◼️بهنام خداوندی که دانندهی رازهاست.
✍️نقد شورا
▪️عنوان: هَزارو
▪️ژانر: عاشقانه، اجتماعی
▪️نویسنده: عسل
◾عنوان:
▪️عنوان «هَزارو» از یک واژه تشکیل شدهاست.
▪️از لحاظ اندازه و حجم مناسب بوده و استاندارد میباشد.
▪️«هَزارو»، عنوانی که برای این اثر انتخاب شدهاست؛ متأسفانه در بررسیهای اولیه از منابع اطلاعرسانی واژگان معتبر، معنایی در بر نداشت. تنها میشد آن را به «هَزار» به معنای بلبل و عندلیب معنی کرد که «و» چسبیده به آن، معنایی در بر نمیگرفت. واژه دیگر «هَزا» با ریشه عربی به معنای تمسخر کردن نیز یافت شد که با «رو» چسبیده به آن، اگر به صورت و چهره معنی دهد؛ میشد بر چهرهای نامناسب یا موردتمسخر آن را معنی نمود. با تحقیق بیشتر از نویسندهی گرامی اثر، معانی بهدست آمده؛ رد شدهاست و آن را به شوق و ذوق ناگهانی در گویش محلی به زبان کردی یا لری معنی فرمودند.
▪️چنین عنوانی که عمومیتی ندارد، هر چند دارای کلیشه نمیباشد اما با جذب پایین برای خواننده، ایجاد ابهام نیز مینماید.
✖️نویسندهی عزیز باید توجه داشته باشند که چنین عنوانی که معنی رسمی برای عموم ندارد و برای درک معنی آن منبع اطلاعرسانی دقیقی برای خواننده در دسترس نیست؛ حتماً باید پینوشت و توضیحی در کنار عنوان رمان اضافه نمایند تا این اندازه ایجاد ابهام نشود. نداشتن پینوشت و توضیح ضعف بزرگی در عنوان ایجاد نمودهاست. ✖️
▪️عنوان به تنهایی، چون معنی خاصی در ذهن خواننده ندارد، نشانی از محتوا را نیز در بر نمیگیرد؛ نمیتوان از آن، تحلیلی از داستان داشت و آن را لو نمیدهد.
▪️عنوان در وحلهی اول و به تنهایی هیچ یک از «ژانرهای عاشقانه، اجتماعی» را در بر نمیگیرد. اما بنا بر مضمونی که نویسندهی عزیز از عنوان شرح دادند، شوق و ذوق ناگهانی به شرط داشتن توضیح و پینوشتی، میتواند با «ژانر عاشقانه» مرتبط باشد. اما ارتباط چندانی با «ژانر اجتماعی» ندارد.
▪️در واژه «هَزارو» ارتباطی با خلاصه رمان و مقدمه دیده نمیشود. اما بنابر مضمونی که نویسندهی گرامی در خلاصه رمان از امیدی پنهان و سرانجامی خوش با وجود مشکلات و سختیها پنهان نمودهاست آن را با شوق و ذوق ناگهانی متناسب نمودهاست.
▪️در مقدمه نیز با جنگیدن در مقابل سختیها و چالشهای تقدیر تا ظهور عشقی که موجب تغییر میشود آن را با معنی عنوان تا حدودی مرتبط میسازد.
واژه «هَزارو» با محتوا ارتباطی ندارد. در محتوا تا اینجای داستان، اثری از معنی عنوان، شوق و ذوق ناگهانی دیده نمیشود و نمیتوان با آن مرتبط دید. ممکن است در آینده شوق و ذوق ناگهانی صورت پذیرد.
📌نویسنده گرانقدر، عنوان رمان در یک اثر از ارکان بسیار مهم جذب خواننده میباشد. خواننده در ابتدا که از محتوای رمان آگاهی ندارد با خواندن عنوان و مقدار کنجکاوی و جذابیتی که همین چند واژه میتواند در او ایجاد کند، ترغیب به خواندن اثر نویسنده میشود. لازم است چنانچه عنوان از میزان جذابیت و زیبایی اثرمیکاهد؛ تغییری در آن ایجاد شود.
◾ژانرها:
▪️ژانرهای انتخابی اثر، «عاشقانه، اجتماعی» میباشند.
▪️بنابر نشانه عاشقانه اثر و اتفاقات و چالشهای روزمرگی و اجتماعی، هر دو ژانر عاشقانه، اجتماعی در محتوای رمان بهخوبی دیده میشوند و ژانرها متناسب با آن میباشند.
▪️با توجه به روایت بیشتر اثر از اتفاقات و چالشهایی که در روزمرگی در اجتماع رخ میدهد، مانند طلاق، بیماری، محدودیتهای مالی یک زن در اجتماع و سختی رویارویی با بیماری لاعلاج کودکش، رفتوآمدهای خانوادگی یا اتفاق غیرمترقبه و پیشبینی نشدهی بیماری قلبی، ژانر غالب رمان، «ژانر اجتماعی» آن میباشد.
▪️برای «ژانر عاشقانه» اثر نیز، محتوای عاشقانه محدودی برای پیوندی در آن نقل میشود.
▪️تا این حدی از اثر که پیش رفتهاست، بنابر سختیهای بیشتر و اتفاقات غیرمتقربه در محتوا، ژانر غالب، اجتماعی میباشد و بهتر است، ژانرها به «اجتماعی، عاشقانه» تغییر داده شوند.
◾جلد:
▪️تصویر جلد، فضای تاریک و سیاهی دارد که در آن، دو دست در بالای تصویر از دو جهت بهسوی هم بلند شدهاند و انگشتان در هم گره خورده میباشند. در پایین تصویر، «دستی مردانه» به تنهایی، گویا برای دستگیری بلند شدهاست و میتواند، نشاندهندهی امید و قدرت در یاریرسانی به بیپناهی باشد.
▪️تصویر در بر گیرندهی مضمون رسیدنی عاشقانه از گره خوردن و گرفته شدن دو دست و یاریرسانی با نشان دادن «دستی پر قدرت و مردانه با محتوای رمان و همچنین ژانرهای اجتماعی، عاشقانه بهخوبی مرتبط میباشد. فضای تاریک و سیاه پیرامون نیز میتواند دربرگیرندهی غم و مرگ و اتفاقات تلخ محتوا باشد و تصویر را متناسب جلوه میدهد.
▪️اندازهی عنوان و فونت آن در وسط تصویر بهچشم میآید و تناسب خوبی با پیرامونش در تصویر دارد.
▪️رنگ تاریک فونت نیز با داشتن سایه_روشنی از خاکستری تیره و روشن با فضای تاریک اطراف تصویر که در آن هیچگونه رنگ زنده و شادی دیده نمیشود با آن متناسب میباشد.
▪️رنگ فونت عنوان با محتوا و ژانر اجتماعی متناسب میباشد. برای «ژانر عاشقانه» رنگ و لعاب شادتری لازم است که در رنگ فونت دیده نمیشود و تناسبی با «ژانر عاشقانه» ندارد.
▪️تکست بالای تصویر هَزارو بودی، ناگهانی و شیرین، رسوخ کردی و قلبم آغشته به درمان شد.
با رنگی تیره و دارای سایه_روشنِ سفید_خاکستری با محیط و رنگ فونت عنوان همخوانی دارد و از اندازهی مناسبی برخوردار است. تکست، واژهی «هَزارو» عنوان را نیز در بردارد؛ مفهوم آن را نیز میرساند و دارای تناسب خوبی با عنوان میباشد.
▪️مفهوم تکست که از اتفاقی عاشقانه و درمان دردهایی نوید میدهد به خوبی با ژانرهای «عاشقانه، اجتماعی» مرتبط میباشد و محتوای رمان را نیز در بر میگیرد.
◾خلاصه:
▪️لحن رمان ادبی میباشد و با مونولوگها و مقدمه متناسب است.
▪️اندازه سطرهای خلاصه ۹ خط میباشد که بین خطوط استاندارد (۳ تا ۹) اندازه مناسبی دارد.
▪️جزئیات محتوای رمان، با ذکر نامها در خلاصه دیده میشود.
▪️لحن و مفهوم خلاصه، بسیار لودهندگی بالایی دارد و کل محتوا را خلاصهوار با نام بردن شخصیتهای اصلی رمان فاش میکند و از این رو برای خواننده ابهام کمی ایجاد مینماید. خلاصه با روایت عشقی که با گذر از سختیها و رقیب امکانپذیر است و در این تقدیر مرگ نیز نقش دارد؛ کلیشه بالایی دارد و این مضمون در اکثر رمانهای عاشقانه، اجتماعی دیده میشود.
▪️متن خلاصه با وجود لودهندگی و پیچیدگی کمی که دارد و اتفاقات عاشقانه و چالشهای اجتماعی به خوبی با ژانرهای «عاشقانه و اجتماعی» در ارتباط است. همچنین با مضمون مقدمه و محتوای رمان نیز متناسب میباشد.
📌خلاصه نباید در همان ابتدا مضمون داستان را برای خواننده فاش کند و بیشتر ایجاد ابهام نماید تا خواننده با کنجکاوی بیشتر جذب محتوای رمان شود. نویسنده گرامی با توجه به قلم زیبایی که در استفاده از آرایههای ادبی و استعارهها دارند، بهتر است؛ میزان بالای کلیشه و لودهندگی متن خلاصه را کاهش دهند تا بیشتر موجب ابهام و کنجکاوی جذابی در اثر خود شوند.
◾مقدمه:
▪️لحن مقدمه ادبی میباشد و با خلاصه و مونولوگها متناسب است.
▪️متن مقدمه بین خطوط استاندارد (۳ تا ۹)، دارای ۹ خط میباشد و از اندازه استانداردی برخوردار است.
▪️مقدمه توسط خود نویسندهی اثر، لحاظ شدهاست و اثری از شاعر و نویسنده دیگری نمیباشد.
▪️در متن مقدمه با وجود نام بردن اسامی شخصیتهای رمان و شرح حالی از محتوا که اشاره به کشمکشها با وقایع دارد و چالشهایی از عشق بر سر راه شخصیتی که نام برده میشود؛ ابهام و جذابیت کمی ایجاد شدهاست و موجب حدس محتویات رمان به سادگی میشود.
▪️موضوعات درماندگی زنان در جامعه و همچنین عشقوعاشقیهای پر مانع، کلیشه بالایی دارند که با توجه به محتویات مقدمه این متن نیز از کلیشهی بالایی برخوردار است.
▪️در مقدمه با توجه به شرح حالی از مشکلات جوامع و سختی در راه رسیدن به معشوق بهخوبی با ژانرهای عاشقانه و اجتماعی مرتبط میباشد. میزان زیادی از محتوای رمان را نیز لو میدهد و در بر دارد.
📌نویسندهی عزیز توجه داشته باشند، مقدمه دومین رکن مهم جذبکنندهی خوانندهی اثر میباشد. لذا، بهتر است از میزان شفافی آن بهخصوص نام بردن اسامی شخصیتها و فاش نمودن مقدار زیادی از محتویات که باعث کلیشهی بالای آن نیز میشود؛ خودداری نمایند و ابهام و جذابیت بیشتری به متن مقدمه بدهند.
◾آغاز:
داستان از توصیف خلوتی مطب «دکترآرش سعیدی» رواندرمانگر کودک آغاز میشود. تلفنی در مطب از دوست و همکار او «ثمین» زده میشود و از «آرش» درخواست کمک به یکی از دوستانش به نام «رها» را دارد که کودکی اوتیسمی دارد. با توضیح «ثمین» که تا حالا تمام دکترهایی که مراجعه نمودهاند راه درمانی تشخیص ندادهاند از «آرش» خواهش میکند او نیز کودک را ببیند. «آرش» وقت ویزیتی برای فردا ۹ صبح میگذارد.
«رها»، مادر کودک اوتیسمی، «آدین» که تا حدودی از ادامه درمان کودکش ناامید شدهاست با سفارش دوستش «ثمین» که از «دکترآرش سعیدی» تعریف بسیار میکند و ادعا دارد او با دیگر دکترها فرق دارد، او را مجاب رفتن به مطب «آرش» میکند.
«رها» با وجود سختیهای همراه نمودن و آماده کردن «آدین»، او را به مطب «دکتر آرش» طبق قرار ویزیت میبرد.
«دکترآرش» بعد از شنیدن شرح حال و سنجشهای روانشناسی، تشخیص او هم طیف اوتیسم هست. اما کامل «رها» را ناامید نمیکند و نیاز به ویزیت بیشتر و تشخیص بیشتری میبیند.
در ادامه شاهد شرح حالی از کشمکشهای درونی «رها»، مادری دست تنها در جامعه هستیم. «رها» بعد از کشمکش با «فرهاد»، همسر سابق خود بهخاطر بیماری اوتیسم پسرشان که او را نپذیرفته و سعی در گذاشتن او در بهزیستی داشتهاست مجبور به گرفتن طلاق و سرپرستی کودک بیمارش شدهاست.
نویسنده، با نوشتن عنوان شخصیت «رها» به شرح حال او بیشتر پرداختهاست. از درد و دلهای تلفنی با دوستش «ثمین» که از جانب او قوتقلب بیشتری میگیرد تا کشمکش با کودکی که به صداها عکسالعملهای عجیب نشان میدهد و با سکوتش در دنیای نامعلوم خود غرق میباشد؛ پرداخته شدهاست.
با پرش مکانی دیگری به نام «آرش»، خواننده شاهد شرح حال زندگی او میشود. «آرش»، کنار دختری به نام «پرند» که قرار به نامزدی دارند با دیدن «آدین» و «رها»، ذهنش مشغول بیماری کودک و نگرانیهای مادر اوست که دنبال روزنهای از امید است. «آرش» پس از گشت و گذاری کنار «پرند» و خریدی با خبر میهمانی شام، برای همان شب در خانهی «پرند» مواجه میشود. آن دو باهم، آنشب به خانهی «پرند» میروند.
با قرار میهمانی در خانهی «پرند»، حجم زیادی از شخصیتهای رمان در آن میهمانی بهیکباره وارد داستان میشوند. خواننده ابتدا با پدر و مادر «پرند» در داستان آشنا میشود. «نیکوخانم» و «علیآقا» که «آرش» هر دو را دکتر خطاب میکند.
بعد از خوشآمدگوییها و دوش گرفتن «پرند» و بازگشتش به جمع، دیگر میهمانها اضافه میشوند: «مادر آرش»، «انسیهخانم» و خواهر خوش سر و زبان و پر شیطنتش، «رویا» به همراه «پدر آرش»، «حسینآقا» اضافه میشوند.
سپس بعد از روند دورهمی و تعارفات با صدای زنگ، «لیلا» و همسرش «کامران» وارد خانه میشوند و بعد دختر آنها «ثمین» همان دوست «رها»، همراه دو پسر دوقلو «سروش» و «سامان» به میهمانی میآیند.
میهمانان آخر، «مهری» و «سیاوش» به همراه پسر ۱۲ سالهشان «سپهر» نیز وارد جمع خانوادگی میشوند.
سپس این حجم شخصیت بدون توضیحی از نسبتشان، جز شناخت خانواده «پرند» و «آرش»، باهم در دورهمی با پذیرایی، خوردن شام و تنقلات و شوخی و خندهها، کنار هم جمع میشوند.
در میهمانی، مکالمه «ثمین» در فرصتی مناسب با «آرش» در مورد ملاقاتش با «رها» و پسرش پیش میآید. «ثمین» میگوید با آنها از زمانی که مددکار بهزیستی بودهاست و پدر «آدین» سعی داشته او را به بهزیستی بسپارد؛ آشنا شدهاست. «آرش» اعتراف میکند دکتر خوبی نیست و نباید اینقدر احساساتی باشد که با دیدن آنها از صبح ذهنش درگیر شدهاست.
فردای میهمانی مجدد، «رها» با پسرش در مطب «دکتر آرش» حضور پیدا میکنند و ادامهی روند درمان برای تشخیص بیشتر پیش میرود... .
***
▪️شروع داستان با توصیفات غیرمستقیم از پیرامون و شخصیتپردازیهای غیرمستقیم کلیشهای ندارد و نویسنده با دیدی زیبا و عمیق از پیرامون و محیط از توصیفات تکراری پرهیز نمودهاست.
▪️در آغاز شاهد تعلیق چندانی نیستیم و بیشتر توصیفات، غالب بر محتوای داستان میباشند. تنها بیماری اوتیسم کودکِ «رها»، «آدین» با تعلیق کمی، ذهن خواننده را درگیر میکند که آیا درمانی برای او تشخیص داده خواهد شد یا خیر.
▪️نویسندهی عزیز در آغاز با مهارت چشمگیری در توصیفات پر استعاره همراه با آرایههای ادبی به صداها، مکانها، پیرامون، شخصیتپردازیهای ظاهری و درونی، احساسات و کشمکشهای درونی شخصیتها پرداختهاست؛ طوری که خواننده کامل خود را در فضای داستان حس میکند.
▪️در آغاز توصیفات از آواها، محیط و پیرامون بسیار قوی و خوب با قلم زیبای نویسنده پیش میرودند و از نقاط مثبت رمان میباشند. اما شاهد یکجور گسیختگی در توصیفات برای متنی مناسب رمان هستیم که باوری دلنوشتهمانند و شعرگونه به خواننده میدهد؛ حس روان بودن متن رمان را از خواننده میگیرد و محتوا را دچار ضعف مینماید.
▪️نقطه ضعف دیگری در آغاز، حضور بهیکبارهی شخصیتهای میهمانی هستند که با وجود توصیفات و سعی در شخصیتسازی ظاهری آنها با توصیف لباسها و حرکات آنها، توصیف چندانی از نسبتها، چهرهها بهجز رنگ چشمها و موها و مدل آنها در دسترس خواننده قرار نمیگیرد و دلیل معرفی حضور شخصیتهای فرعی در آن میهمانی گنگ و با ابهام باقی میماند.
📌منتقد پیشنهاد میکند، نویسنده گرامی در توصیفات آغازین رمان، متن را از حالت دلنوشتهمانند با جایگذاری درست فعلها و ویرایشی دقیقتر به روانی متن رمان بیشتر شبیه کنند. همچنین پاراگرافبندیها را از حالت شعرگونه و منفصل خارج نمایند تا خواننده دچار سردرگمی و دوبارهخوانی سطرها نشود.
▪️شخصیتهای فرعی میهمانی (لیلا و کامران، دوقلوها سروش و سامان، مهری و سیاوش و سپهر) که حضورشان تا اینجای رمان، لزوم چندانی نداشتهاست بهیکباره در فضای محدود میهمانی، در مرحله آغاز رمان، اضافه نشوند و کمکم در روند رمان، بسته به نیاز هر شخصیت با شخصیتسازی و تصویرسازی مناسب و ذکر نسبتشان به خواننده معرفی بشوند.
▪️توصیفات آغازین رمان، بیشتر همراه با کشمکشهای درونی و اتفاقات در شرف وقوع، با ژانرهای «اجتماعی، عاشقانه» مرتبط میباشد و تناسب خوبی با محتوا دارند.
◾میانه:
▪️میانهی رمان با تلفن «رها» به «ثمین» و نگرانیاش از هزینهی بالای درمان پسرش اوج کوچکی میگیرد که با تمام دلگرمیهای «ثمین» از کنار آنها بودن، «رها» تصمیم به پیدا کردن شغلی میگیرد. با آمدن مادرش «فروغخانم»، «آدین» را به او میسپارد و برای تدریس زبان به چندین آموزشگاه سر میزند. با به تصویر کشیدن کشمکشها و توصیفاتِ خوب نویسنده در سختیها و چالشهای پیش روی «رها»، خواننده با او همراه میشود که هر کجا برای تدریس میرود، دست رد به سی*ن*هی او زده میشود. «رها» از تمام آموزشگاهای زبانی که سر میزند؛ ناامید خارج میشود. تنها در آخرین آموزشگاه از او میخواهند، فرم استخدام را پر کند و منتظر نتیجهی آن بماند.
▪️اوج کوچک دیگری زمانی صورت میگیرد که «آرش» همراه «پرند» به خرید برای آمادهسازی مقدمات نامزدیشان میروند. با ایجاد تعلیقی خواننده کمی در این قسمت احساس تحول از سطح آرام و یکنواخت داستان میکند. نویسنده عزیز در این دو اوج کوچک به زیبایی به کشمکشهای درونی شخصیتها، همراه با توصیفات زیبایی از محیط پرداختهاست.
▪️نقطهی اوج اصلی رمان، زمانی رخ میدهد که بعد از خرید انگشتر نامزدی، «پرند» از «آرش» میخواهد او هم کتوشلواری برای مراسم خریداری کند. «آرش» بسیار سختگیر در خرید و مشکلپسند است و کمکم موجب خستگی «پرند» و پریشان احوالی او میشود. «پرند» با تغییری ناگهانی و دردی در قفسه سی*ن*هاش، بر زمین میافتد که آرش او را به کمک دختری به درون داروخانه میبرند. متصدی داروخانه از حال و رنگ و روی او حدس بر عارضهی قلبی میزند و با پرسش اینکه «پرند» سابقهی بیماری قلبی دارد و بیاطلاعی «آرش» به اورژانس زنگ میزنند. با آمدن آمبولانس و کمکهای اولیه و قلم زیبای نویسنده از احوالیات پر استرس، او را به بیمارستان میرسانند.
▪️این اوج با کشمکشها و تعلیق جذابی برای خواننده در بیمارستان با وخیمتر شدن اوضاع «پرند» ادامه مییابد. خانوادهها در جریان قرار میگیرند و خودشان را به بیمارستان میرسانند. به خانواده «پرند» توضیح داده میشود که دخترشان، اوضاع خوبی ندارد و قلب او تنها با کمک دستگاه میزند. «پرند» بیماری قلبی نادری داشته که ظاهرا از آن بیاطلاع بودند. رضایت عمل قلب او را در صورت لزوم از خانوادهاش میگیرند. استرس و کشمکشها تا اینجای داستان از وضعیت نامعلوم «پرند» که با مرگ دستوپنجه نرم میکند؛ برای «آرش» و خانوادهها با تصویرسازی زیبایی از قلم نویسنده، همچنان در اوج خودش باقی میماند.
▪️اوجهای داستان دارای کلیشه بالایی هستند. مانند سختی پیدا کردن کار برای یک زن در جامعه یا خریدهای عاشقانه قبل مراسمات پیوندها و در اوج اصلی رمان، بیماری صعبالعلاجی که چالشها و کشمکشهای درونی و بیرونی را بهوجود میآورد.
▪️با وجود کلیشهی بالای اوج داستان، توصیفات زیبا و ریزبینانه از پیرامون و کشمکشهای درونی از استرسها و احساسات بهخوبی با قلم زیبای نویسنده پرداخته شدهاست.
▪️ شیوایی قلم نویسنده عزیز در استفاده از آرایههای ادبی به هنگام توصیفات و کشمکشهای درونی افراد بهخوبی خواننده را با جذابیت بالایی به دانستن ادامه محتوا همراه کردهاست و کلیشه آن چندان به چشم مخاطب نمیآید.
◾لحن و بافت:
▪️لحن رمان در مونولوگها، ادبی و در دیالوگها، محاورهای میباشد.
▪️پرش لحن در دیالوگها در سرتاسر رمان بین دو لحن محاورهای ساده و محاورهای که شکستهنویسی شدهاست؛ پرش به لحن ادبی نیز دیده میشود.
▪️مثال:
(جمله اول: – بیرحمترین حرفی که یه دکتر میتونه بزنه، همینه. اما خب... «اونا» «همهچیو» از بالا نگاه میکنن. «آدمو» نمیبینن، فقط پرونده میبینن. ✖️
بیرحمترین حرفی که یه دکتر میتونه بزنه، همینه. اما خب... اونها همهچی رو از بالا نگاه میکنن. آدم رو نمیبینن، فقط پرونده میبینن.) ✔️
جمله دوم: – یه نفر هست... یه دکتر. خیلی راحت معرفیش نمیکنم. میدونی که من چند «نفر رو» میشناسم، ولی این یکی یهجور دیگهست. نگاهش فرق داره.) ✔️
در جملهی اول از «و» استفاده شدهاست که شکستهنویسی میباشد و در جمله دوم «رو» استفاده شدهاست که محاورهای ساده است.
▪️مثال:
(«اینو» یادت نره، تموم نشده. تو هنوز داریش، و اون هنوز «تو رو» داره. ✖️
این رو یادت نره، تموم نشده. تو هنوز داریش، و اون هنوز تو رو داره. ✔️ )
در این سطر نیز «اینو» شکستهنویسی شدهاست در حالیکه لحن دیالوگها محاورهای ساده هستند.
▪️مثال:
یه تغییر اتفاق «بیفته»، فقط با بودن تو اتفاق «میافته.»
دو فعل در یک سطر با دو لحن متفاوت نوشته شدهاست. بهتر است فعل دوم را هم با لحن همان فعل اول نوشت: «میفته»
▪️پرش لحن دیالوگها به لحن ادبی نیز دیده میشود.
▪️مثال:
- با توجه به وضعیت پرند، دستگاههایی که به «او» وصل شدهاند، در تلاشند که ضربان قلب و تنفسش را به طور مصنوعی کنترل کنند. این دستگاهها ممکن است وضعیت رو تا حدودی پایدار نگه دارند، اما هر لحظه «ممکن است» شرایط او تغییر کند. ✖️
- با توجه به وضعیت پرند، دستگاههایی که به اون وصل شدن، تلاش میکنن که ضربان قلب و تنفسش رو بهطور مصنوعی کنترل کنن. این دستگاهها ممکنه وضعیت رو تا حدودی پایدار نگه دارن اما هر لحظه امکانش هست، شرایط اون تغییر کنه. ✔️
- «اگر» سوالی دارید، میتونید بعد از فکر کردن به وضعیت «او»، دوباره با من صحبت کنید. ✖️
- اگه سوالی دارین، میتونین بعد از فکر کردن به وضعیت اون، دوباره از من بپرسین. ✔️
▪️در متن رمان شاهد پرش بافت رمان نیز در ترتیب مونولوگ و دیالوگها هستیم.
▪️مثال:
(جمله اول: بند کت آرش را گرفت و گفت:
_نترس. من که هنوز نرفتم. تا ابد بیخ ریش خودتم!)
(جمله دوم: – رفتی بالاخره؟
ثمین پرسید.)
(جمله سوم: – نه که اون راحت رفت، نه که تو راحت موندی... .
ثمین آرام گفت.)
جمله اول ترتیب غالب متن رمان است که ابتدا مونولوگی نوشته میشود و از پی آن دیالوگ میآید. اما در جملات دوم و سوم، ابتدا دیالوگی بیان میشود، سپس مونولوگ مربوط به آن گفته میشود که خواننده را با پرش بافت و سبک رمان مواجه میکند.
▪️ در بیست پارت اولیه، گسستگیای در لحن و بافت رمان مشاهده میشود که با تمام توصیفات و استعارههای زیبای قلم نویسنده، استفاده از جملات بدون فعل، لحن را برای خواننده دچار نوعی آشفتگی میکند. گاه از بافت رمان خارج و با لحن دلنوشتهای شعرگونه پیش میرود و این بافت رمان را دچار نوعی بههم ریختگی نمودهاست.
▪️اما از میانه رمان، بافت و لحن، نظم بیشتری میگیرد و خواننده احساس میکند با قلم نویسندهی دیگری مواجه میشود. دوگانگی بافت و لحن مشهود است.
📌پیشنهاد منتقد چنین است، نویسنده عزیز با توجه به قلم زیبای شما در توصیفات و به کارگیری استعارهها و آرایههای ادبی زیبا در بیست پارت اولیه در لحن و بافت آغازین رمان، تجدید ویرایشی بفرمایید.
نویسنده ارجمند توجه داشته باشند در لحن رمان، فعل سرجای خود باید قرار گیرد تا در بافت متن برای راحتخوانی خواننده، روان بودن لحن رمان را القاء کند و اجبار به دوبارهخوانی برای درک آن نباشد.
مثال:
صدای آنطرف خط، مثل نسیمی در هوای بسته آمد. آرام، اما با اضطراب پنهانی. (لحن دلنوشته) ✖️
صدای آنطرف خط، مثل نسیمی در هوای بسته، آرام اما با اضطراب پنهانی آمد. ( لحن روان رمان) ✔️
اشک، اینبار از پلک گذشت، اما آرام، بیگریه، بیصدا.( لحن دلنوشته) ✖️
اشک، اینبار از پلک، آرام و بیصدا اما بیگریه گذشت. ( لحن روان رمان) ✔️
سطرهای منفصل و استفاده از آرایههای ادبی مانند تشبیهات و ایهام بسیار... و جملات بدون فعلی که بیشتر در بافت بیست پارت اولیه رمان دیده میشوند؛ گویا خواننده را در بافت و لحن دلنوشتهها و اشعار پیش میبرد.
▪️مثال:
(نیکو همانطور که شانههایش میلرزیدند، میان هقهق، چیزی شبیه ناله در گلویش پیچید.
قدم در راهرویی گذاشتم که بوی سفیدش، ته سی*ن*هام را سوزاند.
پرند، هنوز آنسوی شیشه بود.
دستگاهی در کنار تخت، صدایی شبیه تیکتاک خفهی ساعتهای پیر میداد.
و من، در میان دقیقهها، گیر افتادهبودم.)
سطرهای منفصل در یک پاراگراف ✖️