جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دیالوگ نویسی [در امتداد سایه‌ها] اثر «سونیا کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دیالوگ نویسی توسط RPR" با نام [در امتداد سایه‌ها] اثر «سونیا کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 73 بازدید, 2 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته دیالوگ نویسی
نام موضوع [در امتداد سایه‌ها] اثر «سونیا کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع RPR"
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط RPR"
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,004
27,395
مدال‌ها
6
بسم‌النور
اثر: در امتداد سایه‌ها
به قلم: سونیا
ژانر: عاشقانه-تراژدی


 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,004
27,395
مدال‌ها
6
+ من از کودکی یاد گرفتم که سکوت، امن‌ترین پناه است. اما وقتی تو آمدی، صدا پیدا کردم. حالا که رفته‌ای، دوباره در سکوت غرق می‌شوم… اما این‌بار، با صدای تو در ذهنم.

- تو را دیدم، نه چون دنبالت می‌گشتم، بلکه چون چشم‌هایم از حقیقت خسته شده بودند. تو دروغ نبودی، اما حقیقت هم نبود. تو چیزی بودی میان رویا و زخم.

+ دخترم، عشق در این خانه همیشه با اشک همراه بوده. اگر می‌خواهی عاشق شوی، باید آماده‌ی سوختن باشی. ما زن‌ها، همیشه در آتش عشق، بی‌صدا می‌سوزیم.
 
موضوع نویسنده

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,004
27,395
مدال‌ها
6
+ هر شب، با خاطره‌ی تو می‌خوابم. و هر صبح، با نبودنت بیدار می‌شوم. این زندگی نیست، این تمرین مرگ است.

- من از تو نرفتم، از خودم فرار کردم. تو آینه‌ای بودی که تمام ضعف‌هایم را نشان می‌دادی. و من، مردِ فرار بودم، نه مردِ ماندن.

+ تو گفتی که عشق، آزادی‌ست. اما چرا هر بار که عاشقت می‌شوم، بیشتر در بند می‌افتم؟ شاید آزادی، فقط برای کسانی‌ست که دل نمی‌بندند.

- تو همیشه از عشق حرف می‌زدی، انگار که نجات‌دهنده‌ست. ولی حالا که درگیرش شدی، شبیه کسی هستی که در باتلاق افتاده. عشق، نجات نمی‌دهد. غرق می‌کند.
 
بالا پایین