جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

آموزشی مرگ کلیشه‌ در دیالوگ‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزش‌های ادبی توسط WITCH با نام مرگ کلیشه‌ در دیالوگ‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 64 بازدید, 9 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزش‌های ادبی
نام موضوع مرگ کلیشه‌ در دیالوگ‌ها
نویسنده موضوع WITCH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط WITCH
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
مرگ کلیشه در دیالوگ‌ها
دیالوگ همیشه یکی از حساس‌ترین بخش‌های نوشتن داستان است. همان‌قدر که می‌تواند شخصیت‌ها را زنده و واقعی کند، همان‌قدر هم ممکن است با چند جمله‌ی سطحی و تکراری تمام جان داستان را خفه کند. بدترین آسیبی که یک نویسنده می‌تواند به متن خود بزند، این است که اجازه دهد شخصیت‌هایش شبیه آدم‌های کارتونی یا سریال‌های تکراری حرف بزنند. جملاتی مثل «من بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم»، «هیچ وقت تسلیم نمی‌شوم» یا «سرنوشت این را خواست» شاید در نگاه اول دراماتیک به نظر برسند، اما حقیقت این است که هیچ ک.س در دنیای واقعی اینطور حرف نمی‌زند. وقتی خواننده با چنین دیالوگ‌هایی روبه‌رو می‌شود، به جای اینکه جذب صحنه شود، ناخودآگاه لبخند تمسخرآمیزی می‌زند و حس می‌کند نویسنده حوصله نداشته و از جملات آماده‌ی ذهنش استفاده کرده است. دیالوگ کلیشه‌ای مثل یک غذای فست‌فودی است که سیر می‌کند، اما هیچ طعمی از خودش به جا نمی‌گذارد.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
واقعی بودن دیالوگ یعنی شخصیت‌ها لحن خاص خودشان را داشته باشند. یک بچه با دایره‌ی لغات ساده و پر از کنجکاوی حرف می‌زند، یک پیرمرد ممکن است واژه‌ها را کش‌دار و با اصطلاحات قدیمی بیان کند، و یک آدم عصبی شاید جملات کوتاه و تند و شکسته به زبان بیاورد. اگر همه‌ی شخصیت‌ها مثل یکدیگر حرف بزنند، انگار یک نویسنده نشسته و برای همه متن نوشته است، نه اینکه آدم‌های متفاوت با گذشته‌ها و ذهنیت‌های خاص، روبه‌روی هم ایستاده باشند. مثلا تصور کن دو نفر وارد خانه‌ای متروکه می‌شوند. اگر هر دو بگویند: «من از اینجا خوشم نمی‌آید»، هیچ جذابیتی ندارد. ولی اگر یکی زیر لب بگوید: «این بو دیوونه‌ام می‌کنه» و دیگری فقط با دستمال جلوی دماغش را بگیرد و چیزی نگوید، صحنه ناگهان واقعی‌تر می‌شود.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
قدرت دیالوگ فقط در چیزی که گفته می‌شود نیست، بلکه در چیزی است که گفته نمی‌شود. گاهی شخصیت‌ها مستقیم نمی‌گویند از هم عصبانی‌اند یا عاشق هم‌اند. آن‌ها در میان طعنه‌ها، مکث‌ها، و حتی سکوت‌هایشان احساس را منتقل می‌کنند. کسی که می‌گوید: «تو همیشه خوب بلدی حرفاتو قشنگ بزنی» در ظاهر دارد تعریف می‌کند، اما در باطن از خ*یانت یا دروغ طرف مقابل می‌سوزد. همین زیرمتن است که دیالوگ را زنده می‌کند و خواننده را مجبور می‌کند بین خطوط به دنبال حقیقت بگردد.
بعضی وقت‌ها هم لازم است شخصیت اصلا چیزی نگوید. یک لیوانی که محکم روی میز کوبیده می‌شود، یا نگاهی که طولانی‌تر از حد معمول می‌ماند، می‌تواند هزار بار بیشتر از جمله‌ی «من خیلی عصبانی‌ام» اثر بگذارد. نویسنده‌ای که جرات اعتماد به سکوت را پیدا کند، معمولا نویسنده‌ای است که از کلیشه فاصله می‌گیرد. چون کلیشه همیشه پرحرف است و مدام همه‌چیز را توضیح می‌دهد، اما زندگی واقعی پر از سکوت‌های سنگین و پرمعناست.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
دیالوگ وقتی ارزش پیدا می‌کند که اصطکاک داشته باشد. وقتی یکی چیزی می‌گوید و دیگری مقاومت می‌کند. حتی در صحنه‌های عاشقانه، جذابیت واقعی در همین اصطکاک‌هاست. «دوستت دارم» اگر در جواب «منم دوستت دارم» قرار بگیرد، یک صحنه‌ی بی‌رمق و قابل‌پیش‌بینی می‌سازد. اما اگر در جوابش بیاید: «این کلمه رو انقدر راحت نگو، برام بی‌معنا می‌شه»، آتش تازه‌ای زیر گفت‌وگو روشن می‌شود. کشمکش باعث می‌شود خواننده منتظر بماند ببیند این رابطه به کجا می‌رسد.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
برای اینکه دیالوگ‌هامان از کلیشه نجات پیدا کنند، باید به دنیای واقعی گوش بدهیم. مردم هیچ‌وقت با جملات طولانی و کامل کتابی حرف نمی‌زنند. اغلب نیمه‌کاره می‌گویند، تپق می‌زنند، یا جمله‌ها را می‌شکنند. باید یاد بگیریم این نقص‌ها را به متن وارد کنیم. تمرین خوب این است که یک گفتگوی ساده را از زندگی واقعی یادداشت کنیم و ببینیم چقدر پر از قطع و وصل، پر از سکوت، پر از تغییر موضوع است. بعد همین بی‌نظمی‌ها را با هوشمندی به متن منتقل کنیم. تمرین دیگر این است که یک جمله‌ی ساده مثل «کجا می‌روی؟» را از زبان سه شخصیت مختلف بازنویسی کنیم: یک بچه ممکن است بپرسد «کجا میری؟ منم میام؟»، یک سیاستمدار می‌گوید «قصد ترک جلسه رو دارید؟»، و یک شاعر شاید بگوید «پاهایت تو را به کدام سمت می‌کشند؟». همین بازی کوچک نشان می‌دهد که شخصیت‌ها باید لحن خودشان را داشته باشند، نه صدای مشترکی که از ذهن نویسنده بیرون آمده است.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
دیالوگ کلیشه‌ای اغلب مستقیم و بی‌ابهام است. تمرین مهم برای کشتن کلیشه این است که احساسات را بدون استفاده از کلمات مستقیم منتقل کنیم. به جای اینکه شخصیت بگوید «می‌ترسم»، بگوید «چراغا چرا خاموش شد؟ صداشو شنیدی؟». به جای اینکه بگوید «خیلی دلتنگتم»، فقط لباس قدیمی طرف را از کمد بیرون بکشد و با دست روی آن بکشد. در ادبیات، نشان دادن همیشه قدرتمندتر از گفتن است.
در نهایت باید پذیرفت که مرگ کلیشه در دیالوگ یعنی پذیرفتن زشتی‌ها، نقص‌ها و سکوت‌های زندگی واقعی. شخصیت‌ها لازم نیست همیشه زیبا، همیشه منطقی و همیشه شاعرانه حرف بزنند. گاهی لازم است لکنت داشته باشند، گاهی طعنه بزنند، گاهی بی‌جواب بمانند. همین تفاوت‌هاست که باعث می‌شود داستان زنده شود. دیالوگ نباید شبیه اعلامیه‌ای روی دیوار باشد؛ باید مثل نفسی باشد که از دهان شخصیت بیرون می‌آید، با همه‌ی بوی تلخ، شتاب و تردیدش. وقتی نویسنده بتواند این نفس واقعی را روی کاغذ بیاورد، آن وقت کلیشه می‌میرد و جای خودش را به حقیقت می‌دهد.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
گاهی واقعی بودن دیالوگ درست در لحظه‌ای شکل می‌گیرد که نویسنده همه‌ی انتظارها را می‌شکند. وقتی مخاطب حس کند قرار است شخصیت جمله‌ای درخور موقعیت بگوید اما ناگهان با پاسخی کاملا نامربوط روبه‌رو شود، مکالمه به‌طرز عجیبی زنده و انسانی می‌شود. چون در زندگی واقعی هم کسی تضمین نمی‌دهد که درست در لحظه‌ی حساس، آدم‌ها رفتار قهرمانانه یا عاشقانه داشته باشند. برعکس، گاهی واکنش‌شان کوچک و بی‌ربط است، درست همان چیزی که به نظر «اشتباه» می‌آید، اما حقیقت زندگی همین اشتباه‌هاست. تصور کن در میانه‌ی یک اعتراف عاشقانه، یکی بگوید «چراغ راهرو سوخت؟»؛ همین انحراف ساده می‌تواند عمق شخصیت را بیشتر نشان دهد تا صد جمله‌ی درست و به‌جا.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
دیالوگ وقتی واقعی می‌شود که ناخودآگاه شخصیت راه خودش را به میان بیاورد. آدم‌ها همیشه کنترل صددرصدی روی زبانشان ندارند. گاهی چیزی از دهانشان بیرون می‌پرد که نه‌تنها در برنامه‌شان نبوده، بلکه حتی نمی‌خواستند گفته شود. همین لغزش‌های زبانی است که دیالوگ را باورپذیر می‌کند. یک نفر وسط دعوا ناگهان پرتاب می‌کند: «مثل بابات شدی!» و خودش هم لحظه‌ای بعد از گفتن جمله جا می‌خورد. این خروجی خام ذهن، همان چیزی است که نشان می‌دهد شخصیت‌ها ماشین‌های حسابگر نیستند، بلکه انسان‌هایی پر از زخم و خاطره‌اند.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
گاهی هم باید فهمید که دیالوگ فقط خطاب به کسی که روبه‌روی شخصیت ایستاده نیست. بسیاری از جملات چندلایه‌اند؛ در ظاهر پاسخی به مخاطب مستقیم‌اند، اما در حقیقت رو به کسی دیگر گفته می‌شوند: به یک نفر غایب، به معشوق از دست‌رفته، یا حتی به خودِ شخصیت. وقتی دختری در میانه‌ی صحبت با دوستش می‌گوید «آدم نباید زیادی اعتماد کنه»، خواننده می‌فهمد که این حرف نه‌فقط برای آن دوست، بلکه برای خودش است، شاید برای معشوقی که سال‌ها پیش به او خ*یانت کرده، شاید حتی برای پدری که زمانی دروغی گفته. همین چندصدایی بودن، عمق تازه‌ای به دیالوگ می‌دهد و آن را از سطح گفت‌وگوی روزمره به اعترافی پنهان می‌رساند.
 
موضوع نویسنده

WITCH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
376
2,909
مدال‌ها
2
در نهایت، ریتم دیالوگ همان چیزی است که آن را از مصنوعی بودن نجات می‌دهد. اگر همه‌ی جملات پشت‌سرهم با یک ضرباهنگ و یک طول گفته شوند، مکالمه به نظر نمایشی و نوشته‌شده می‌آید. اما زندگی پر از نوسان است؛ یک لحظه کلمات تند و پشت‌سرهم می‌آیند، لحظه‌ای بعد سکوت کش‌دار می‌شود، گاهی خنده‌ای بی‌جا وسط جدیت می‌افتد، یا کلمه‌ای نصفه رها می‌شود. این بالا و پایین شدن‌ها، این پرش‌ها و شکست‌های ریتم، همان چیزی است که دیالوگ را واقعی می‌کند. درست مثل موسیقی که اگر فقط یک نت تکرار شود، به جای آهنگ، صدای آزاردهنده می‌شود، دیالوگ هم نیازمند تغییر ریتم و سکوت‌های ناگهانی است.
 
بالا پایین