‌ها، کنار هم جمع می‌شوند.
در میهمانی، مکالمه «ثمین» در فرصتی مناسب با «آرش» در مورد ملاقاتش با «رها» و پسرش پیش می‌آید. «ثمین» می‌گوید با آن‌ها از زمانی که مددکار بهزیستی بوده‌است و پدر «آدین» سعی داشته او‌ را به بهزیستی بسپارد؛ آشنا شده‌است. «آرش» اعتراف می‌کند دکتر خوبی نیست و نباید اینقدر احساساتی باشد که با دیدن آن‌ها از صبح ذهنش درگیر شده‌است.
فردای میهمانی مجدد، «رها» با پسرش در مطب «دکتر آرش» حضور پیدا می‌کنند و ادامه‌ی روند درمان برای تشخیص بیشتر پیش می‌رود... .
***
▪️شروع داستان با توصیفات غیرمستقیم از پیرامون و شخصیت‌پردازی‌های غیرمستقیم کلیشه‌ای ندارد و نویسنده با دیدی زیبا و عمیق از پیرامون و محیط از توصیفات تکراری پرهیز نموده‌است.
▪️در آغاز شاهد تعلیق چندانی نیستیم و بیشتر توصیفات، غالب بر محتوای داستان می‌باشند. تنها بیماری اوتیسم کودکِ «رها»، «آدین» با تعلیق کمی، ذهن خواننده را درگیر می‌کند که آیا درمانی برای او تشخیص داده خواهد شد یا خیر.
▪️نویسنده‌ی عزیز در آغاز با مهارت چشم‌گیری در توصیفات پر استعاره همراه با آرایه‌های ادبی به صداها، مکان‌ها، پیرامون، شخصیت‌پردازی‌های ظاهری و درونی، احساسات و کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها پرداخته‌است؛ طوری که خواننده کامل خود را در فضای داستان حس می‌کند.
▪️در آغاز توصیفات از آواها، محیط و پیرامون بسیار قوی و خوب با قلم زیبای نویسنده پیش می‌رودند و از نقاط مثبت رمان می‌باشند. اما شاهد یک‌جور گسیختگی در توصیفات برای متنی مناسب رمان هستیم که باوری دلنوشته‌مانند و شعرگونه به خواننده می‌دهد؛ حس روان بودن متن رمان را از خواننده می‌گیرد و محتوا را دچار ضعف می‌نماید.
▪️نقطه ضعف دیگری در آغاز، حضور به‌یکباره‌ی شخصیت‌های میهمانی هستند که با وجود توصیفات و سعی در شخصیت‌سازی ظاهری آن‌ها با توصیف لباس‌ها و حرکات آن‌ها، توصیف چندانی از نسبت‌ها، چهره‌ها به‌جز رنگ چشم‌ها و موها و مدل آن‌ها در دسترس خواننده قرار نمی‌گیرد و دلیل معرفی حضور شخصیت‌های فرعی در آن میهمانی گنگ و با ابهام باقی می‌ماند.
📌منتقد پیشنهاد می‌کند، نویسنده گرامی در توصیفات آغازین رمان، متن را از حالت دلنوشته‌مانند با جایگذاری درست فعل‌ها و ویرایشی دقیق‌تر به روانی متن رمان بیشتر شبیه کنند. همچنین پاراگراف‌بندی‌ها را از حالت شعر‌گونه و منفصل‌‌ خارج نمایند تا خواننده دچار سردرگمی و دوباره‌خوانی سطرها نشود.
▪️شخصیت‌های فرعی میهمانی (لیلا و کامران، دوقلوها سروش و سامان، مهری و سیاوش و سپهر) که حضورشان تا اینجای رمان، لزوم چندانی نداشته‌است به‌یکباره در فضای محدود میهمانی، در مرحله آغاز رمان، اضافه نشوند و کم‌کم در روند رمان، بسته به نیاز هر شخصیت با شخصیت‌سازی و تصویرسازی مناسب و ذکر نسبتشان به خواننده معرفی بشوند.
▪️توصیفات آغازین رمان، بیشتر همراه با کشمکش‌های درونی و اتفاقات در ش‍رف‌ وقوع، با ژانرهای «اجتماعی، عاشقانه» مرتبط می‌باشد و تناسب خوبی با محتوا دارند.

◾میانه:
▪️میانه‌ی رمان با تلفن «رها» به «ثمین» و نگرانی‌اش از هزینه‌ی بالای درمان پسرش اوج کوچکی می‌گیرد که با تمام دلگرمی‌های «ثمین» از کنار آن‌ها بودن، «رها» تصمیم به پیدا کردن شغلی می‌گیرد. با آمدن مادرش «فروغ‌خانم»، «آدین» را به او می‌سپارد و برای تدریس زبان به چندین آموزشگاه سر می‌زند. با به تصویر کشیدن کشمکش‌ها و توصیفاتِ خوب نویسنده در سختی‌ها و چالش‌های پیش روی «رها»، خواننده با او همراه می‌شود که هر کجا برای تدریس می‌رود، دست رد به سی*ن*ه‌ی او زده می‌شود. «رها» از تمام آموزشگاه‌ای زبانی که سر می‌زند؛ ناامید خارج می‌شود. تنها در آخرین آموزشگاه از او می‌خواهند، فرم استخدام را پر کند و منتظر نتیجه‌ی آن بماند.
▪️اوج کوچک دیگری زمانی صورت می‌گیرد که «آرش» همراه «پرند» به خرید برای آماده‌سازی مقدمات نامزدیشان می‌روند. با ایجاد تعلیقی خواننده کمی در این قسمت احساس تحول از سطح آرام و یک‌نواخت داستان می‌کند. نویسنده عزیز در این دو اوج کوچک به زیبایی به کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها، همراه با توصیفات زیبایی از محیط پرداخته‌است.
▪️نقطه‌ی اوج اصلی رمان، زمانی رخ می‌دهد که بعد از خرید انگشتر نامزدی، «پرند» از «آرش» می‌خواهد او هم کت‌وشلواری برای مراسم خریداری کند. «آرش» بسیار سخت‌گیر در خرید و مشکل‌پسند است و کم‌کم موجب خستگی «پرند» و پریشان احوالی او می‌شود. «پرند» با تغییری ناگهانی و دردی در قفسه سی*ن*ه‌اش، بر زمین می‌افتد که آرش او‌ را به کمک دختری به درون داروخانه می‌برند. متصدی داروخانه از حال و رنگ و روی او حدس بر عارضه‌ی قلبی می‌زند و با پرسش این‌که «پرند» سابقه‌ی بیماری قلبی دارد و بی‌اطلاعی «آرش» به اورژانس زنگ می‌زنند‌. با آمدن آمبولانس و کمک‌های اولیه و قلم زیبای نویسنده از احوالیات پر استرس، او‌ را به بیمارستان می‌رسانند.
▪️این اوج با کشمکش‌ها و تعلیق جذابی برای خواننده در بیمارستان با وخیم‌تر شدن اوضاع «پرند» ادامه می‌یابد. خانواده‌ها در جریان قرار می‌گیرند و خودشان را به بیمارستان می‌رسانند. به خانواده «پرند» توضیح داده می‌شود که دخترشان، اوضاع خوبی ندارد و قلب او تنها با کمک دستگاه می‌زند. «پرند» بیماری قلبی نادری داشته که ظاهرا از آن بی‌اطلاع بودند. رضایت عمل قلب او را در صورت لزوم از خانواده‌اش می‌گیرند. استرس و کشمکش‌ها تا اینجای داستان از وضعیت نامعلوم «پرند» که با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ برای «آرش» و خانواده‌ها با تصویرسازی زیبایی از قلم نویسنده، همچنان در اوج خودش باقی می‌ماند.
▪️اوج‌های داستان دارای کلیشه بالایی هستند. مانند سختی پیدا کردن کار برای یک زن در جامعه یا خریدهای عاشقانه قبل مراسمات پیوندها و در اوج اصلی رمان، بیماری‌ صعب‌العلاجی که چالش‌ها و کشمکش‌های درونی و بیرونی را به‌وجود می‌آورد.
▪️با وجود کلیشه‌ی بالای اوج داستان، توصیفات زیبا و ریزبینانه از پیرامون و کشمکش‌های درونی از استرس‌ها و احساسات به‌خوبی با قلم زیبای نویسنده پرداخته شده‌است.
▪️ شیوایی قلم نویسنده عزیز در استفاده از آرایه‌های ادبی به هنگام توصیفات و کشمکش‌های درونی افراد به‌خوبی خواننده را با جذابیت بالایی به دانستن ادامه محتوا همراه کرده‌است و کلیشه آن چندان به‌ چشم مخاطب نمی‌آید.

◾لحن و بافت:
▪️لحن رمان در مونولوگ‌ها، ادبی و در دیالوگ‌ها، محاوره‌ای می‌باشد.
▪️پرش لحن در دیالوگ‌ها در سرتاسر رمان بین دو لحن محاوره‌ای ساده و محاوره‌ای که شکسته‌نویسی شده‌است؛ پرش به لحن ادبی نیز دیده می‌شود.
▪️مثال:
(جمله اول: – بی‌رحم‌ترین حرفی که یه دکتر می‌تونه بزنه، همینه. اما خب... «اونا» «همه‌چیو» از بالا نگاه می‌کنن. «آدمو» نمی‌بینن، فقط پرونده می‌بینن. ✖️
بی‌رحم‌ترین حرفی که یه دکتر می‌تونه بزنه، همینه. اما خب... اون‌ها همه‌چی رو از بالا نگاه می‌کنن. آدم رو نمی‌بینن، فقط پرونده می‌بینن.) ✔️
جمله دوم: – یه نفر هست... یه دکتر. خیلی راحت معرفی‌ش نمی‌کنم. می‌دونی که من چند «نفر رو» می‌شناسم، ولی این یکی یه‌جور دیگه‌ست. نگاهش فرق داره.) ✔️
در جمله‌ی اول از «و» استفاده شده‌است که شکسته‌نویسی می‌باشد و در جمله دوم «رو» استفاده شده‌است که محاوره‌ای ساده‌ است.
▪️مثال:
(«اینو» یادت نره، تموم نشده. تو هنوز داریش، و اون هنوز «تو رو» داره. ✖️
این رو یادت نره، تموم نشده. تو هنوز داریش، و اون هنوز تو رو داره. ✔️ )
در این سطر نیز «اینو» شکسته‌نویسی شده‌است در حالی‌که لحن دیالوگ‌ها محاوره‌ای ساده هستند.
▪️مثال:
یه تغییر اتفاق «بیفته»، فقط با بودن تو اتفاق «می‌افته.»
دو فعل در یک سطر با دو لحن متفاوت نوشته شده‌است. بهتر است فعل دوم را هم با لحن همان فعل اول نوشت: «میفته»
▪️پرش لحن دیالوگ‌ها به لحن ادبی نیز دیده می‌شود.
▪️مثال:
- با توجه به وضعیت پرند، دستگاه‌هایی که به «او» وصل شده‌اند، در تلاشند که ضربان قلب و تنفسش را به طور مصنوعی کنترل کنند. این دستگاه‌ها ممکن است وضعیت رو تا حدودی پایدار نگه دارند، اما هر لحظه «ممکن است» شرایط او تغییر کند. ✖️
- با توجه به وضعیت پرند، دستگاه‌هایی که به اون وصل شدن، تلاش می‌کنن که ضربان قلب و تنفسش رو به‌طور مصنوعی کنترل کنن. این دستگاه‌ها ممکنه وضعیت رو تا حدودی پایدار نگه دارن‌ اما هر لحظه امکانش هست، شرایط اون تغییر کنه. ✔️

- «اگر» سوالی دارید، می‌تونید بعد از فکر کردن به وضعیت «او»، دوباره با من صحبت کنید. ✖️
- اگه سوالی دارین، می‌تونین بعد از فکر کردن به وضعیت اون، دوباره از من بپرسین. ✔️
▪️در متن رمان شاهد پرش بافت رمان نیز در ترتیب مونولوگ و دیالوگ‌ها هستیم.
▪️مثال:
(جمله اول: بند کت آرش را گرفت و گفت:
_نترس. من که هنوز نرفتم. تا ابد بیخ ریش خودتم!)
(جمله دوم: – رفتی بالاخره؟
ثمین پرسید.)
(جمله سوم: – نه که اون راحت رفت، نه که تو راحت موندی... .
ثمین آرام گفت.)
جمله اول ترتیب غالب متن رمان است که ابتدا مونولوگی نوشته می‌شود و از پی آن دیالوگ می‌آید. اما در جملات دوم و سوم، ابتدا دیالوگی بیان می‌شود، سپس مونولوگ مربوط به آن گفته می‌شود که خواننده را با پرش بافت و سبک رمان مواجه می‌کند.
▪️ در بیست پارت اولیه، گسستگی‌ای در لحن و بافت رمان مشاهده می‌شود که با تمام توصیفات و استعاره‌های زیبای قلم نویسنده، استفاده از جملات بدون فعل، لحن را برای خواننده دچار نوعی آشفتگی می‌کند. گاه از بافت رمان خارج و با لحن دلنوشته‌ای شعرگونه پیش می‌رود و این بافت رمان را دچار نوعی به‌هم ریختگی نموده‌است.
▪️اما از میانه رمان، بافت و لحن، نظم بیشتری می‌گیرد و خواننده احساس می‌کند با قلم نویسنده‌ی دیگری مواجه می‌شود. دوگانگی بافت و لحن مشهود است.
📌پیشنهاد منتقد چنین است، نویسنده عزیز با توجه به قلم زیبای شما در توصیفات و به کارگیری استعاره‌ها و آرایه‌های ادبی زیبا در بیست پارت اولیه در لحن و بافت آغازین رمان، تجدید ویرایشی بفرمایید.
نویسنده ارجمند توجه داشته باشند در لحن رمان، فعل سرجای خود باید قرار گیرد تا در بافت متن برای راحت‌خوانی خواننده‌، روان بودن لحن رمان را القاء کند و اجبار به دوباره‌خوانی برای درک آن نباشد.
مثال:
صدای آن‌طرف خط، مثل نسیمی در هوای بسته آمد. آرام، اما با اضطراب پنهانی. (لحن دلنوشته) ✖️
صدای آن‌طرف خط، مثل نسیمی در هوای بسته، آرام اما با اضطراب پنهانی آمد. ( لحن روان رمان) ✔️
اشک، این‌بار از پلک گذشت، اما آرام، بی‌گریه، بی‌صدا.( لحن دلنوشته) ✖️
اشک، این‌بار از پلک، آرام و بی‌صدا اما بی‌گریه گذشت. ( لحن روان رمان) ✔️
سطرهای منفصل و استفاده از آرایه‌های ادبی مانند تشبیهات و ایهام بسیار... و جملات بدون فعلی که بیشتر در بافت بیست پارت اولیه رمان دیده می‌شوند؛ گویا خواننده را در بافت و لحن دلنوشته‌ها و اشعار پیش می‌برد.
▪️مثال:
(نیکو همان‌طور که شانه‌هایش می‌لرزیدند، میان هق‌هق، چیزی شبیه ناله در گلویش پیچید.
قدم در راهرویی گذاشتم که بوی سفیدش، ته سی*ن*ه‌ام را سوزاند.
پرند، هنوز آن‌سوی شیشه بود.
دستگاهی در کنار تخت، صدایی شبیه تیک‌تاک خفه‌ی ساعت‌های پیر می‌داد.
و من، در میان دقیقه‌ها، گیر افتاده‌بودم.)
سطرهای منفصل در یک پاراگراف ✖️
 
آخرین ویرایش:
منتقد کتاب آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
696
15,403
مدال‌ها
2
◾سیر رمان:
▪️سیر رمان در آغاز، با روندی کند پیش می‌رود و شاهد کشمکش بیرونی و تعلیق خاصی نیستیم که هیجانی را به محتوا اضافه نماید. فضای بیشتر محتوا سرشار از توصیفات و کشمکش‌های درونی است.
▪️ در ادامه نیز پس از اوج اصلی رمان، باز هم توصیفات و احوالیات روند ادامه‌ی اتفاقات را کند پیش می‌برد.
▪️میزان توصیفات نسبت به کشمکش‌ها اندازه‌ی بالایی دارند. بیشتر محتوا سرشار از توصیفات و احوالیات زیبایی می‌باشد که همین روند وقایع رمان را کند کرده‌است و در برخی از قسمت‌ها از جذابیت اتفاقات و هیجان رمان می‌کاهد و کمی از حوصله خواننده، داستان را خارج می‌نماید.
▪️چندین شخصیت‌ فرعی در آغاز با روندی تند به محتوا اضافه می‌شوند. شخصیت‌هایی که با یک نام باقی می‌مانند و در روند رمان تا اینجای داستان، نقش پُررنگی ندارند. نویسنده‌ی عزیز می‌توانند، برای سردرگم نشدن خواننده از حضور به‌یکباره‌ی شخصیت‌ها، برخی از آن‌ها را در «خلال محتوا» با روندی آرام‌تر اضافه نمایند.
▪️فلش‌بکی در آغاز داستان از مکالمه «ثمین و رها» در داستان گنجانده‌ شده‌است که ابهامی در بر ندارد و اطلاعات آن خواننده را سردرگم نمی‌نماید.
▪️جملات و پاراگراف‌هایی در متن رمان دیده می‌شود که باورپذیری ضعیفی برای خواننده در بر دارند.
▪️مثال:
(ـ وای خدا... اینا اگه بیشتر از این به‌هم زل بزنن، ما بخار می‌شیم می‌ریم تو فرش!)
▪️با عمل تبخیر یا بخار شدن، بخار به زمین هرگز بر نمی‌گردد و‌ به بالا می‌رود. می‌شود به جای بخار از ذوب شدن یا آب شدن استفاده کرد.
▪️مثال:
(رها برای چند لحظه دستش را روی دسته‌ی قابلمه نگه داشت و چشم‌هایش به نقطه‌ای دور خیره شد، انگار دنبال پاسخی بود که نمی‌یافت. ناگهان صدای خرد شدن پیاز روی تخته‌کوبیدن زیر دستش، او را به خود آورد. با انگشتان لرزان چند تکه پیاز را نگینی خرد می‌کرد. داشت سالاد شیرازی درست می‌کرد، پسرش عاشق سالاد شیرازی همراه با قیمه بود اما این را هیچ وقت به زبان نیاورده‌بود اما با نگاهش این علاقه را نشان داده‌بود. هزینه های درمان آدین در سرش می‌چرخید. نمی‌دانست چه‌کار کند. تنها کاری که به سرش خطور کرد، تماس با ثمین بود. دستش را از روی اجاق برداشت و به طرف تلفن رفت؛)
▪️در این پاراگراف، «رها» هم دستش روی دسته قابلمه هست، هم سالاد شیرازی بر روی تخته درست می‌کند که به هر دو دستش نیاز دارد. در حالی‌که در پایان پاراگراف، هنوز دستش بر روی اجاق است. باورپذیری آن برای خواننده سخت است که بر روی اجاق با یک دست سالاد شیرازی بر روی تخته درست کرد؛ چون یک دست تا پایان پاراگراف هنوز بر روی اجاق قرار دارد.

◾دیالوگ و مونولوگ:
▪️با توجه به توصیفات زیادی از پیرامون و کشمکش‌های درونی در رمان، شاهد دیالوگ‌های محدودی هستیم. بیشتر رمان مونولوگ محور می‌باشد و تناسبی بین دیالوگ و مونولوگ وجود ندارد.
▪️دیالوگ‌ها بیشتر شامل تعریفات و تعارفات پر کلیشه هستند یا از نگرانی‌ها و دل‌داری‌‌ها که اطلاعات چندانی برای خواننده ندارند. حتی در رابطه با بیماری‌ها که می‌توان در مورد اوتیسم یا بیماری قلبی با بیان دیالوگ‌ها اطلاعات پزشکی قابل قبولی به خواننده داد؛ بسیار محدود هستند.
▪️علایم نگارشی در آغاز رمان به حد پایینی رعایت شده‌اند. علامت دیالوگ در حجم زیادی از آغاز به اشتباه از این علامت «_» استفاده شده‌است در حالی‌که در دیالوگ، این علامت «-» درست می‌باشد. ویرگول‌ها بیش از اندازه در سطرها دیده می‌شوند و قبل حروف ربطی (به، با، تا، یا، که و اما، اگر...) استفاده شده‌است. علامت سه نقطه«...» به حد افراط در متن رمان دیده می‌شود و علامات تعجب نیز بدون نیاز در جملات به‌کار گرفته شده‌است.
▪️مثال:
در باز شد و رویا با همان سبکی که همیشه داشت ،شال سفید نیمه‌افتاده، لب‌های همیشه خندان، و صدای بلندی که سکوت را پس می‌زد، وارد شد.
ـ پرند! دختر، تو امروز زیادی خوشگل شدی، من حسودیم شد! ✖️
در باز شد و رویا با همان سبکی که همیشه داشت، شال سفید نیمه‌افتاده، لب‌های همیشه خندان و صدای بلندی که سکوت را پس می‌زد؛ وارد شد.
- پرند! دختر، تو امروز زیادی خوشگل شدی؛ من حسودیم شد. ✔️
▪️استفاده زیاد از ویرگول و کمتر استفاده شدن از ویرگول نقطه.
▪️مثال:
– هیچی نیست عزیزم... فقط یه ماشین رد شد. ✖️
- هیچی نیست عزیزم، فقط یه ماشین رد شد. ✔️
یا
– تموم شد مامانی... الان سوار می‌شیم. ✖️
- تموم شد مامانی، الان سوار می‌شیم. ✔️
▪️علامت اشتباه دیالوگ «ـ» و استفاده از سه نقطه«...» در حجم زیادی از دیالوگ‌ها دیده می‌شوند که اشکالات نگارشی بیشتر در بخش ایرادات نگارشی، ذکر خواهند شد.
📌استفاده اشتباه از علامات نگارشی، فهم و درک جمله را برای خواننده دشوار می‌نماید. بهتر است نویسنده محترم با دقت بیشتری با کمک ناظر عزیز رمان خود را ویرایشی دوباره داشته باشند به‌خصوص در استفاده از علامت دیالوگ «-» دقت بفرمایند.

◾شخصیت‌پردازی:
▪️در رمان می‌توان شاهد دو نوع شخصیت‌پردازی بیرونی و درونی بود.
▪️با توصیفات غیرمستقیم و زیبای نویسنده به خوبی می‌توان شخصیت‌های بیرونی متفاوتی از یکدیگر به‌خصوص در پوشش البسه، شال، مانتو و رنگ‌های آن‌ها دید. اما تصویرسازی از چهره‌ی شخصیت‌ها ضعیف‌تر در حد رنگ چشم و رنگ مو، بیشتر در خلال محتوا دیده می‌شود.
▪️در کل داستان از شخصیت اصلی رمان، «رها»، این تصویر را خواننده دارد: موهایی خرمایی. اما توصیفات در لباس‌ها، نوع پوشش بسیار است.
▪️شخصیت‌پردازی‌ها اکثراً سعی شده‌است با توصیفات غیرمستقیم در خلال داستان بیشتر با توصیفات پوششی، پیش برود. هر چند شخصیت‌پردازی مستقیم در موردی با کلیشه‌ از «پرند» دیده می‌شود که هر چند محدود اما از نقاط ضعف محسوب می‌شود.
▪️مثال:
در آینه‌ی کوچک روی میز، نگاهی به چشمان عسلی نیمه‌خوابش انداخت؛ نگاهی که همیشه چیزی برای گفتن داشت اما هیچ‌وقت عجله‌ای در گفتنش نبود.
نگاه در آینه با توصیفی مستقیم از کلیشه بالایی در رمان‌ها برخوردار می‌باشد.
▪️شخصیت‌پردازی‌های ظاهری، قد و اندام و خال‌ها، ابروان، چال‌های گونه، چانه، زاویه‌های صورت، محدود هستند. بیشتر شخصیت‌ها با توصیفات کلیشه‌ای رنگ لباس‌ها، شال‌ها و رنگ و اندازه‌ی موهایشان، شکل می‌گیرند.
▪️توصیفات برای شخصیت‌پردازی‌های بیرونی به صورت گام‌به‌گام در خلال داستان به‌خوبی پیش می‌رود و با قلم زیبای نویسنده شاهد تشبیهات ظاهری زیبایی هستیم.
▪️مثال:
آرش مکث کرد. لب‌هایش باریک و بی‌رنگ بودند، ریش چندروزه‌ای فکش را قاب گرفته‌بود.
نمی‌دونم، خاکستری نیستن دقیق، یک چیزی بین دود و دریاست.
▪️تشبیهات در این توصیف بسیار زیبا هستند اما رنگی بین دود و دریا دقیق چه رنگی به ریش می‌دهد که این برای خواننده از چهره‌ی «آرش» ابهام دارد.
در شخصیت‌پردازی «پرند» ابهاماتی از رنگ چشمان او برای خواننده ایجاد می‌شود که سه رنگ متفاوت دارد.
▪️مثال
۱. در آینه‌ی کوچک روی میز، نگاهی به چشمان عسلی نیمه‌خوابش انداخت؛
۲. چشم‌هایش، قهوه‌ای روشن، چیزی بین بادام بوداده و طلای کهنه، برق زدند زیر نور مه‌آلود مغازه‌ها.
۳. چشمانش دو حفره‌ی کهرباییِ نیمه‌خاموش بودند.
▪️توصیفات سه‌گانه از رنگ چشمان پرند که گاه عسلی توصیف شده است در جایی قهوه‌ای و کهربایی.
📌نویسنده محترم باید توجه داشته باشند این سه رنگ، شاید تشبیهاتی به‌هم داشته باشند و در یک طیف رنگی قرار بگیرند اما سه رنگ مجزا با خاصیت‌های جداگانه رنگ‌دانه‌ها هستند. بهتر است یک رنگ واحد از این سه رنگ برای چشم‌ها در توصیفات انتخاب شود که خواننده را دچار ابهام نکند.
▪️در شخصیت‌پردازی‌های درونی داستان، نویسنده با قلم زیبای خود از توصیف کشمکش‌های درونی تا حد زیادی خواننده را با احساسات و احوالیات شخصیت‌ها آشنا می‌کند و شاهد شخصیت‌سازی درونی قوی در رمان هستیم.
▪️حس هم‌ذات پنداری با شخصیت‌ها به‌خصوص کشمکش‌های درونی که «رها» با خود دارد؛ خواننده را با شخصیت درونی او همراه می‌نماید.
▪️مثال:
ساعت، صدایش را از جایی پشت همه‌ی چیزها پنهان کرده‌بود. خانه، نه گرم بود نه سرد. فقط آرام و در دل رها، چیزی مثل چای داغی که فراموش شده باشد روی سماور، تلخ مانده‌بود.
▪️در سرتاسر رمان شاهد چنین توصیفات زیبایی از احوالیات هستیم که از نقاط قوت رمان هستند و خواننده را با حسی دلسوزانه و عمیق با شخصیت «رها» همراه می‌کند.
▪️از نقاط ضعف رمان در شخصیت‌پردازی، نداشتن تصویری واضح از جزئیات چهره‌‌ها هست. مثال از چهره‌ی رها که از شخصیت‌های اصلی رمان هست، چیزی جز رنگ موهایش توصیف نشده‌است و خواننده از لذت دانستن زاویه‌های صورت «رها»، فرم لب‌ها، چشم‌ها، ابروان و بینی او محروم می‌باشد.
📌پیشنهاد منتقد برای بهتر شدن شخصیت‌پردازی بیرونی چنان است که در خلال توصیفات دقیق و زیبا از احوالیات به‌جای رنگ لباس‌ها و شال‌ها که به علت تشابه، زیاد در ذهن خواننده نمی‌مانند؛ بیشتر به زاویه‌های چهره‌ها و میمیک‌های صورت پرداخته شود که تأثیر بیشتری در شخصیت‌پردازی و ماندگاری در ذهن خواننده دارند.

◾توصیفات:
▪️توصیفات در رمان از نقطه قوت بالایی برخوردار است و این نشان‌دهنده‌ی قلم زیبای نویسنده در قدرت به کار گرفتن تشبیهات و استعاره‌ها و استفاده‌ از آرایه‌های ادبی می‌باشد که توصیفات را با زیبایی و ریزبینی جذابی پیش می‌برد.
▪️توصیفات غیرمستقیم و زیبا از مکان‌ها با همراه شدن صداها، بوها با احوالیات و احساسات شخصیت‌ها به‌خوبی ذهن خواننده را با فضای محتوای داستان همراه می‌کند.
▪️توصیفات محیط و احوالیات، بیشتر غیرمستقیم بوده و با تشبیهات زیبا و بدیع، کلیشه چندانی ندارند. هر چند توصیف مستقیم و کلیشه‌ای هم دیده می‌شود که یک نمونه در بخش شخصیت‌پردازی مثال آورده شد. توصیفات مستقیم دیگری نیز وجود دارند که نقاط ضعفی در توصیفات ایجاد کرده‌است.
▪️مثال از مطب «دکترآرش»:
اتاق ساده بود. قفسه‌ای که کتاب‌های روان‌شناسی تا سقف رفته بودند، میز چوبی که جای لیوان قهوه روی لبه‌اش جا مانده بود، و پنجره‌ای که پرده‌اش نیمه‌کشیده بود و نور، خسته‌تر از آن بود که بدرخشد.
▪️مثال از توصیف تیپ و پوشش آرش:
نزدیک‌تر رفتم. کت سرمه‌ای پوشیده بودم، هنوز دکمه‌اش را نبسته بودم. دست‌هایم در جیب بود و وقتی بیرون آوردم، حس سرما از نو برگشت.
▪️توصیفات پیرامون و احوالیات در سرتاسر رمان نقش پر رنگی دارند و توصیفات ظاهری گام‌به‌گام پیش رفته‌است هر چند از لحاظ چهره‌پردازی، محدود می‌باشند.
▪️قلم زیبای نویسنده چنان دقیق، ریزترین قسمت‌های ممکن را نیز توصیف نموده‌است که باعث می‌شود خواننده، کامل خود را در محیط حس کند و باورپذیری خوبی به او می‌دهد.
▪️مثال:
کفش‌هایش، از همان چرم خشک‌شده‌ی مشکی، لای ترک‌های آسفالت گیر می‌کرد. کنار خیابان، گودال‌های کوچکی پر از آبِ نیمه‌یخ‌زده، گواهی از سرمای شب گذشته‌بود. مغازه‌ها یکی‌یکی کرکره بالا می‌دادند. بوی نان تازه از نانوایی گوشه‌ی میدان، خودش را روی هوا می‌کشید و رد می‌شد. رها اما سرش پایین بود. به صدای قدم‌های خودش گوش می‌داد؛ ضربه‌هایی نرم و خسته، روی پیاده‌رو سیمانی که لکه‌لکه بود.
▪️از نقاط قوت رمان، توصیفات زیبا با هنر استفاده از آرایه‌های ادبی می‌باشد که خواننده را با متنی زیبا و تأثیرگذار همراه می‌کند. هر چند زیادی این توصیفات باعث نقطه ضعفی می‌شوند که سیر رمان را کند می‌کنند و کمبود وقایع و کشمکش‌های بیرونی از هیجان و جذابیت رمان می‌کاهد.
📌به پیشنهاد منتقد بهتر است توصیفات غیرضروری، مانند طرز نشستن‌ها، کشیده شدن و حالات مانتوها، رنگ‌های البسه، کمترشوند تا روند تندتری، کشمکش‌ها و تعلیق‌ها داشته باشند و خواننده نیز در سیر رمان، احساس خستگی از کندی روند آن را نداشته باشد. همچنین توصیفات مستقیم موجود نیز برای بهبود کیفیت توصیفات در محتوا با بازنویسی نویسنده محترم، ویرایش بشوند.

◾زاویه دید:
▪️شروع رمان با زاویه دید سوم شخص نقل می‌شود که در زاویه دید بیمارستان با پرشی ناگهانی بدون علاماتی چون سه ستاره «***» یا عنوان زدن نام راوی مثال: (آرش:) به زاویه دید اول شخص تغییر می‌کند و از زبان «آرش» نقل می‌شود.
▪️معمولا برای تغییر زاویه دید باید نام نقل‌کننده‌ی آن را عنوان‌وار در بالای شروع پاراگراف درج نمود. در خلال رمان دو نام عنوان‌وار درج شده است: «رها» که در متن، پس از عنوان، زاویه دید تغییری نمی‌کند و تنها محتوا در مورد او پیش می‌رود.
▪️عنوان «آرش» نیز درج می‌شود که همان ابتدا بعد از عنوان شدن در زاویه دید تغییری ایجاد نمی‌شود و محتوا در مورد اوست. اما از مقداری بعد به طور ناگهانی، زاویه دید بدون عنوان شدن به اول شخص تغییر می‌کند و خود «آرش» راوی داستان می‌شود.
▪️زاویه دید انتخابی با توجه به توصیفات زیاد از دید سوم شخص تناسب خوبی دارد و چون این زاویه دید فضای بیشتری برای توصیف دارد؛ متناسب محتوا بوده. اما با تغییر آن به اول شخص محدودیت دید از محیط بیمارستان حس می‌شود.
📌به پیشنهاد منتقد اگر نویسنده گرامی، زاویه دید را تغییری می‌دهید؛ عنوان راوی را درج کنید یا با علامت سه ستاره «***» تغییر را مشخص بفرمایید. به عقیده منتقد، اگر زاویه دید سوم شخص در کشمکش‌های درونی و بیرونی در فضای ملتهب بیمارستان و حال وخیم «پرند» حفظ میشد؛ تسلط بر احوالیات و محیط برای نویسنده بیشتر بود. خواننده نیز بهتر با استرس‌ها همراهی می‌کرد. کما این‌که در آن قاب، «آرش» خودش از استرس بالایی برخوردار است و گفتن جزئیات رنگ موها، لباس‌ها، مدل نشستن‌ها از زبان او باورپذیری ضعیفی دارد که در چنین شرایط بحرانی او به این نکات دقت می‌کند و نقل‌کننده است.

◾کشمکش و تعلیق:
▪️تعلیق در رمان اولین چیزی است که برای خواننده ایجاد سؤال می‌کند و او را به خواندن و پیدا کردن جوابی با میزان حس جذابیت گرفتن از آن تعلیق می‌کند.
▪️در شروع، رمان با تعلیق کوچک‌تری برای درمان بیماری اوتیسم پسر «رها» آغاز می‌شود. تعلیق‌ها در رمان محدود می‌باشند. تعلیق بزرگتر دیگر، بیماری قلبی «پرند» است که ذهن خواننده را درگیر شرایط بحرانی او می‌کند.
▪️فاصله ایجاد تعلیق‌ها در سیر رمان به کندی پیش می‌رود. تعلیق بیماری قلبی از اندازه و باورپذیری خوبی برخوردار است و به موقع رخ می‌دهد. اما کندی در روند آن با توصیفات زیاد از کشمکش‌های درونی دیده می‌شود.
▪️تعلیق‌ها با توجه به قلم زیبای نویسنده به زیبایی با کشمکش‌های درونی افراد به تصویر کشیده شده‌اند و میزان جذابیت بالایی دارند.
▪️کشمکش‌های درونی با توجه به توصیفات احوالیات از نقاط قوت داستان می‌باشند و نسبت به تعلیق‌ها بیشتر و جذابیت بالاتری دارند. کشمکش‌های درونی با بیان خوب احساسات درونی با ایده در سیر رمان با ژانرهای «عاشقانه و اجتماعی» تناسب خوبی دارند.
▪️در کشمکش‌های درونی با توجه به زاویه دید سوم شخص بهتر احوالیات توصیف شده‌است تا با زاویه دید اول شخص.
▪️کشمکش‌های درونی افراد با قلم زیبای نویسنده بسیار تأثیرگذار با حس هم‌ذات پنداری بر خواننده شده‌است و میزان جذابیت بالایی دارند.
▪️به کشمکش‌های بیرونی کمتر از کشمکش‌های درونی پرداخته شده‌است و غالب آن کشمکش انسان با وقایع می‌باشد.
▪️کشمکش «رها» برای یافتن درمانی برای بیماری اوتیسم پسرش یا کشمکش پرند و اطرافیانش با بیماری قلبی و کشمکش او با مرگ همه از نوع کشمکش انسان با وقایع می‌باشد که با پرداخت مناسب نویسنده از جذابیت خوبی برای خواننده برخوردار است.

◾ایده و پیرنگ:
▪️ایده داستان بر پایه مشقت‌ها و چالش‌های بر سر راه مادری به نام «رها» است که کودکی مبتلا به بیماری اوتیسم دارد. «آدین»، پسربچه‌ای که به صداها واکنش‌های متغیری نشان می‌دهد و حرف نمی‌زند و مادر آرزوی شنیدن صدای او را دارد. «رها» با کمک دوست خود «ثمین» به دکتر روان‌درمان‌گر معرفی می‌شود. «دکترآرش سعیدی» با دیدن کودک و نگرانی مادر سعی خود را برای کمک به آن‌ها انجام می‌دهد. «رها» برای هزینه‌ها بالای بیماری پسرش در صدد پیدا کردن شغلی بر می‌آید. «آرش» خود در زندگی شخصی، آماده نامزدی با دختری به نام «پرند» است. مقدماتی فراهم می‌شود. در روز خرید نامزدی، «پرند» به‌طور ناگهانی دچار حمله‌ی قلبی می‌شود و به بیمارستان منتقل شده و در مقابل کشمکش‌ها و نگرانی‌های خانواده‌ها با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند.
▪️داستان ایده‌ای کلیشه‌ای دارد. اما با قلم زیبای نویسنده در توصیفات و کشمکش‌های درونی، جذاب پیش می‌رود.
▪️نویسنده با توصیفات و کشمکش‌های درونی به زیبایی کلیشه ایده را از بین برده‌است و از میانه رمان با نقطه‌ی اوجی با تعلیق و توصیف کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها، جذابیت بالایی به ایده و پیرنگ داستان داده‌است.

◾ایرادات نگارشی:
▪️اشکالات نگارشی در آغاز متن، اندازه‌ی بیشتری دارد و از میانه، متن منسجم‌تر می‌شود. لازم به ذکر است حجم ایرادات نگارشی بالا می‌باشد و در این مقوله، چند نمونه از هر کدام ذکر می‌شود.
▪️اشکال علامت دیالوگ «-» بیشتر از سایر اشکالات به‌چشم می‌آید.
▪️مثال:
– اوتیسم داره، تشخیص داده شده. سطح دو اما موضوع اینه که به شدت واکنش‌های شنیداری داره. ✖️
- اوتیسم داره، سطح دو تشخیص داده شده. اما موضوع اینه که به شدت واکنش‌های شنیداری داره. ✔️
– برای دکتر آرش... ثمین وقت گرفته بود. ✖️
- برای دکترآرش، ثمین وقت گرفته‌بود. ✔️
– بعضیاشون پزشک متخصص بودن... .
– من قول نمی‌دم. ولی می‌گم می‌ارزه برای یه "امکان" بجنگیم. ✖️
- بعضی‌هاشون پزشک متخصص بودن... .
- من قول نمیدم. ولی میگم می‌ارزه برای یه «امکان» بجنگیم. ✔️
▪️علامت سه نقطه «...» بسیار زیاد در نگارش متن دیالوگ‌ها استفاده شده‌است به‌طوری که سطر را از انسجام خارج می‌نماید:
مثال:
- بیا مامان... دیر می‌شه... ! چرا لج می‌کنی آدین؟ ✖️
- بیا مامان، دیر می‌شه. چرا لج می‌کنی، آدین؟! ✔️
منفصل بودن پاراگراف‌ها
مثال:
رها فهمید. همیشه همین بود.
صداها، چیزهایی بودند که او را از دنیا پرت می‌کردند. نه بلند، نه حتی عجیب... فقط «زیاد». ✖️
رها فهمید؛ همیشه همین بود. صداها، چیزهایی هستند که او را از دنیا پرت می‌کردند. نه بلند، نه حتی عجیب؛ فقط «زیاد» بودند. ✔️
▪️رعایت نشدن فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها:
مثال:
گشنه‌میشی توی راه. ✖️
توی راه گشنه‌ میشی. ✔️
دست پرند از کنار بدنش بالا آمد، انگار بخواهد لرزش هوا را خاموش کند. انگشت‌های کشیده و بی‌لاک‌اش، بند کت آرش را گرفت و گفت: _نترس. من که هنوز نرفتم. تا ابد بیخ ریش خودتم! ✖️
دست پرند از کنار بدنش بالا آمد؛ انگار بخواهد لرزش هوا را خاموش کند. انگشت‌های‌ کشیده و بی‌لاکش، بند کت آرش را گرفت و گفت:
- نترس، من که هنوز نرفتم. تا ابد بیخ ریش خودتم. ✔️
▪️عدم رعایت فعل و فاعل که بسیار است و چند نمونه ذکر می‌شود:
آرش سرش را تکیه داد به پشتی صندلی. ✖️
آرش، سرش را به پشتی صندلی تکیه داد. ✔️
لقمه را گرفت، با همان چشم‌های خیره و بدون کلام. ✖️
لقمه را با همان چشم‌های خیره و بدون کلام گرفت. ✔️
بعد، بی‌هوا ایستاد و رفت به سمت پنجره. ✖️
بعد، بی‌هوا ایستاد و به‌سمت پنجره رفت. ✔️
عمو زودتر بیا نیاز به رضایت دارند برای عمل ✖️
عمو زودتر بیا؛ برای عمل نیاز به رضایت دارند. ✔️
▪️رعایت نکردن نیم‌فاصله‌ها در فعل‌های مرکب :
مثال:
ساعت هنوز نه نشده بود که رها از تاکسی زرد‌فام پیاده شد. آدین کنار پایش ایستاده بود؛ دست‌هایش را در جیب کاپشن براقش جا داده بود و پشت عینک گرد، چشم‌هایش به خیابان خیره مانده بود. ✖️
ساعت هنوز نُه نشده‌بود که رها از تاکسی زرد‌فام پیاده شد. آدین کنار پایش ایستاده‌بود؛ دست‌هایش را در جیب کاپشن براقش جا داده‌بود و پشت عینک گرد، چشم‌هایش به خیابان خیره مانده‌بودند. ✔️
(در این پاراگراف تکرار فعل «بود» به‌چشم می‌آید) ✔️
خستگی‌اش در چین‌ابروهای تتو کرده‌اش پنهان نشده بود، ✖️
خستگی‌اش در چین‌ ابروهای تَتوکرده‌اش، پنهان نشده‌بود. ✔️
نیمه‌گرم شده بود
نیمه‌گرم شده‌بود
دفترچه‌ی کوچکی باز مانده بود
دفترچه‌ی کوچکی باز مانده‌بود
آدین روی زمین نشسته بود، نزدیک کتابخانه‌ی کوتاه. ✖️
آدین روی زمین، نزدیک کتابخانه‌ی کوتاه، نشسته‌بود. ✔️
آستین مانتوی سرمه‌ای‌اش را بالا زد، لکه‌ی کوچک سفیدی روی گوشه‌اش جا خوش کرده بود، شاید از آن صبح شلوغ. ✖️
آستین مانتوی سرمه‌ایش را بالا زد؛ لکه‌ی کوچک سفیدی روی گوشه‌اش، شاید از آن صبح شلوغ، جا خوش کرده‌بود. ✔️
دکمه‌هایش تا بالا بسته شده بود، اما یکی از آن‌ها کج ایستاده بود، ✖️
دکمه‌هایش تا بالا بسته شده‌بود. اما یکی از آن‌ها، کج ایستاده‌بود. ✔️
شاید فرهاد درست گفته است. ✖️
شاید فرهاد درست گفته‌است. ✔️
رها موهای خرمایی اش را که بخاطر گرمای زیاد اتاق به پیشانی‌اش چسبیده بود ✖️
رها، موهای خرمایی‌اش را که به‌خاطر گرمای زیاد اتاق به پیشانی‌اش چسبیده‌بود؛ ✔️
▪️فعل‌های ۴ حرفی نیاز به نیم‌فاصله ندارند.
واکنش نشون می‌ده. ✖️
واکنش نشون میده. ✔️
ولی بالاخره، جواب می‌دن. ✖️
ولی بالاخره، جواب میدن. ✔️
چی می‌گه. ✖️
چی میگه. ✔️
▪️واژه‌های جا افتاده در دستور زبان اشتباه:
مثال:
نگاهی که انگار به چیزی دوردست دوخته شده‌بود. ✖️
نگاهی که انگار به چیزی «در» دوردست، دوخته شده‌بود. ✔️
بارانی که در آستانه بود، هنوز نچکیده‌بود، اما سنگینی‌اش در هوا محسوس بود. ✖️
بارانی که در آستانه‌ی «بارش»، هنوز نچکیده‌بود؛ سنگینی‌اش در هوا محسوس بود. ✔️
پیراهن نخی سرمه‌اش کمی چین افتاده بود روی مچ، ✖️
روی مُچ پیراهن نخی «سرمه‌ای او»، کمی چین افتاده‌بود. ✔️
گرم و مهربان بود. گفت:
- کمکتون کنم؟ ✖️
گرم و مهربان بود. گفت:
- «می‌تونم» کمکتون کنم؟ ✔️
ناگهان صدای در باز شد. ✖️
ناگهان «در» با صدایی باز شد. ✔️
اتاق ساده بود. قفسه‌ای که کتاب‌های روان‌شناسی تا سقف رفته بودند، ✖️
اتاق ساده بود. قفسه‌ای که کتاب‌های روان‌شناسی «در آن» تا سقف «بالا» رفته‌بودند؛ ✔️
– الو؟
– رها؟... چرا بالاخره جواب دادی؟ ✖️
- الو؟
- رها؟ «چه عجب»، بالاخره جواب دادی! ✔️
صدای چوبِ کف زمین، زیر وزنش ناله کرد. ✖️
چوبِ کف زمین «با صدایی»، زیر وزنش ناله کرد. ✔️
با این حرف‌ها، دکتر به آرامی از پشت میز پوست گردو بلند شد. ✖️
با این حرف‌ها، دکتر به آرامی از پشت میز «چوب گردو» بلند شد. ✔️
واژه اضافه در بی‌مفهومی جمله:
مثال:
از پله‌های مرمرین که ردای یاسی‌اش «را» در نور زردِ آباژور، رگه‌ای از شفق را با خود رقم می‌زد، «از» پایین رفت و محو شد. ✖️
از پله‌های مرمرین که ردای یاسی‌اش در نور زردِ آباژور، رگه‌ای از شفق را با خود رقم می‌زد؛ پایین رفت و محو شد. ✔️
▪️دیگر اشکالات نگارشی که چند نمونه درج می‌شود:
مثال:
تاخیر✖️
تأخیر✔️
تاییدش✖️
تأییدش✔️
می‌نداختند✖️
می‌انداختند✔️
نمی‌یای✖️
نمیای✔️
اون حپاس پرتی زنگ نزده حالا تو چرا دیر کردی پسر جان؟! ✖️
اون حواس‌پرته، زنگ نزده؛ حالا تو چرا دیر کردی، پسر جان؟! ✔️
سال سفیدش را با یک دست روی سر نگه داشته‌بود. ✖️
شال سفیدش را با یک دست، روی سر نگه داشته‌بود. ✔️
دستی روی زانویش کشید و گفت:
ـ خودشونه. ✖️
دستی روی زانویش کشید و گفت:
ـ خودشونن. «یا خودشون هستن.» ✔️
صدای مادر در ذهنش تکرار می‌شد: «آدین خیلی برقراره مادر» ✖️
صدای مادر در ذهنش تکرار می‌شد: «آدین خیلی بی‌قراره، مادر» ✔️
انگار زر و ورق‌ پاشیده باشند روی دیوارها. ✖️
انگار روی دیوارها، زرورق‌ پاشیده باشند. ✔️

▪️از علامت سه ستاره «***» در پرش زاویه دید از سوم شخص به اول شخص، استفاده نشده‌است.

📌به پیشنهاد منتقد، نویسنده عزیز باید حتماً با دقت بالا و کمک از ناظر محترم، متن رمان را ویرایشی مجدد نمایند تا متنی یک‌دست و دلپذیر داشته باشند.

◾ضعف‌ها و نقطه قوت:
▪️نقطه ضعف‌ها: عنوان، خلاصه، مقدمه، آغاز، لحن و بافت، سیر رمان، دیالوگ و مونولوگ، شخصیت‌پردازی بیرونی، کشمکش‌های بیرونی، ایرادات نگارشی.
▪️نقاط قوت: جلد، ژانرها، میانه، شخصیت‌پردازی درونی، توصیفات، زاویه دید، کشمکش‌های درونی و تعلیق، ایده و پیرنگ.

◾سخن منتقد:
📌نویسنده ارجمند به عنوان خواننده از توصیفات بی‌نظیر و ریزبینانه شما بسیار لذت بردم. امیدوارم همچنان در عرصه نویسندگی با رقص قلم زیبایی که دارید؛ بدرخشید.
ساناز هموطن
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین