جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقد شورا | انزوای واژه‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط ROKH با نام نقد شورا | انزوای واژه‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 152 بازدید, 7 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | انزوای واژه‌ها
نویسنده موضوع ROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط STARLET
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
نام رمان: انزوای واژه‌ها
ژانر: تراژدی، عاشقانه

عضو گپ: (۹) s.o.w

خلاصه:
در روزگاری که دیوارها گوش داشتند و نگاه‌ها زهر می‌ریختند، دو دل در پناه کودکیشان آرام می‌تپیدند. باد انقلاب، خانه‌ها را لرزاند و وعده‌های قدیم را در غبار حادثه گم کرد.
سایه مردی پر راز بر زندگی افتاد و راه‌ها به اجبار از هم جدا شد. آوارگی و سنگینی قضاوت، عشق را در پستوهای خاموش پنهان کرد و آن‌گاه که گرد فتنه نشست، دست‌ها دوباره در روشنای مهر به هم رسیدند.


لینک اثر
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
1000041292.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@STARLET

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@ساناز هموطن

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@ROKH
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
753
17,371
مدال‌ها
3
🪶به‌نام خدای شفیع و صبور
✍️نقد شورا

عنوان: انزوای واژه‌ها
نویسنده: عسل
ژانر: تراژدی، عاشقانه

عنوان:
▪️عنوان از دو واژه‌ تشکیل شده‌است.
▪️حجم عنوان مناسب بوده و از استاندارد اندازه برخوردار است.
▪️«انزوا» به معنای تنهایی، جدایی، دوری از دیگران و گوشه‌نشینی می‌باشد. «واژه» به معنای کلمه، حرف، لفظ می‌باشد. در عنوانِ «انزوای واژه‌ها» این دو واژه کنار هم، معنای کم‌حرف بودن، حرف نزدن یا سکوت از ناچاری می‌دهد.
▪️رمانی با عنوان «انزوا» وجود دارد. کتابی با عنوان «واژه‌ها» نیز یافت شد. اما این عناوین درصد بالایی ندارند و ترکیب این دو واژه، کلیشه‌ی چندانی را در بر نمی‌گیرد و مناسب می‌باشد.
▪️عنوان چندان محتوا را لو نمی‌دهد و بیشتر با معنی حفظ سکوت، ابهام و کنجکاوی در خواننده ایجاد می‌کند.
▪️عنوان با حس سکوت و گوشه‌گیری با «ژانر تراژدی» هم‌خوانی خوبی دارد و از لحاظ حس عواطفی چون غم و تنهایی نیز می‌توان آن را تا حدودی با «ژانر درام» نیز مرتبط دید و ارتباط با «ژانر عاشقانه» ندارد.
▪️عنوان با محتوای خلاصه که مضمونی از جدا شدن و چالش و سختی دارد تا حدودی مرتبط می‌باشد.
▪️عنوان با مقدمه ارتباط دارد که اشاره به سایه‌های ترس و جدایی دارد که در سکوت شکوفا می‌شوند.
▪️عنوان با محتوا با توجه به سکوت طوبی از بیان خواسته‌ی واقعی قلبی‌اش، ارتباط خوبی دارد و متناسب می‌باشد.

ژانرها:
▪️داستان از دو ژانر «تراژدی، عاشقانه» شکل گرفته‌است که ژانر غالب به درستی «ژانر تراژدی» می‌باشد.
▪️در سرتاسر محتوای داستان، غم، ناامیدی، حس سرخوردگی، اجبار و تن دادن به تقدیر، فضا را حزن‌انگیز پیش می‌برد که با توجه به غمگینی و پر رنگ بودن حس شکست در آن، «ژانر تراژدی» به درستی انتخاب شده‌است.
▪️«ژانر عاشقانه» با یادآوری عشق و لحظات عاشقانه‌ی دختر_پسر در گذشته در محتوا جاری‌ است، اما اتفاق عاشقانه‌ی جدیدی در اثر تا اینجای داستان، رخ نمی‌دهد و بیشتر فضا با غمگینی تراژدی پیش می‌رود.
▪️ژانرها با توجه به محتوای داستان به درستی انتخاب شده‌اند و متناسب محتوا می‌باشند.
📌منتقد پیشنهاد می‌دهد اگر اتفاق عاشقانه‌ی پر رنگی در ادامه صورت نمی‌گیرد، «ژانر درام» را به جای «ژانر عاشقانه» جایگزین بفرمایید.

جلد:
▪️تصویر جلد فضای تاریکی است که دو دست که نشان‌دهنده‌ی دو جنس مخالف هستند به‌سوی هم دراز شده‌اند و با فاصله‌‌ی کمی، اتصالی بینشان برقرار نشده‌است. دست‌بندی زنانه روی دستی ظریف‌تر دیده می‌شود که جنس مؤنث آن را نشان می‌دهد و دست دیگر مردانه و پوشش دارد.
▪️تصویر با توجه به فاصله‌ی اتصال دو دست با جدایی پیش‌آمده در محتوای رمان، متناسب است.
▪️ژانر تراژدی با نرسیدن دو دست و ژانر عاشقانه با دراز شدن دو دست به‌سوی هم با تصویر جلد هم‌خوانی دارند.
▪️فونت روی جلد به رنگ سپید با هاله‌های خاکستری، بر روی تصویر دو دست حک شده‌است که روشنی آن با تاریکی فضای عکس تناسب خوبی دارد.
▪️رنگ فونت با سایه‌های خاکستری با ژانر تراژدی تناسب بیشتری دارد و می‌توان سپیدی آن را با ژانر عاشقانه هم متناسب دید؛ هرچند برای ژانر عاشقانه، رنگ‌های شادتری باید در نظر گرفت.
▪️تکست بالای تصویر:
«هر گره، سرنوشت را به بازی گرفت و دل‌ها را به بند عشق کشید»
با فونتی بسیار ناخوانا حک شده‌است. رنگ سپید و اندازه‌ی آن هم‌خوانی خوبی با تصویر تیره دارد.
▪️با عنوان ارتباط اندکی با توجه به اشاره به «هر گره» در آن دارد اما چندان تناسبی در آن دیده نمی‌شود.
▪️با «ژانرهای تراژدی و عاشقانه» متناسب بوده و محتوای داستان را نیز به‌خوبی در بر دارد.
📌نویسنده‌ی گرامی بهتر است فونت تکست را تغییر دهند و از فونت خواناتری استفاده بفرمایند.

خلاصه:
▪️متن خلاصه ادبی می‌باشد.
▪️خلاصه از نُه خط تشکیل شده‌است که بین (۳ تا ۹) خط از اندازه‌ی استانداردی برخوردار است.
▪️متن خلاصه درصد زیادی از جزئیات محتوا را با توجه به اشاره به انقلاب شدن، جدایی و حضور مردی مرموز و در نهایت خوابیدن فتنه و رسیدنی دوباره که همه، محتوای داستان را شکل داده‌اند در بر دارد.
▪️متن خلاصه، ابهام خوبی ندارد و با بیان جزئیات زیادی از محتوای داستان، لودهندگی بالایی دارد.
▪️ کلیشه‌ی آن با توجه به سختی‌ها و چالش‌های همیشگی بر سر راه عشق و سرانجام به رسیدن‌ها، بالا می‌باشد.
▪️متن خلاصه با توجه به چالش‌ها بر سر راه عشق و جدایی‌ها، سپس نوید رسیدن، با «ژانرهای تراژدی و عاشقانه» تناسب خوبی دارد.
▪️خلاصه با مقدمه هم مرتبط بوده و می‌توان گفت تکمیل‌کننده‌ی یکدیگر می‌باشند و به موضوع یک‌نواختی در آن‌ها پرداخته شده‌است.
▪️در متن خلاصه، محتوای رمان نیز به طور خلاصه‌وار بازگو شده‌است.
📌نویسنده‌ی گرامی بهتر است در متن خلاصه‌ی خود، ایجاد ابهام و کنجکاوی بیشتری برای خواننده ایجاد کنند و از میزان لودهندگی آن بکاهند.

مقدمه:
▪️متن مقدمه ادبی می‌باشد که با متن خلاصه و مونولوگ‌های ادبی تناسب خوبی دارد.
▪️متن مقدمه توسط قلم نویسنده رقم خورده‌است و منبع غیری ندارد.
▪️تعداد خطوط آن نُه خط می‌باشد که بین (۳ تا ۹) خط استاندارد می‌باشد.
▪️متن مقدمه مانند خلاصه، اشاره‌ی مستقیمی به چالش‌ها و جدایی‌ها و رسیدن‌ها دارد و از میزان لودهندگی بالایی برخوردار است، اما با قلم زیبای نویسنده، برای خواننده جذاب می‌باشد.
▪️ابهامی در جمله‌بندی قسمتی از مقدمه وجود دارد که نویسنده‌ی عزیز باید آن را برطرف بفرمایند:
«حکایت دل‌هایی که میان آتش‌های ظلم و امید می‌سوختند، در سکوت باز می‌شد.»
📌در جمله‌ی بالا حکایت از دل‌هایی ذکر شده‌است که در دو واژه‌ی تضاد هم سوخته‌اند! ظلم و امید مانند خیر و شر می‌مانند که نباید هر دو حس سوختن در پی داشته‌ باشند و در نهایت «در سکوت باز می‌شوند» که اتمام جمله با مفهوم «سوختن» آن هم‌خوانی ندارد.
▪️متن مقدمه با توجه به اشاره به عشق جوانی که تحت تأثیر ساواک به چالش کشیده می‌شود از کلیشه‌ی بالایی برخوردار است.
▪️متن مقدمه با توجه به اشاره به سختی‌ها و نرسیدن‌ها و در آخر امید و رسیدن به‌خوبی با «ژانرهای تراژدی و عاشقانه» هم‌خوانی دارد و محتوا را نیز با اشاره به مانعی چون ساواک در بر می‌گیرد.
📌نویسنده‌ی عزیز بهتر است از میزان کلیشه و لودهندگی متن مقدمه کم کنند و ابهام جمله‌بندی آن را نیز برطرف بفرمایند.

آغاز:
▪️داستان با یادآوری خاطراتی از عشق و خوشی‌های گذشته‌ی دو نشان‌کرده، مصطفی و طوبی در باغ خانه‌‌ی طوبی آغاز می‌شود. آن‌ها دخترعمو و پسرعمو هستند. برادر کوچک‌تر مصطفی، لحظاتی بعد او را فرا می‌خواند که پدرشان او را احضار کرده‌است و باید به سرعت پیش او برود. مصطفی نزد پدر می‌رود. پدر با اشاره به فهمیدن ساواکی بودن برادرش که پدر طوبی است به پسرش امر می‌کند، باید این نامزدی به‌هم بخورد و دیگر به خانه‌ی برادرش رفت‌وآمدی نکند. با همه‌ی التماس‌های پسر و پا در میانی مادر او‌، پدرش راضی به ادامه‌ی این وصلت نمی‌شود و او را وادار می‌کند برای پایان دادن وصلت‌ آن‌ها، باهم به خانه‌ی برادرش بروند. سرانجام مصطفی ناچار با پدرش به دم خانه‌ی عمویش می‌رود و با طوبی روبه‌رو می‌شوند. چون پدر طوبی در حجره حضور دارد و خانه نیست از او هم می‌خواهند، آن‌ها را تا حجره همراهی کند. با وجود منع پدر طوبی از آمدنش به حجره، او ناچار با نامزد و عمویش به آنجا می‌رود. بعد از جویا شدن پدر طوبی از علت حضور آن‌ها و شماتت دخترش از آمدن به حجره، برادرش سرانجام می‌گوید، وصلت مصطفی و طوبی باید تمام شود و ادامه پیدا نکند. طوبی که تازه متوجه‌ی خواسته‌ی عمویش می‌شود با گریه از حجره به میان بازار، بیرون می‌دود و باعث جلب توجه مردم و کسبه می‌شود. مصطفی به دنبالش می‌رود و طوبی گریان از او می‌پرسد «تو که تصمیم پدرت را می‌دانستی، چرا به من نگفته‌بودی و کاری نکردی!» مصطفی جواب می‌دهد، نتوانسته مانع تصمیم پدرش شود. طوبی عصبانی اذعان می‌کند که او هم خواهان تمام شدن این وصلت است و دیگر او را نمی‌خواهد.
▪️شروع رمان از لحاظ توصیفات، کلیشه‌ی چندانی ندارد و با قلم زیبای نویسنده با جذابیت خوبی آغاز می‌شود. محتوای اجبار به جدایی از سمت خانواده‌ها، داری کلیشه‌‌ی بالایی می‌باشد.
▪️در آغاز با تصمیم پدر مصطفی، برای برهم زدن نامزدی او با دخترعمویش به‌خاطر ساواکی بودن خانواده‌ی او، تعلیقی ایجاد می‌شود و با وجود جذابیت کنار هم قرار گرفتن مصطفی و طوبی و به تصویر کشیدن رابطه‌ی عاشقانه‌ی آن‌ها در گذشته، این نگرانی در خواننده از ایجاد جدایی بین آن دو، ایجاد می‌شود.
▪️در آغاز به احساسات و کشمکش‌های درونی، همراه با توصیفات مکانی و فضا، همراه با توصیف صداها به‌خوبی پرداخته شده‌است.
▪️شخصیت‌پردازی بیرونی طوبی، توصیف غیرمستقیم او از مو و سپیدی چهره و رنگ چشم‌ها و خال زیر چشم، نسبت به سایر شخصیت‌ها قوی‌تر است. اما می‌توان در خلال داستان شخصیت‌پردازی قوی‌تری از حالات و زاویه‌های چهره، اندام، قد، سن‌و‌سال او نیز داشت. به باقی چهره‌ها، بیشتر با میمیک‌های چهره و رنگ‌ چشم، مو و حالات آن‌ها پرداخته شده‌است. شاهد کشمکش‌ بیرونی چندانی در آغاز، جُز جَر و بحث‌های پدر_پسری نیستیم.
▪️از نقاط مثبت آغاز رمان، توصیفات زیبا و کشمکش‌های درونی شخصیت‌هاست. نقطه‌ی ضعف آن، سرعت گذر از احوالیات عاشقانه و رسیدن سریع محتوا، بر فرمان جدایی آن دو می‌باشد که علت جزئیات بیشترِ تصمیم پدر مصطفی که اشاره به ساواکی بودن خانواده‌ی طوبی دارد، آگاهانه در ابهام باقی می‌ماند. خواننده به یکباره با دلیلی گنگ به جدایی پسر و دختر می‌رسد.
📌پیشنهاد منتقد برای نویسنده‌ی عزیز در آغاز چنین است که روند جدایی شخصیت‌های اصلی رمان، طوبی و مصطفی، کندتر پیش برود و با توجه به قلم زیبای نویسنده، خواننده شاهد عاشقانه‌های بیشتری از آن‌ها باشد.
▪️آغاز رمان با شروعی عاشقانه و‌ رسیدن به جدایی اجبارگونه به خوبی با محتوای رمان و «ژانرهای تراژدی و عاشقانه» در ارتباط می‌باشد.

◾میانه:
▪️در ادامه شاهد کشمکش‌های درونی و بیرونی طوبی با خود و خانواده‌اش که با قلم زیبای نویسنده بسیار عالی، احوالیات او ترسیم شده‌است، هستیم.
▪️اوج اول بعد از تصمیم طوبی برای جدایی از مصطفی، توسط هجوم پدرش بر او که ادعا می‌کند با تصمیم جدایی او، آبرویش رفته‌است؛ پیش می‌آید و خواننده با غم و ترس‌های درونی طوبی، همراه می‌شود.
▪️در اوج بعدی، برادر بزرگ‌تر طوبی با فهمیدن موضوع، مقابل او جبهه می‌گیرد و ایجاد تعلیقی مبنی بر این‌که «تو می‌دانستی پدر چقدر تلاش کرد تا این وصلت صورت بگیرد» ذهن خواننده را به چالش می‌کشد و با اشاره‌ بر ساواکی بودن پدر طوبی در خلال داستان، ذهن خواننده کنجکاو می‌شود که چه علتی برای نزدیکی بیشتر او به خانواده‌ی مصطفی وجود داشته‌است؟ چرا پدر مصطفی، دست‌پاچه وصلت را برهم می‌زند؟
▪️اوج کوچک دیگر با پس فرستادن وسایل و هدیه‌ها، توسط پدر و برادر طوبی شکل می‌گیرد. به تصویر کشیدن کشمکش درونی طوبی، توسط قلم زیبای نویسنده، خواننده را با غم و اندوه او همراه می‌کند.
▪️اوج اصلی داستان، زمانی شکل می‌گیرد که پدر طوبی، پیشنهاد آمدن خواستگاری که از قبل، خواهان دخترش بوده را می‌دهد و او را مجبور به پذیرفتنش می‌کند. طوبی ناچار با دیداری کوتاه، خبر آمدن خواستگار را به مصطفی می‌دهد و او را نیز با کشمکش درونی خود درگیر می‌کند. سرانجام ابراهیم هادیانی، دوست پدر طوبی با خانواده‌ی خود به خواستگاری می‌آیند. طوبی با تمام نارضایتیش بنابر شرایط و خواسته‌ی پدرش، توان نه گفتن ندارد. با ابراز دانستن شرایطش توسط خواستگارش، سکوتش را حفظ می‌کند و به وصلت با او رضایت می‌دهد.
▪️اوج اصلی داستان کلیشه بالایی دارد و در بیشتر داستان‌های تراژدی و عاشقانه، اجبار با حضور رقیبی قدرتمند، تکرار می‌شود.
▪️ کلیشه بالای رمان، در اوج‌ داستان با کشمکش‌ها و توصیفات زیبا، برای خواننده جذاب پیش می‌رود و موجب دل‌زدگی نمی‌شود.
▪️قلم قوی و زیبای نویسنده‌ی خوش‌قلم، تأثیر بالایی بر کاهش میزان کلیشه‌ی آن دارد و خواننده را با غم، ترس و تنهایی طوبی و سرخوردگی مصطفی در اوج داستان همراه می‌کند.

لحن و بافت:
▪️لحن مونولوگ‌ها ادبی می‌باشد و دیالوگ‌ها محاوره‌ای هستند.
▪️مونولوگ‌ها بافت منسجم‌تری دارند و پرش لحن جز موردی دیده نمیشد:
«پاهایش روی پله‌های چوبی آرام بالا می‌رفت، صداش✖️(صدایش✔️) مثل ناله‌ای خفه در خانه می‌پیچید.»
▪️سطرهای منفصل نیز در مونولوگ‌ها دیده می‌شوند که بافت رمان را با اشکال روبه‌رو می‌کند.
▪️مثال:
«صدایش شکست، اما مصطفی آن را نشنید یا نخواست بشنود. او با گام‌هایی سنگین و پر از غم به سمت خانه‌باغشان که درست کنار باغ طوبی بود رفت. صدای هر قدم روی خاک نرم باغ، بازتابی از درگیری‌های درونی‌اش بود.
وقتی به در بزرگ خانه رسید، صدای خشمگین پدرش از اتاق خیاطی به گوشش خورد.» ✖️

(صدایش شکست، اما مصطفی آن را نشنید یا نخواست بشنود. او با گام‌هایی سنگین و پر از غم به‌سمت خانه‌باغشان که درست کنار باغ طوبی بود، رفت. صدای هر قدم، روی خاک نرم باغ، بازتابی از درگیری‌های درونی‌اش بود. وقتی به در بزرگ خانه رسید، صدای خشمگین پدرش از اتاق خیاطی به گوشش خورد.) ✔️

«طوبی سرش را به آرامی تکان داد. نگاهش پر از حسرت و آرامش بود.
با صدای نازک غمگینش گفت:» ✖️

طوبی سرش را به آرامی تکان داد. نگاهش پر از حسرت و آرامش بود. با صدای نازک غمگینش گفت: ✔️
▪️دیالوگ‌ها دچار بافتی آشفته و شلوغ هستند و استفاده‌ی زیاد از سه نقطه(...) بی‌نظمی در انسجام بافت دیالوگ‌ها صورت داده‌است به‌طوری که دیالوگی بدون استفاده از سه نقطه(...) به‌سختی یافت می‌شود. به چند نمونه اشاره می‌شود:
«- مامان… نمی‌دونم… نمی‌دونم چطور… چجوری… ازش بگذرم… مصطفی… مصطفی… .» ✖️
(- مامان، نمی‌دونم… نمی‌دونم چطور، چجوری ازش بگذرم؟ مصطفی، مصطفی!) ✔️

«- نه... من نمی‌شکنم... نمی‌ذارم این گردنبند، این یاد... به زنجیر غم من بشه. من باید بلند شم... باید قوی شم... .» ✖️
(- نه، من نمی‌شکنم. نمی‌ذارم این گردنبند، این یاد، زنجیر غم من بشه. من باید بلند شم، باید قوی شم.) ✔️

«- شاید شما بفهمین از آبروداری... اما من... من از دل خودم خبر دارم... چیزی که مرده رو نمی‌تونم زنده کنم... چیزی که رفته رو نمی‌تونم نگه دارم... .» ✖️
(- شاید شما از آبروداری بفهمین، اما من... من از دل خودم خبر دارم. چیزی که مرده رو نمی‌تونم زنده کنم؛ چیزی که رفته رو نمی‌تونم نگه دارم!) ✔️

(- مهری... این وصلت دیگه تموم شد... جواد خودش برید... اون فهمید من برای ساواک کار می‌کنم... نمی‌خواست اسمش به اسم ما گره بخوره... .) ✖️
(- مهری، این وصلت دیگه تموم شد؛ جواد خودش برید. اون فهمید من برای ساواک کار می‌کنم! نمی‌خواست اسمش به اسم ما گره بخوره.) ✔️

▪️لحن دیالوگ‌ها، بین لحن محاوره‌ای و شکسته‌نویسی، پرش چشم‌گیری دارند و بعضاً پرش به لحن ادبی هم صورت گرفته‌است.
▪️مثال پرش به لحن ادبی:
«مثل این چشم‌های عسلیت که اگر نباشه، دنیا برام جهنمه!» ✖️
(مثل این چشم‌های عسلیت که اگه نباشه، دنیا برام جهنمه! ) ✔️

«- این وصلت، تا من زنده‌ام، سر نمی‌گیره.» ✖️
(- این وصلت تا من زنده‌م، سر نمی‌گیره.) ✔️

«- بابا… بدون اون… نمی‌تونم… . من نمی‌تونم ترکش کنم، نمی‌تونم لبخنداش، چال گونه‌اش، حتی چشم‌های عسلی‌اش رو فراموش کنم.» ✖️
(- بابا، بدون اون نمی‌تونم. من نمی‌تونم ترکش کنم؛ نمی‌تونم لبخندش، چال گونه‌ش، حتی چشم‌های عسلیش رو فراموش کنم.) ✔️

«- قربون اون چشم‌های مشکی‌ات برم،» ✖️
(- قربون اون چشم‌های مشکیت برم،) ✔️

▪️مثال پرش لحن به شکسته‌نویسی:
«- اینا شتاب‌زده‌اس، من بدون دلیل قبول نمی‌کنم.» ✖️
(- این‌ها شتاب‌زده‌ست، من بدون دلیل قبول نمی‌کنم.) ✔️

«- مصطفی… تو همیشه می‌گفتی پشت منی… همیشه می‌گفتی منو تنها نمی‌ذاری… پس چرا؟» ✖️
(- مصطفی، تو همیشه می‌گفتی پشت منی! همیشه می‌گفتی من رو تنها نمی‌ذاری! پس چرا؟) ✔️

«- مصطفی… پس من رو به چی قسم می‌دادی؟ به اون نگاه‌هات، به اون حرفات… همه‌ش دروغ بود؟» ✖️
(- مصطفی، پس من رو به چی قسم می‌دادی؟ به اون نگاه‌هات، به اون حرف‌هات؟ همه‌ش دروغ بود؟!) ✔️

«- طوبی... اگه صدا به جایی نرسیده، یعنی باید بلندتر فریاد بزنی. اگه کسی ندید، یعنی باید کاری کنی که نتونن چشمشونو برگردونن.» ✖️
(- طوبی، اگه صدات به‌جایی نرسیده، یعنی باید بلندتر فریاد بزنی. اگه کسی ندید، یعنی باید کاری کنی که نتونن چشمشون رو برگردونن.) ✔️

«- کاش می‌شد زمانو برگردونم... کاش می‌شد... کاش... .» ✖️
(- کاش می‌شد زمان رو برگردونم. کاش می‌شد، کاش!) ✔️

«- اما طوبی داره می‌سوزه کاظم... نگاهش کن... صدای دلش رو بشنو... تو هیچ‌وقت صدای دلشو نشنیدی!» ✖️
(- اما طوبی داره می‌سوزه، کاظم! نگاهش کن، صدای دلش رو بشنو. تو هیچ‌وقت صدای دلش رو نشنیدی!) ✔️

▪️مثالی از پرش واژه:
«- می‌فهمی «چه» کردی؟»
«- تو نمی‌دونی خانواده‌ش «چی» کار کردند!»
▪️باید توجه داشت از یک لحن «چه» یا «چی» در متن استفاده نمود و از پرش پرهیز کرد.
📌نویسنده‌ی عزیز، اشکال در بافت و لحن رمان، نقطه ضعف پر رنگی در خوانش صریح می‌باشد. بهتر است با کمک ناظر گرامی، اشکالات بافت و لحن را برطرف کنید تا رمان، بافتی منسجم و خوانا برای خواننده داشته باشد.
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
753
17,371
مدال‌ها
3
سیر رمان:
در ابتدا، سیر رمان به تندی پیش می‌رود و در ادامه، روندِ کند آن حس می‌شود.
▪️در آغاز، فاصله‌ی کشمکش‌های درونی تا رسیدن به کشمکش بیرونی کوتاه است. روند عاشقانه و توصیفات عاشقانه‌ی احوالیات به سرعت به جدایی می‌رسد.
▪️از میانه، روند رمان با ایجاد کشمکش‌های درونی و توصیفات جذاب احوالیات که خواننده را با تراژدی داستان همراه می‌کند تا ایجاد کشمکش بیرونی و اوج داستان به کندی پیش می‌رود.
▪️نحوه‌ی اضافه شدن شخصیت‌ها از آغاز تا میانه، روندی مطلوب، بدون شتاب‌زدگی دارد. شخصیت‌ها کم‌کم با شناساندن روحیات آن‌ها در خلال داستان، گنجانده می‌شوند و خواننده را دچار سردرگمی نمی‌کنند و از نقاط قوت داستان می‌باشد.
▪️برای ایجاد فلش‌بک و فاصله‌ی زمانی به‌خوبی از سه ستاره«***» استفاده شده‌است و ابهام و سردرگمی برای خواننده ندارد.
▪️چند مورد در سیر رمان، باورپذیری ضعیفی برای خواننده دارد که با مثال ذکر می‌شود:
«کفش‌هایش از جنس چرم نرم، با بندهای نازک و رنگ کهنه، زیر دست‌هایش حس زندگی می‌داد.»
▪️آیا منظور نویسنده‌ی عزیز، زیر پاهایش می‌باشد؟


«- اون روزها انگار نه زمرد چشمات،(چشم‌هات) نه آبی آسمون چشم‌های من(،) هیچ‌کدوم نگران فردا نبودن... .(.)»
(📌نقل قول از طوبی برای مصطفی)

▪️در این نقل قول، طوبی چشمان مصطفی را به زمرد که رنگی سبز دارد تشبیه می‌کند و چشمان خودش را به آبی آسمان... خواننده در ابتدا از این توصیف، رنگ چشمان مصطفی را سبز و رنگ چشمان طوبی را آبی تصور می‌کند.
«-این ترکیب مشکی موهات با رنگ گل‌بهی روسریت، همیشه یکی از دلایلی بود که دلم می‌خواست نگات کنم. مثل زمردهایی که میون سبزی باغ می‌درخشن، مثل این چشم‌های عسلیت که اگر(اگه) نباشه، دنیا برام جهنمه!»
(📌نقل قول از مصطفی برای طوبی)

▪️در این یکی نقل‌ قول، مصطفی چشمان طوبی را باز به زمرد که رنگی سبز دارد، تشبیه می‌کند و در نهایت، رنگ آن‌ها را عسلی جلوه می‌دهد که برای خواننده، ایجاد ابهام می‌شود! در این توصیفات، تشبیه رنگ چشمان طوبی، سه رنگ جدا با طیف‌های رنگی نامشابه می‌گیرند که نویسنده‌ی عزیز باید برای ابهام نداشتن توصیف خود از توصیف یک رنگ استفاده بفرمایند.
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، زمرد یکی از سنگ‌های قیمتی بسیار محبوب و مشهور است که به رنگ سبز خود معروف است. در واقع واژه زمرد، عربی است و به معنای سبز بوده که از واژه‌‌ی یونانی اسماراگدوس گرفته شده‌است.
«چشمان مشکی مصطفی از تعجب گرد شد،»
▪️و در این نقل، نهایت چشمان مصطفی، مشکی توصیف می‌شود در حالی‌که طوبی، آن‌ها را به زمرد که رنگ سبزی دارد، تشبیه می‌کند.


«تنها صدای چای در استکان‌ها و قاشق‌های آرام، فضای سفره را پر می‌کرد.»
این توصیف برای سفره‌ی شام ذکر شده‌است و صدای چای در استکان‌ها، ابهام دارد. سر سفره‌ی شام، چای سِرو نمی‌شود.


«همش(همه‌ش) نگاهش می‌کرد، انگار بخواد با چشم گریه کنه... .»
▪️منظور با «نگاهش» گریه کند؟ جمله ابهام دارد؛ زیرا در هر حالتی، گریه با چشم صورت می‌گیرد.


«لاله نفسش را لرزان بیرون داد، بعد ناچار ادامه داد:
- مصطفی... وقتی وسایلتو بردیم... خیلی سخت بود براش. فقط نگاه می‌کرد. هیچی نمی‌گفت. حتی جواد می‌خواست حرف بزنه، زنش نذاشت. مصطفی... فقط سرشو انداخته‌بود پایین.» ✖️

(- وقتی وسایلت رو بردیم، برای مصطفی خیلی سخت بود. فقط نگاه می‌کرد، هیچی نمی‌گفت! حتی جواد می‌خواست حرف بزنه، زنش نذاشت. مصطفی فقط سرش رو پایین انداخته‌بود.) ✔️
▪️این نقل قول از زبان لاله، خواهر طوبی ذکر می‌شود و او خود را جزو کسانی که به خانه‌ی مصطفی رفته‌اند و هدیه‌ها را پس فرستاده‌اند، حساب می‌کند. در حالی‌که برای بردن وسایل، او به خانه‌ی عمویش نرفته‌بود و تنها برادر و پدر طوبی رفتند! این نقل قول یک‌بار از زبان برادر طوبی در سیر رمان گفته می‌شود. در این قسمت، بهتر است لاله از زبان برادرشان این نقل قول را ذکر کند.


📌در سیر رمان، شاهد تکرار توصیفات در سطرهای نزدیک هستیم. یک نوع توصیف، بارها تکرار شده‌است که از میزان جذابیت سیر رمان می‌کاهد.
▪️مثال از توصیف لب‌های مرجانی‌رنگ طوبی در یک پارت:
«اشک‌ها روی لب‌های مرجانی‌رنگش می‌لغزیدند و مزه‌ی شورشان
(،) تلخی بی‌امانی به دهانش می‌پاشیدند. »
«آخرین قطره روی لب‌های مرجانی‌اش لغزید،»
«طوبی آهی کوتاه کشید، لب‌های مرجانی‌اش اندکی خم شدند؛»
«لب‌های مرجانی رنگش ترک خورده
(ترک‌خورده) از اشک و هق‌هق، روی هم فشرده شد.»
«لب‌های مرجانی‌اش، با همه لرزش، وا شدند:»



▪️تکرار توصیف لب‌های مرجانی طوبی در دو پاراگراف زیر هم:
«لب‌های مرجانی با فشار آرام دندان‌ها خونی‌تر شدند، نفس‌هایش عمیق‌تر شدند، اشک خشکیده بر گونه‌اش(،) مثل رد زخم ماند »
«نور کم‌رنگ چراغ نفتی از لای در نیمه‌باز رد شد و بر کناره‌ی صورتش لغزید، اشک خشکیده روی گونه‌اش برق زد، لب‌های مرجانی‌اش با دندان فشرده شدند،»

▪️تکرار توصیفاتی مثل خال زیر چشم طوبی، سایه‌ی چراغ نفتی در پاراگراف‌های نزدیک در سرتاسر رمان تکرار شده‌است که از میزان جذابیت توصیفات می‌کاهد.
📌نویسنده خوش‌قلم، برای بهبود سطح قلم زیبای خود، بهتر است ایرادات در سیر رمان را به‌خوبی برطرف بنمایند و اثر را ماندگارتر و جذاب‌تر در ذهن خواننده رقم بزنند.


دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
▪️مونولوگ‌ها در سیر رمان منسجم‌تر و بیشتر از دیالوگ‌ها می‌باشند.
▪️توصیفات احوالیات و محیط، کشمکش‌های درونی در سیر رمان، قوی‌تر می‌باشند و این امر سبب شده‌است، دیالوگ‌های کمتری شکل بگیرد و رمان، مونولوگ محور پیش می‌رود. دیالوگ‌ها با رعایت نشدن علائم نگارشی، ضعیف هستند.
▪️در استفاده از علائم نگارشی، استفاده‌ی زیاد از ویرگول پشت حروف ربطی (به، با، تا، یا، که، و، را...) دیده می‌شود که می‌توان آن‌ها را کم نمود و الزام چندانی ندارند.
▪️مثال از استفاده ویرگول پشت حرف ربط:
«نفسش همچنان تند بود، و طوبی،» ✖️
(نفسش همچنان تند بود و طوبی،) ✔️


▪️استفاده بیش از حد از سه نقطه(...) ضعف بزرگی در انسجام متن ایجاد نموده‌است که نمونه‌هایی در لحن و بافت ذکر شد‌.
▪️مثال:
«- یعنی… ما اون دختر رو دو ساله نگه داشتیم… از پونزده سالگی خواستگار داشته… همین دو سال پیش، پسر تیمسار عسگری خواستگاریش رو کرده… و حالا… حالا بخوایم بگیم تمومه؟» ✖️
(- یعنی ما اون دختر رو دو‌ساله نگه داشتیم. از پونزده‌سالگی خواستگار داشته! همین دو‌سال پیش، پسر تیمسار‌عسگری خواستگاریش رو کرده و حالا... حالا بخوایم بگیم تمومه؟!) ✔️


▪️در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها، اشکال در جمله‌بندی نیز دیده می‌شود.
▪️مثال:
«-هوا انگار می‌خواد بارون بیاد، این‌طور نیست طوبی؟» ✖️
(- هوا انگار می‌خواد بارون بباره، این‌طور نیست طوبی؟) ✔️


اون بخاری نفتی کوچیک که هر دو دست‌هامون رو گرم می‌کرد... ✖️
اون بخاری نفتی کوچیک که دست‌های هر دومون رو گرم می‌کرد. ✔️


- تو همیشه دنبال یه نشونه می‌گشتی، اما من اما دنبال یه بهونه‌ام که این فاصله رو کم کنیم. ✖️
- تو همیشه دنبال یه نشونه می‌گشتی، اما من دنبال یه بهونه‌م که این فاصله رو کم کنیم. ✔️


«تو مثل زمردی‌ای که زیر خاک دفن شده باشه.» ✖️
(تو مثل زمردی‌ هستی که زیر خاک دفن شده باشه.) ✔️


«ابروهایش را کمی بالا داد، با چشم‌ نگاهی کوتاه پدر و پسر را برانداز کرد،» ✖️
(ابروهایش را کمی بالا داد، با نگاهی کوتاه، پدر و پسر را برانداز کرد.) ✔️


«ابروهای هشتی‌اش از هم رفت» ✖️
(ابروهای هشتی‌اش درهم رفت) ✔️


«موجی سنگین، مثل دریایی پرخروش، حجره را پر می‌کردند.» ✖️
(امواجی سنگین، مثل دریایی پرخروش، حجره را پر می‌کردند.) ✔️


«صدای درونی‌اش، تلخ‌تر از هر زمزمه‌ای، میان سی*ن*ه‌اش برخاست:
- همه بریدند... مصطفی برید... پدر سایه‌اش رو فروخت... مادر میان اشک مونده... پس من باید وایستم... حتی اگر زیر این آسمان تنها باشم... .» ✖️

(صدای درونی‌اش، تلخ‌تر از هر زمزمه‌ای، میان سی*ن*ه‌اش برخاست: «همه بریدن! مصطفی برید، پدر سایه‌ش رو فروخت، مادر میون اشک مونده. پس من باید وایسم، حتی اگه زیر این آسمون تنها باشم!) ✔️


«صدایش ابتدا ترک‌خورده و شکسته بالا آمد، اما در پایان، محکم‌تر و صاف‌تر فرود نشست،» ✖️
(صدایش ابتدا ترک‌خورده و شکسته بالا آمد، اما در پایان، محکم‌تر و صاف‌تر فرو نشست.) ✔️


«- چی شده می‌پرسی؟» ✖️
(- می‌پرسی چی شده؟!) ✔️


«صدایش نیمه‌کنده، اما محکم بیرون ریخت:» ✖️
(صدایش نیمه‌کند، اما محکم بیرون ریخت:) ✔️


«لب‌هایش لرزیدند اما کلامی بیشتر از
- نه... زوده کاظم... دلش طاقت نداره... .
از گلویش بیرون نریخت.» ✖️

(لب‌هایش لرزیدند اما کلامی بیشتر از «نه! زوده کاظم، دلش طاقت نداره.» از گلویش بیرون نریخت.) ✔️


▪️در متن رمان «فعل» گاهاً، سر جای خود قرار ندارد. مثال:
«- کجا بودی این وقت صبح؟» ✖️
(- این وقت صبح کجا بودی؟) ✔️


«-طوبی! مگه نگفتم دیگه پات رو نذاری تو این بازار؟» ✖️
(- طوبی! مگه نگفتم دیگه پات رو تو این بازار نذاری؟) ✔️


«چشمش خشک مونده‌بود روی بقچه‌های طوبی.» ✖️
(چشمش، روی بقچه‌های طوبی خشک مونده‌بود.) ✔️


«بابا می‌خواد زود بیاد خواستگاری تو.» ✖️
(بابا می‌خواد زود به خواستگاری تو بیان.) ✔️


«- وسایلتو آوردن خونه‌ی ما...» ✔️
(- وسایلت رو خونه‌ی ما آوردن.) ✖️


«- طوبی... تو فقط منو داری... منو چطور می‌خوای بفروشی به نام کسی دیگه؟» ✖️
(- طوبی، تو فقط من رو داری. چطور می‌خوای به نام کسی دیگه بفروشیم؟) ✔️


«- باز نشستی این‌طور؟» ✖️
(- باز این‌طور نشستی؟) ✔️


«- ان‌شاءالله خیر و برکت باشه برای هر دو خانواده.» ✖️
(- ان‌شاءالله خیر و برکت برای هر دو خانواده باشه.) ✔️


▪️در مواردی دیالوگ و مونولوگ در هم ادغام شده‌اند.
▪️مثال:
«به داخل پا گذاشت، نگاهش از مادر به پدر و بعد به مصطفی لغزید. با خنده‌ای کوتاه گفت: - باز بحث سر همون دختره‌ست؟» ✖️
(به داخل پا گذاشت، نگاهش از مادر به پدر و بعد به مصطفی لغزید. با خنده‌ای کوتاه گفت:
- باز بحث سر همون دختره‌ست؟) ✔️


«- یعنی واسه خاطر ساواکی بودن کاظم، می‌خوای عشق این دو تا رو بسوزونی؟ نگاهش را به مصطفی انداخت، مثل کسی که منتظر واکنش است.» ✖️
(- یعنی واسه خاطر ساواکی بودن کاظم، می‌خوای عشق این دو تا رو بسوزونی؟
نگاهش را به مصطفی انداخت، مثل کسی که منتظر واکنش است.) ✔️


شخصیت‌پردازی:
▪️شخصیت‌پردازی‌ها در سیر رمان با توصیفات غیرمستقیم و در خلال داستان گنجانده شده‌اند.
▪️شخصیت‌ها از لحاظ ظاهری، کلیشه‌ی چندانی ندارند و باورپذیری خوبی برای خواننده دارند.
▪️توصیفات چهره و رفتارها و عادات به صورت گام‌به‌گام انجام شده‌است و برای خواننده، قابل تصور و تمایز از یکدیگر می‌باشند.
▪️مثال از توصیف غیر مستقیم شخصیت طوبی و مصطفی:
«دستش را از جیب شلوارش درآورد و کمی موهای جلوی پیشانی‌اش را به عقب زد؛ موهایی که تیره و نیمه‌موج‌دار، لابه‌لای نور طلایی صبح برق می‌زدند. طوبی دست‌هایش را از زیر روسری گل‌بهی بیرون کشید و انگشتانش را به آرامی به هم مالید، گویی می‌خواست آن لحظه را جاودانه کند. رنگ گل‌های روسری‌اش، در برابر سفیدی پوستش مثل تابلویی ظریف می‌درخشید.»
▪️در توصیف بالا به‌خوبی رنگ و حالت موهای مصطفی و سپیدی پوست طوبی به زیبایی نقل شده‌است. از نقاط قوت نویسنده‌ی گرامی، قلم زیبا در رقم‌ زدن توصیفات غیرمستقیم در سیر رمان می‌باشد.
▪️ نقاط ضعفی نیز از تکرار توصیفات در شخصیت‌پردازی‌ها در سیر رمان دیده می‌شود.
▪️مثال:
«اشک‌ها روی گونه‌های سپیدش می‌لغزیدند و درست کنار خال کوچکی که زیر چشم راستش جا خوش کرده‌بود(،) برق می‌زدند»


«چشم‌هایش سرخ شده‌بودند و اشک روی خال زیر چشمش برق می‌زد.»


«اما صدا در گلویش خفه شد. اشک‌ها روی خال گوشه
(گوشه‌ی) چشمش لغزیدند و روی لب لرزانش نشستند.»


«برق خیس‌شده‌ی خال کنار چشم راستش
(،) مثل نقطه‌ای روشن در دل تاریکی می‌درخشید.»
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، تکرار یک توصیف و شخصیت‌پردازی در پاراگراف‌های نزدیک از میزان جذابیت توصیفات کم می‌کند. بهتر است توصیفات تکراری حذف شوند.
▪️شخصیت پردازی درونی و هم‌گام شدن با رفتارها و احوالیات شخصیت‌ها از قوت بالایی برخوردارند و نویسنده‌ی عزیز با قلم‌ قوی خود با توصیفات و استعاره‌های زیبا، کشش و جذابیت خوبی برای خواننده ایجاد می‌کنند.
▪️احوالیات، غم، درماندگی شخصیت‌ها به‌خوبی به تصویر کشیده شده‌اند و با باورپذیری بالایی، حس همزادپنداری در خواننده ایجاد می‌کند.
▪️مثالی زیبا از قلم نویسنده‌ی عزیز از احوالیات و کشمکش درونی:
«بازوان طوبی هنوز دور تن مادر حلقه مانده‌بودند؛ تنش مثل شاخه‌ی باریکی که زیر باران سنگین خم شود، بی‌وقفه می‌لرزید. نفس‌های کوتاهش از گلوی خشکیده‌اش(،) بیرون می‌جهیدند و بوی آشنای پارچه‌ی نخی لباس مهری در مشامش می‌دوید،(؛) بویی که درهم‌تنیده با خاطرات کودکی،(با خاطرات کودکی درهم‌تنیده،) پناهی بود برای هر بار(هربار) گریستن. اشک‌ها روی لب‌های مرجانی‌رنگش می‌لغزیدند و مزه‌ی شورشان(،) تلخی بی‌امانی به دهانش می‌پاشیدند.»
▪️در توصیف بالا، کشمکش‌ درونی طوبی از حس هم‌آغوشی با مادرش، خواننده را با احوالیات او همراه می‌کند و عشق به مادر و غم درونی او به‌خوبی حس می‌شود.
📌توصیف کشمکش‌های درونی و احوالیات از نقاط قوت قلم نویسنده‌ی عزیز می‌باشند که به‌خوبی، ادامه‌ی روند رمان را با جذابیت پیش می‌برند.


توصیفات:
▪️توصیفات در سیر رمان از ابتدا به‌خوبی با توصیف مکان‌ها، صداها، بوها، احساسات و احوالیات پیش رفته‌است.
▪️بیشتر توصیفات غیرمستقیم بوده و توصیف مستقیم، کم به چشم می‌آید. هرچند مواردی دیده می‌شود.
▪️مثال مستقیم از محیط:
«در چوبی که باز شد، خنکای حیاط مثل آبی تازه به صورتشان پاشید. آفتاب، از لابه‌لای شاخه‌های درخت انار، تکه‌تکه روی حوض افتاده‌بود. حوض، با کاشی‌های لاجوردی که لب‌پر شده بودند،(شده‌بودند،) پر از برگ‌های سبزی بود که روی آب می‌چرخیدند. صدای شرشر کم‌جان از لوله مسی، آب را به آرامی تکان می‌داد.»


▪️مثال از توصیف مستقیم صداها و بوها:
«صداها روی هم می‌نشستند و موجی(امواجی) سنگین، مثل دریایی پرخروش، حجره را پر می‌کردند. هوا تنگ و سنگین بود، بوی آهار پارچه و رطوبت عرق آدم‌ها در آن پراکنده می‌شد. چراغ‌های روغنی لرزان، نور زردشان را روی دیوارهای چوبی حجره می‌انداختند و سایه‌های شاگردها را مثل موج(امواج) تکان می‌دادند.»


▪️توصیف مستقیم از شخصیت‌:
«در ایوان، دختر دیگرش، لاله نشسته‌بود؛ دخترکی باریک‌اندام با پیراهن سفید و ساده که روی شانه‌اش افتاده‌بود.»
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، هرچند توصیفات مستقیم در اثر، کم صورت گرفته‌است، اما توسیف مستقیم از نقاط ضعف اثر محسوب می‌شود و امتیاز منفی زیادی دارد. بهتر است رفع ایراد شوند.
▪️کلیشه در توصیفات، بیشتر با تکرار آن‌ها در سیر رمان شکل گرفته‌است و نقطه ضعفی را در سیر رمان به وجود آورده‌است.
▪️مثال:
«کفش کتانی ساده‌اش(،) سنگ کوچکی را به آرامی هل داد و قدم‌هایش روی سنگفرش(سنگ‌فرش) باغ، نرم و ریتمیک بود.»
«مصطفی سنگی کوچک را از زیر پا بیرون کشید و آن را به سوی طوبی هل داد.»
«مصطفی با کفش‌های کتانی ساده‌اش سنگی کوچک را هل داد و به آرامی قدم برداشت،»

▪️کلیشه‌ی دیگری نیز در توصیف دیده می‌شود.
▪️مثال:
آینه(آینه‌ی) گرد مسی را از طاقچه برداشت، نگاهی به صورت بی‌رنگش انداخت. آینه را در سرجایش گذاشت.
▪️توصیف مستقیم چهره در آینه از کلیشه‌ی بالایی برخوردار است و نقطه ضعفی محسوب می‌شود.
▪️توصیفات در خلال رمان، گام‌به‌گام و به‌خوبی پیش رفته‌است و خواننده از ابتدا با احوالیات و پیرامون و فضاسازی داستان همراه می‌شود.
▪️توصیفات با قلم زیبای نویسنده، باورپذیری خوبی دارند و خواننده به‌خوبی می‌تواند صداها، بوها، مکان‌ها را همراه با احوالیات شخصیت‌ها، حس کند.
▪️مثال از توصیفات غیرمستقیم و زیبا از بوها و صداها در محیط:
«مصطفی یک‌قدم تند برداشت، کف کفش‌هایش روی موزاییک‌های کهنه(کهنه‌ی) حیاط(،) صدای خشکی داد. تن صدای بم و مردانه‌اش، این‌بار نه از التماس،(،✖️) که از خشم لرزید:»
«هوای حیاط بوی نم و عرق گرفته‌بود و صدای نفس‌هایشان، چون دم‌زدن
(دَم زدن) حیوانی زخمی، با هم درآمیخته‌بود.»
«هوای حیاط، آمیخته به بوی نم و خاک آب‌خورده، با نفس‌های کوتاه و خفه‌ی حاضران درهم شد.»
«صدای فریاد فروشنده‌ای که قیمت گلاب و عطر را بلند گفته‌بود، با صدای افتادن کیسه‌ای بر زمین و صدای پای مشتریانی که عقب می‌رفتند، در هم آمیخته بود.
(آمیخته‌بود.)»
«آن‌ها از میان گذرگاه باریک مسگرها رد شدند؛ صدای چکش‌ها، آمیخته با بوی فلز داغ، حتی در هوای باز، سنگینی می‌کرد.»
«صدای لولاهای زنگ‌زده‌ی در ورودی با فشاری ناگهانی شکست و کاظم با گام‌های سنگین وارد خانه شد، بوی عرق آمیخته به دود سیگار و خاک جاده با حضورش در فضای خفه‌ی هال پخش شد،»

▪️توصیفات غیرمستقیم در سیر رمان، بسیار دلنشین و زیبا، خواننده را به خواندن و همراه شدن با شخصیت‌ها و پیرامون، جذب می‌کند و این نوع توصیفات از نقاط قوت رمان می‌باشند.
📌نویسنده‌ی خوش‌قلم، بهتر است نقاط ضعفی که توصیفات مستقیمِ محدود، ایجاد کرده‌اند را در اثر زیبای خود از بین ببرند.


زاویه دید:
▪️زاویه دید رمان، سوم شخص یا دانای کل می‌باشد.
▪️در سیر رمان، زاویه دید به‌خوبی حفظ شده‌است و شاهد پرشی نیستیم.
▪️انتخاب زاویه دید سوم شخص با توجه به ژانر تراژدی و عاشقانه که راوی به‌خوبی احوالیات را شرح می‌دهد، مناسب بوده‌است.

کشمکش و تعلیق:
▪️در آغاز با پافشاری پدر مصطفی به پایان وصلت، بین او و طوبی به علت ساواکی بودن خانواده‌ی طوبی، تعلیقی از فهمیدن جزئیات آن در ذهن خواننده، ایجاد می‌شود و دارای ابهام خوبی‌ است.
▪️اثر، تعلیق زیادی ایجاد نمی‌کند و در ادامه، اشاره‌ی برادر طوبی به این‌که پدر چقدر سعی کرد این وصلت صورت بگیرد، ذهن خواننده را به چالش می‌کشد که از این وصلت، آن‌ها که با ساواک همکاری دارند، چه نیتی داشته‌اند؟
▪️تعلیق مهم داستان با اجبار پدر طوبی، برای آوردن خواستگاری ایجاد می‌شود که خواننده را به خواندن و دنبال کردن ادامه‌ی رمان ترغیب می‌کند.
▪️تعلیق‌ها هرچند کم هستند اما با توجه به کندی سیر رمان، تقریباً به موقع ایجاد می‌شوند و از باورپذیری خوبی برخوردار هستند.
▪️تعلیق‌ها، هم ابهام‌برانگیز هستند و کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزند؛ هم جذابیت حضور رقیبی را نیز در بر دارند.
📌پیشنهاد منتقد برای بهبود تعلیق‌ها، می‌توان بر حضور ساواک در داستان بیشتر پرداخت و تعلیق و کنجکاوی بیشتری در اثر رقم زد.

▪️کشمکش‌های درونی در سیر رمان با توجه به شخصیت اصلی رمان، طوبی که دچار غم و سرخوردگی و جدایی شده‌است؛ جذاب و خوب رقم می‌خورد و حس تراژدیِ غالبِ اثر را به خواننده منتقل می‌کند.
▪️کشمکش‌های درونی در سرتاسر رمان به‌خوبی افکار و احوالیات شخصیت‌ها را نشان می‌دهند. خواننده با حس اجبار، زورگویی، غم، درماندگی و تنهایی شخصیت‌ها همراه می‌شود.

▪️کشمکش بیرونی چندانی در رمان دیده نمی‌شود.
▪️جدایی طوبی و مصطفی از نوع کشمکش بیرونی انسان با وقایع رخ می‌دهد.
▪️بحث‌های پدر_پسری مصطفی با پدرش، پدر مصطفی با پدر طوبی یا خانواده‌ی طوبی با طوبی، جزو دسته‌ی کشمکش‌های بیرونی انسان با انسان می‌باشند.
▪️کشمکش‌های بیرونی به‌خوبی پرداخته شده‌اند و باعث می‌شوند، کشمکش‌های درونی قوی‌تری شکل بگیرند و ایجاد جذابیت می‌کنند.

ایده و پیرنگ
▪️عشق و وصلت طوبی و مصطفی، تحت شعاع تصمیمی بر پایان وصلت آن دو به اجبار و خواست پدر مصطفی، صورت می‌گیرد. پدر مصطفی متوجه می‌شود که برادرش، پدر طوبی با سازمان ساواک هم‌کاری دارد و پسرش را مجبور به اتمام وصلتش با دخترعموش و جدایی می‌کند. طوبی چاره‌ای جز تن دادن به خواسته‌ی آن‌ها نمی‌بیند و با توجه به مخالفت خانواده‌اش، وسایل و هدیه‌ها را پس می‌فرستد. پدر او نیز از روی لجبازی به سرعت خواستگاری که از قبل، خواهان دخترش بوده‌است را به نام ابراهیم هادیانی، می‌پذیرد و طوبی را هم مجبور به پذیرفتن مراسم خواستگاری می‌کند. طوبی بعد از صحبت با ابراهیم به ناچار برای آزار ندادن خانواده‌اش، موافقت خود را به او اعلام می‌کند.
▪️داستان با همه کلیشه‌ی بالایی که از جدایی‌های اجباری و عشق‌های پر چالش دارد، مثل بقیه رمان‌های پر کلیشه با حضور رقیب و قلم زیبای نویسنده در توصیفات و شخصیت‌پردازی‌ها با جذابیت خوبی پیش می‌رود.
▪️ایده اثر با توصیفات قوی کشمکش‌ها درونی، تعلیق‌ها را متناسب پیش برده‌است و خواننده با شخصیت‌ها همراهی می‌کند. بهتر است سعی شود زیاد از ایده‌های تکراری استفاده نشود و جذابیت رمان با دوری از کلیشه بالا بماند.

ایرادات نگارشی:
▪️در متن رمان، بیشتر ایرادات نگارشی در جمله‌بندی و پرش لحن دیده می‌شود که در بخش‌های «لحن و بافت» و «دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها» مثال‌هایی ذکر شد. بیشترِ دیگر ایرادات، رعایت نکردن نیم‌فاصله‌ها می‌باشند که اشکال‌گیری می‌شود:
- صبح‌به‌خیر... . ✖️
- صبح‌ بخیر. ✔️

اجازه داده بود ✖️
اجازه داده‌بود ✔️

یکنواخت ✖️
یک‌نواخت ✔️

روسری گلدارش ✖️
روسری گل‌دارش ✔️

چی به چی‌یه. ✖️
چی‌ به‌ چیه. ✔️

نمی‌شه ✖️
نمیشه ✔️

گره خورده بودند. ✖️
گره خورده‌بودند. ✔️

آستین‌های بالا زده ✖️
آستین‌های بالازده ✔️

ساکت مانده بودند. ✖️
ساکت مانده‌بودند. ✔️

سخت شده بودند. ✖️
سخت شده‌بودند. ✔️

لب‌پر شده بودند، ✖️
لب‌پر شده‌بودند، ✔️

ده سال ✖️
ده‌سال ✔️

نفس‌های بریده مصطفی، ✖️
نفس‌های‌ بریده‌ی مصطفی، ✔️

سکوت کوتاهی که میان نفس‌های بریده ✖️
سکوت کوتاهی که میان نفس‌های‌ بریده ✔️

می‌گم. ✖️
میگم. ✔️

گمگشتگی ✖️
گم‌گشتگی ✔️

بسته بود، ✖️
بسته‌بود، ✔️

آقا مسلم، ✖️
آقامسلم، ✔️

- سلام دختر پدر و مادرت کجان؟ ✖️
- سلام دختر، پدر و مادرت کجان؟ ✔️

- خوب، باشه… ✖️
- خُب، باشه. ✔️

سوالی ✖️
سؤالی ✔️

هر چند ✖️
هرچند ✔️

دوخته بود. ✖️
دوخته‌بود. ✔️

با دست‌ها پشت کمر قلاب شده، ✖️
با دست‌های پشت کمر قلاب‌شده، ✔️

بالاخره ✖️
بالأخره ✔️

چیده شده بودند ✖️
چیده شده‌بودند ✔️

هر بار ✖️
هربار ✔️

کشیده شده بودند، ✖️
کشیده شده‌بودند، ✔️

فشرده بودند ✖️
فشرده‌بودند ✔️

پیشخوان ✖️
پیش‌خوان ✔️

جلو کشیده بود ✖️
جلو کشیده‌بود ✔️

این بار ✖️
این‌بار ✔️

هنوز هر بار خنده‌ت یادم می‌افته، زنده می‌شم. اما… دستم بسته‌ست. ✖️
هنوز هربار خنده‌ت یادم می‌افته، زنده میشم، اما دستم بسته‌ست. ✔️

در ذهنش پیچیده بود: ✖️
در ذهنش پیچیده‌بود: ✔️

حل شده‌باشد. ✖️
حل شده‌ باشد. ✔️

چشم در چشم ✖️
چشم‌در‌چشم ✔️

پشت پرده نیمه کنار رفته‌ی اتاق ✖️
پشت پرده‌ی نیمه‌‌ کنار‌رفته‌ی اتاق ✔️

در مشت بسته‌اش ✖️
در مشت‌بسته‌اش ✔️

درهم‌گره‌خورده ✖️
درهم‌ گره‌خورده ✔️

همه زحمت‌هامو به باد داده... . ✖️
همه زحمت‌هام رو به باد داده. ✔️

رفت و برگشت، ✖️
رفت‌وبرگشت، ✔️

بگو چرا این کارو کردی؟ ✖️
بگو چرا این کار رو کردی؟ ✔️

دم و بازدمش ✖️
دَم‌وبازدمش ✔️

طوبی با صدای گرفته و گلو بسته نفس کشید، ✖️
طوبی با صدای‌ گرفته و گلوی‌ بسته نفس کشید، ✔️

این کارو خودم می‌کنم. ✖️
این کار رو خودم می‌کنم. ✔️

رنگ پریده و کدر ✖️
رنگ‌پریده و کدر ✔️

- مهری... پسر یکی از همکارای قدیمیم، خیلی پیش‌تر از این‌ها طوبی رو خواستگاری کرده‌بود، امروز دوباره حرفشو زد، می‌خوام بگم بیاد خواستگاری. ✖️
- مهری، پسر یکی از همکارهای قدیمیم، خیلی پیش‌تر از این‌ها طوبی رو خواستگاری کرده‌بود؛ امروز دوباره حرفش رو زد، می‌خوام بگم به خواستگاری بیاد. ✔️

دخترمون زخمش تازه‌س. ✖️
دخترمون زخمش تازه‌ست. ✔️

من تصمیممو گرفتم. ✖️
من تصمیمم رو گرفتم. ✔️

- امروز بردیم، لاله جان. عمو و زن‌عمو گرفتن وسایل رو... اما... مصطفی... همون‌طور کنار اتاق ایستاده‌بود. چشمش خشک مونده‌بود روی بقچه‌های طوبی. لب نزد، حتی یه کلمه... فقط نگاه کرد، عمو هم کنارش ایستاده‌بود، دلش آشوب بود. هی می‌خواست چیزی بگه، اما زن‌عمو دستشو گرفت و نذاشت حرفی بزنه. همش نگاهش می‌کرد، انگار بخواد با چشم گریه کنه... . ✖️
- امروز بردیم، لاله‌جان. عمو و زن‌عمو وسایل رو گرفتن، اما مصطفی همون‌طور کنار اتاق ایستاده‌بود. چشمش روی بقچه‌های طوبی خشک مونده‌بود. حتی یه کلمه هم لب نزد، فقط نگاه کرد. عمو هم کنارش ایستاده‌بود، دلش آشوب بود. هی می‌خواست چیزی بگه، اما زن‌عمو دستش رو گرفت و نذاشت حرفی بزنه. همه‌ش نگاهش می‌کرد، انگار بخواد گریه کنه! ✔️

سرشو بالا نیاورد... ✖️
سرش رو بالا نیاورد. ✔️

خورش سبزی ✖️
خورش قرمه‌سبزی ✔️

تایید ✖️
تأیید ✔️

طوبی انقدر زود منو یادت رفت؟ ✖️
طوبی انقدر زود من رو یادت رفت؟ ✔️

آدم باید دخترشو خوب تربیت کنه. ✖️
آدم باید دخترش رو خوب تربیت کنه. ✔️

- کاظم... دخترای این خونه همه وقار دارن. یاد گرفتن کِی لبخند بزنن و کِی سکوت کنن. تو نگران نباش، هر کسی سهم خودش رو خوب ادا می‌کنه. ✖️
- کاظم، دخترهای این خونه همه وقار دارن. یاد گرفتن کِی لبخند بزنن و کِی سکوت کنن. تو نگران نباش، هرکسی سهم خودش رو خوب ادا می‌کنه. ✔️

می‌خوان زود همه‌چیزو ببندن. دل و دماغ نداری، اما کار اونا که با دل ما پیش نمیره. ✖️
می‌خوان زود همه‌چیز رو ببندن. دل‌ودماغ نداری، اما کار اون‌ها که با دل ما پیش نمیره. ✔️

- خواستم بگم چشم‌به‌راه نمونین. دنیا واسه دل یکی‌دو نفر نمی‌ایسته. خواستگاری هم همین‌طوره. اونا عجولن، بابا هم که گفته… چه بخواین چه نخواین، جمعه در کوبیده میشه. ✖️
- خواستم بگم چشم‌به‌راه نمونین. دنیا واسه دل یکی‌_دونفر نمی‌ایسته. خواستگاری هم همین‌طوره. اون‌ها عجولن، بابا هم که گفته. چه بخواین چه نخواین، جمعه در کوبیده میشه. ✔️

- ما که قصد جز خیر نداریم. ✖️
- ما که قصدی جز خیر نداریم. ✔️

اول با شما بزرگترا حرف بزنیم. ✖️
اول با شما بزرگ‌ترها حرف بزنیم. ✔️

هرچه بزرگ‌ترا صلاح بدونن همونه. ✖️
هرچه بزرگ‌ترها صلاح بدونن، همونه. ✔️

- اینو میگم که بدونی ✖️
- این رو میگم که بدونی ✔️

- باید بدونم راستشو میگی… ✖️
- باید بدونم راستش رو میگی. ✔️

- من… راضی‌ام. ✖️
- من راضیم. ✔️

- همینو می‌خواستم بشنوم. ✖️
- همین رو می‌خواستم بشنوم. ✔️

«این چیزا وقت و خراسان بیشتری می‌خواد.»
📌در جمله معنی «خراسان» ابهام دارد.

نقاط قوت و ضعف:
▪️عنوان، ژانرها، جلد، آغاز، میانه، سیر رمان، مونولوگ‌ها، شخصیت‌پردازی، توصیفات، زاویه دید، کشمکش‌های درونی، تعلیق، ایده و پیرنگ از نقات قوت اثر می‌باشند.
▪️خلاصه، مقدمه، لحن و بافت، ابهامات و تکرار توصیفات در سیر رمان، دیالوگ‌ها، توصیفات محدود مستقیم، ایرادات نگارشی از نقاط ضعف رمان می‌باشند.

سخن پایانی منتقد:
▪️نویسنده‌ی خوش‌قلم از همراهی اثر زیبای شما مانند سایر آثار دلنشینتان بسیار لذت بردم. قلم توانمند شما با توصیفات پر استعاره و احوالیات زیبا، اثری شیرین در ذهن من رقم زد. امید به پایداری رقص قلم شما عزیز.
ساناز هموطن
 

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,618
16,831
مدال‌ها
10
سیر رمان:
در ابتدا، سیر رمان به تندی پیش می‌رود و در ادامه، روندِ کند آن حس می‌شود.
▪️در آغاز، فاصله‌ی کشمکش‌های درونی تا رسیدن به کشمکش بیرونی کوتاه است. روند عاشقانه و توصیفات عاشقانه‌ی احوالیات به سرعت به جدایی می‌رسد.
▪️از میانه، روند رمان با ایجاد کشمکش‌های درونی و توصیفات جذاب احوالیات که خواننده را با تراژدی داستان همراه می‌کند تا ایجاد کشمکش بیرونی و اوج داستان به کندی پیش می‌رود.
▪️نحوه‌ی اضافه شدن شخصیت‌ها از آغاز تا میانه، روندی مطلوب، بدون شتاب‌زدگی دارد. شخصیت‌ها کم‌کم با شناساندن روحیات آن‌ها در خلال داستان، گنجانده می‌شوند و خواننده را دچار سردرگمی نمی‌کنند و از نقاط قوت داستان می‌باشد.
▪️برای ایجاد فلش‌بک و فاصله‌ی زمانی به‌خوبی از سه ستاره«***» استفاده شده‌است و ابهام و سردرگمی برای خواننده ندارد.
▪️چند مورد در سیر رمان، باورپذیری ضعیفی برای خواننده دارد که با مثال ذکر می‌شود:
«کفش‌هایش از جنس چرم نرم، با بندهای نازک و رنگ کهنه، زیر دست‌هایش حس زندگی می‌داد.»
▪️آیا منظور نویسنده‌ی عزیز، زیر پاهایش می‌باشد؟


«- اون روزها انگار نه زمرد چشمات،(چشم‌هات) نه آبی آسمون چشم‌های من(،) هیچ‌کدوم نگران فردا نبودن... .(.)»
(📌نقل قول از طوبی برای مصطفی)

▪️در این نقل قول، طوبی چشمان مصطفی را به زمرد که رنگی سبز دارد تشبیه می‌کند و چشمان خودش را به آبی آسمان... خواننده در ابتدا از این توصیف، رنگ چشمان مصطفی را سبز و رنگ چشمان طوبی را آبی تصور می‌کند.
«-این ترکیب مشکی موهات با رنگ گل‌بهی روسریت، همیشه یکی از دلایلی بود که دلم می‌خواست نگات کنم. مثل زمردهایی که میون سبزی باغ می‌درخشن، مثل این چشم‌های عسلیت که اگر(اگه) نباشه، دنیا برام جهنمه!»
(📌نقل قول از مصطفی برای طوبی)

▪️در این یکی نقل‌ قول، مصطفی چشمان طوبی را باز به زمرد که رنگی سبز دارد، تشبیه می‌کند و در نهایت، رنگ آن‌ها را عسلی جلوه می‌دهد که برای خواننده، ایجاد ابهام می‌شود! در این توصیفات، تشبیه رنگ چشمان طوبی، سه رنگ جدا با طیف‌های رنگی نامشابه می‌گیرند که نویسنده‌ی عزیز باید برای ابهام نداشتن توصیف خود از توصیف یک رنگ استفاده بفرمایند.
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، زمرد یکی از سنگ‌های قیمتی بسیار محبوب و مشهور است که به رنگ سبز خود معروف است. در واقع واژه زمرد، عربی است و به معنای سبز بوده که از واژه‌‌ی یونانی اسماراگدوس گرفته شده‌است.
«چشمان مشکی مصطفی از تعجب گرد شد،»
▪️و در این نقل، نهایت چشمان مصطفی، مشکی توصیف می‌شود در حالی‌که طوبی، آن‌ها را به زمرد که رنگ سبزی دارد، تشبیه می‌کند.


«تنها صدای چای در استکان‌ها و قاشق‌های آرام، فضای سفره را پر می‌کرد.»
این توصیف برای سفره‌ی شام ذکر شده‌است و صدای چای در استکان‌ها، ابهام دارد. سر سفره‌ی شام، چای سِرو نمی‌شود.


«همش(همه‌ش) نگاهش می‌کرد، انگار بخواد با چشم گریه کنه... .»
▪️منظور با «نگاهش» گریه کند؟ جمله ابهام دارد؛ زیرا در هر حالتی، گریه با چشم صورت می‌گیرد.


«لاله نفسش را لرزان بیرون داد، بعد ناچار ادامه داد:
- مصطفی... وقتی وسایلتو بردیم... خیلی سخت بود براش. فقط نگاه می‌کرد. هیچی نمی‌گفت. حتی جواد می‌خواست حرف بزنه، زنش نذاشت. مصطفی... فقط سرشو انداخته‌بود پایین.» ✖️

(- وقتی وسایلت رو بردیم، برای مصطفی خیلی سخت بود. فقط نگاه می‌کرد، هیچی نمی‌گفت! حتی جواد می‌خواست حرف بزنه، زنش نذاشت. مصطفی فقط سرش رو پایین انداخته‌بود.) ✔️
▪️این نقل قول از زبان لاله، خواهر طوبی ذکر می‌شود و او خود را جزو کسانی که به خانه‌ی مصطفی رفته‌اند و هدیه‌ها را پس فرستاده‌اند، حساب می‌کند. در حالی‌که برای بردن وسایل، او به خانه‌ی عمویش نرفته‌بود و تنها برادر و پدر طوبی رفتند! این نقل قول یک‌بار از زبان برادر طوبی در سیر رمان گفته می‌شود. در این قسمت، بهتر است لاله از زبان برادرشان این نقل قول را ذکر کند.


📌در سیر رمان، شاهد تکرار توصیفات در سطرهای نزدیک هستیم. یک نوع توصیف، بارها تکرار شده‌است که از میزان جذابیت سیر رمان می‌کاهد.
▪️مثال از توصیف لب‌های مرجانی‌رنگ طوبی در یک پارت:
«اشک‌ها روی لب‌های مرجانی‌رنگش می‌لغزیدند و مزه‌ی شورشان
(،) تلخی بی‌امانی به دهانش می‌پاشیدند. »
«آخرین قطره روی لب‌های مرجانی‌اش لغزید،»
«طوبی آهی کوتاه کشید، لب‌های مرجانی‌اش اندکی خم شدند؛»
«لب‌های مرجانی رنگش ترک خورده
(ترک‌خورده) از اشک و هق‌هق، روی هم فشرده شد.»
«لب‌های مرجانی‌اش، با همه لرزش، وا شدند:»



▪️تکرار توصیف لب‌های مرجانی طوبی در دو پاراگراف زیر هم:
«لب‌های مرجانی با فشار آرام دندان‌ها خونی‌تر شدند، نفس‌هایش عمیق‌تر شدند، اشک خشکیده بر گونه‌اش(،) مثل رد زخم ماند »
«نور کم‌رنگ چراغ نفتی از لای در نیمه‌باز رد شد و بر کناره‌ی صورتش لغزید، اشک خشکیده روی گونه‌اش برق زد، لب‌های مرجانی‌اش با دندان فشرده شدند،»

▪️تکرار توصیفاتی مثل خال زیر چشم طوبی، سایه‌ی چراغ نفتی در پاراگراف‌های نزدیک در سرتاسر رمان تکرار شده‌است که از میزان جذابیت توصیفات می‌کاهد.
📌نویسنده خوش‌قلم، برای بهبود سطح قلم زیبای خود، بهتر است ایرادات در سیر رمان را به‌خوبی برطرف بنمایند و اثر را ماندگارتر و جذاب‌تر در ذهن خواننده رقم بزنند.


دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
▪️مونولوگ‌ها در سیر رمان منسجم‌تر و بیشتر از دیالوگ‌ها می‌باشند.
▪️توصیفات احوالیات و محیط، کشمکش‌های درونی در سیر رمان، قوی‌تر می‌باشند و این امر سبب شده‌است، دیالوگ‌های کمتری شکل بگیرد و رمان، مونولوگ محور پیش می‌رود. دیالوگ‌ها با رعایت نشدن علائم نگارشی، ضعیف هستند.
▪️در استفاده از علائم نگارشی، استفاده‌ی زیاد از ویرگول پشت حروف ربطی (به، با، تا، یا، که، و، را...) دیده می‌شود که می‌توان آن‌ها را کم نمود و الزام چندانی ندارند.
▪️مثال از استفاده ویرگول پشت حرف ربط:
«نفسش همچنان تند بود، و طوبی،» ✖️
(نفسش همچنان تند بود و طوبی،) ✔️


▪️استفاده بیش از حد از سه نقطه(...) ضعف بزرگی در انسجام متن ایجاد نموده‌است که نمونه‌هایی در لحن و بافت ذکر شد‌.
▪️مثال:
«- یعنی… ما اون دختر رو دو ساله نگه داشتیم… از پونزده سالگی خواستگار داشته… همین دو سال پیش، پسر تیمسار عسگری خواستگاریش رو کرده… و حالا… حالا بخوایم بگیم تمومه؟» ✖️
(- یعنی ما اون دختر رو دو‌ساله نگه داشتیم. از پونزده‌سالگی خواستگار داشته! همین دو‌سال پیش، پسر تیمسار‌عسگری خواستگاریش رو کرده و حالا... حالا بخوایم بگیم تمومه؟!) ✔️


▪️در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها، اشکال در جمله‌بندی نیز دیده می‌شود.
▪️مثال:
«-هوا انگار می‌خواد بارون بیاد، این‌طور نیست طوبی؟» ✖️
(- هوا انگار می‌خواد بارون بباره، این‌طور نیست طوبی؟) ✔️


اون بخاری نفتی کوچیک که هر دو دست‌هامون رو گرم می‌کرد... ✖️
اون بخاری نفتی کوچیک که دست‌های هر دومون رو گرم می‌کرد. ✔️


- تو همیشه دنبال یه نشونه می‌گشتی، اما من اما دنبال یه بهونه‌ام که این فاصله رو کم کنیم. ✖️
- تو همیشه دنبال یه نشونه می‌گشتی، اما من دنبال یه بهونه‌م که این فاصله رو کم کنیم. ✔️


«تو مثل زمردی‌ای که زیر خاک دفن شده باشه.» ✖️
(تو مثل زمردی‌ هستی که زیر خاک دفن شده باشه.) ✔️


«ابروهایش را کمی بالا داد، با چشم‌ نگاهی کوتاه پدر و پسر را برانداز کرد،» ✖️
(ابروهایش را کمی بالا داد، با نگاهی کوتاه، پدر و پسر را برانداز کرد.) ✔️


«ابروهای هشتی‌اش از هم رفت» ✖️
(ابروهای هشتی‌اش درهم رفت) ✔️


«موجی سنگین، مثل دریایی پرخروش، حجره را پر می‌کردند.» ✖️
(امواجی سنگین، مثل دریایی پرخروش، حجره را پر می‌کردند.) ✔️


«صدای درونی‌اش، تلخ‌تر از هر زمزمه‌ای، میان سی*ن*ه‌اش برخاست:
- همه بریدند... مصطفی برید... پدر سایه‌اش رو فروخت... مادر میان اشک مونده... پس من باید وایستم... حتی اگر زیر این آسمان تنها باشم... .» ✖️

(صدای درونی‌اش، تلخ‌تر از هر زمزمه‌ای، میان سی*ن*ه‌اش برخاست: «همه بریدن! مصطفی برید، پدر سایه‌ش رو فروخت، مادر میون اشک مونده. پس من باید وایسم، حتی اگه زیر این آسمون تنها باشم!) ✔️


«صدایش ابتدا ترک‌خورده و شکسته بالا آمد، اما در پایان، محکم‌تر و صاف‌تر فرود نشست،» ✖️
(صدایش ابتدا ترک‌خورده و شکسته بالا آمد، اما در پایان، محکم‌تر و صاف‌تر فرو نشست.) ✔️


«- چی شده می‌پرسی؟» ✖️
(- می‌پرسی چی شده؟!) ✔️


«صدایش نیمه‌کنده، اما محکم بیرون ریخت:» ✖️
(صدایش نیمه‌کند، اما محکم بیرون ریخت:) ✔️


«لب‌هایش لرزیدند اما کلامی بیشتر از
- نه... زوده کاظم... دلش طاقت نداره... .
از گلویش بیرون نریخت.» ✖️

(لب‌هایش لرزیدند اما کلامی بیشتر از «نه! زوده کاظم، دلش طاقت نداره.» از گلویش بیرون نریخت.) ✔️


▪️در متن رمان «فعل» گاهاً، سر جای خود قرار ندارد. مثال:
«- کجا بودی این وقت صبح؟» ✖️
(- این وقت صبح کجا بودی؟) ✔️


«-طوبی! مگه نگفتم دیگه پات رو نذاری تو این بازار؟» ✖️
(- طوبی! مگه نگفتم دیگه پات رو تو این بازار نذاری؟) ✔️


«چشمش خشک مونده‌بود روی بقچه‌های طوبی.» ✖️
(چشمش، روی بقچه‌های طوبی خشک مونده‌بود.) ✔️


«بابا می‌خواد زود بیاد خواستگاری تو.» ✖️
(بابا می‌خواد زود به خواستگاری تو بیان.) ✔️


«- وسایلتو آوردن خونه‌ی ما...» ✔️
(- وسایلت رو خونه‌ی ما آوردن.) ✖️


«- طوبی... تو فقط منو داری... منو چطور می‌خوای بفروشی به نام کسی دیگه؟» ✖️
(- طوبی، تو فقط من رو داری. چطور می‌خوای به نام کسی دیگه بفروشیم؟) ✔️


«- باز نشستی این‌طور؟» ✖️
(- باز این‌طور نشستی؟) ✔️


«- ان‌شاءالله خیر و برکت باشه برای هر دو خانواده.» ✖️
(- ان‌شاءالله خیر و برکت برای هر دو خانواده باشه.) ✔️


▪️در مواردی دیالوگ و مونولوگ در هم ادغام شده‌اند.
▪️مثال:
«به داخل پا گذاشت، نگاهش از مادر به پدر و بعد به مصطفی لغزید. با خنده‌ای کوتاه گفت: - باز بحث سر همون دختره‌ست؟» ✖️
(به داخل پا گذاشت، نگاهش از مادر به پدر و بعد به مصطفی لغزید. با خنده‌ای کوتاه گفت:
- باز بحث سر همون دختره‌ست؟) ✔️


«- یعنی واسه خاطر ساواکی بودن کاظم، می‌خوای عشق این دو تا رو بسوزونی؟ نگاهش را به مصطفی انداخت، مثل کسی که منتظر واکنش است.» ✖️
(- یعنی واسه خاطر ساواکی بودن کاظم، می‌خوای عشق این دو تا رو بسوزونی؟
نگاهش را به مصطفی انداخت، مثل کسی که منتظر واکنش است.) ✔️


شخصیت‌پردازی:
▪️شخصیت‌پردازی‌ها در سیر رمان با توصیفات غیرمستقیم و در خلال داستان گنجانده شده‌اند.
▪️شخصیت‌ها از لحاظ ظاهری، کلیشه‌ی چندانی ندارند و باورپذیری خوبی برای خواننده دارند.
▪️توصیفات چهره و رفتارها و عادات به صورت گام‌به‌گام انجام شده‌است و برای خواننده، قابل تصور و تمایز از یکدیگر می‌باشند.
▪️مثال از توصیف غیر مستقیم شخصیت طوبی و مصطفی:
«دستش را از جیب شلوارش درآورد و کمی موهای جلوی پیشانی‌اش را به عقب زد؛ موهایی که تیره و نیمه‌موج‌دار، لابه‌لای نور طلایی صبح برق می‌زدند. طوبی دست‌هایش را از زیر روسری گل‌بهی بیرون کشید و انگشتانش را به آرامی به هم مالید، گویی می‌خواست آن لحظه را جاودانه کند. رنگ گل‌های روسری‌اش، در برابر سفیدی پوستش مثل تابلویی ظریف می‌درخشید.»
▪️در توصیف بالا به‌خوبی رنگ و حالت موهای مصطفی و سپیدی پوست طوبی به زیبایی نقل شده‌است. از نقاط قوت نویسنده‌ی گرامی، قلم زیبا در رقم‌ زدن توصیفات غیرمستقیم در سیر رمان می‌باشد.
▪️ نقاط ضعفی نیز از تکرار توصیفات در شخصیت‌پردازی‌ها در سیر رمان دیده می‌شود.
▪️مثال:
«اشک‌ها روی گونه‌های سپیدش می‌لغزیدند و درست کنار خال کوچکی که زیر چشم راستش جا خوش کرده‌بود(،) برق می‌زدند»


«چشم‌هایش سرخ شده‌بودند و اشک روی خال زیر چشمش برق می‌زد.»


«اما صدا در گلویش خفه شد. اشک‌ها روی خال گوشه
(گوشه‌ی) چشمش لغزیدند و روی لب لرزانش نشستند.»


«برق خیس‌شده‌ی خال کنار چشم راستش
(،) مثل نقطه‌ای روشن در دل تاریکی می‌درخشید.»
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، تکرار یک توصیف و شخصیت‌پردازی در پاراگراف‌های نزدیک از میزان جذابیت توصیفات کم می‌کند. بهتر است توصیفات تکراری حذف شوند.
▪️شخصیت پردازی درونی و هم‌گام شدن با رفتارها و احوالیات شخصیت‌ها از قوت بالایی برخوردارند و نویسنده‌ی عزیز با قلم‌ قوی خود با توصیفات و استعاره‌های زیبا، کشش و جذابیت خوبی برای خواننده ایجاد می‌کنند.
▪️احوالیات، غم، درماندگی شخصیت‌ها به‌خوبی به تصویر کشیده شده‌اند و با باورپذیری بالایی، حس همزادپنداری در خواننده ایجاد می‌کند.
▪️مثالی زیبا از قلم نویسنده‌ی عزیز از احوالیات و کشمکش درونی:
«بازوان طوبی هنوز دور تن مادر حلقه مانده‌بودند؛ تنش مثل شاخه‌ی باریکی که زیر باران سنگین خم شود، بی‌وقفه می‌لرزید. نفس‌های کوتاهش از گلوی خشکیده‌اش(،) بیرون می‌جهیدند و بوی آشنای پارچه‌ی نخی لباس مهری در مشامش می‌دوید،(؛) بویی که درهم‌تنیده با خاطرات کودکی،(با خاطرات کودکی درهم‌تنیده،) پناهی بود برای هر بار(هربار) گریستن. اشک‌ها روی لب‌های مرجانی‌رنگش می‌لغزیدند و مزه‌ی شورشان(،) تلخی بی‌امانی به دهانش می‌پاشیدند.»
▪️در توصیف بالا، کشمکش‌ درونی طوبی از حس هم‌آغوشی با مادرش، خواننده را با احوالیات او همراه می‌کند و عشق به مادر و غم درونی او به‌خوبی حس می‌شود.
📌توصیف کشمکش‌های درونی و احوالیات از نقاط قوت قلم نویسنده‌ی عزیز می‌باشند که به‌خوبی، ادامه‌ی روند رمان را با جذابیت پیش می‌برند.


توصیفات:
▪️توصیفات در سیر رمان از ابتدا به‌خوبی با توصیف مکان‌ها، صداها، بوها، احساسات و احوالیات پیش رفته‌است.
▪️بیشتر توصیفات غیرمستقیم بوده و توصیف مستقیم، کم به چشم می‌آید. هرچند مواردی دیده می‌شود.
▪️مثال مستقیم از محیط:
«در چوبی که باز شد، خنکای حیاط مثل آبی تازه به صورتشان پاشید. آفتاب، از لابه‌لای شاخه‌های درخت انار، تکه‌تکه روی حوض افتاده‌بود. حوض، با کاشی‌های لاجوردی که لب‌پر شده بودند،(شده‌بودند،) پر از برگ‌های سبزی بود که روی آب می‌چرخیدند. صدای شرشر کم‌جان از لوله مسی، آب را به آرامی تکان می‌داد.»


▪️مثال از توصیف مستقیم صداها و بوها:
«صداها روی هم می‌نشستند و موجی(امواجی) سنگین، مثل دریایی پرخروش، حجره را پر می‌کردند. هوا تنگ و سنگین بود، بوی آهار پارچه و رطوبت عرق آدم‌ها در آن پراکنده می‌شد. چراغ‌های روغنی لرزان، نور زردشان را روی دیوارهای چوبی حجره می‌انداختند و سایه‌های شاگردها را مثل موج(امواج) تکان می‌دادند.»


▪️توصیف مستقیم از شخصیت‌:
«در ایوان، دختر دیگرش، لاله نشسته‌بود؛ دخترکی باریک‌اندام با پیراهن سفید و ساده که روی شانه‌اش افتاده‌بود.»
📌نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند، هرچند توصیفات مستقیم در اثر، کم صورت گرفته‌است، اما توسیف مستقیم از نقاط ضعف اثر محسوب می‌شود و امتیاز منفی زیادی دارد. بهتر است رفع ایراد شوند.
▪️کلیشه در توصیفات، بیشتر با تکرار آن‌ها در سیر رمان شکل گرفته‌است و نقطه ضعفی را در سیر رمان به وجود آورده‌است.
▪️مثال:
«کفش کتانی ساده‌اش(،) سنگ کوچکی را به آرامی هل داد و قدم‌هایش روی سنگفرش(سنگ‌فرش) باغ، نرم و ریتمیک بود.»
«مصطفی سنگی کوچک را از زیر پا بیرون کشید و آن را به سوی طوبی هل داد.»
«مصطفی با کفش‌های کتانی ساده‌اش سنگی کوچک را هل داد و به آرامی قدم برداشت،»

▪️کلیشه‌ی دیگری نیز در توصیف دیده می‌شود.
▪️مثال:
آینه(آینه‌ی) گرد مسی را از طاقچه برداشت، نگاهی به صورت بی‌رنگش انداخت. آینه را در سرجایش گذاشت.
▪️توصیف مستقیم چهره در آینه از کلیشه‌ی بالایی برخوردار است و نقطه ضعفی محسوب می‌شود.
▪️توصیفات در خلال رمان، گام‌به‌گام و به‌خوبی پیش رفته‌است و خواننده از ابتدا با احوالیات و پیرامون و فضاسازی داستان همراه می‌شود.
▪️توصیفات با قلم زیبای نویسنده، باورپذیری خوبی دارند و خواننده به‌خوبی می‌تواند صداها، بوها، مکان‌ها را همراه با احوالیات شخصیت‌ها، حس کند.
▪️مثال از توصیفات غیرمستقیم و زیبا از بوها و صداها در محیط:
«مصطفی یک‌قدم تند برداشت، کف کفش‌هایش روی موزاییک‌های کهنه(کهنه‌ی) حیاط(،) صدای خشکی داد. تن صدای بم و مردانه‌اش، این‌بار نه از التماس،(،✖️) که از خشم لرزید:»
«هوای حیاط بوی نم و عرق گرفته‌بود و صدای نفس‌هایشان، چون دم‌زدن
(دَم زدن) حیوانی زخمی، با هم درآمیخته‌بود.»
«هوای حیاط، آمیخته به بوی نم و خاک آب‌خورده، با نفس‌های کوتاه و خفه‌ی حاضران درهم شد.»
«صدای فریاد فروشنده‌ای که قیمت گلاب و عطر را بلند گفته‌بود، با صدای افتادن کیسه‌ای بر زمین و صدای پای مشتریانی که عقب می‌رفتند، در هم آمیخته بود.
(آمیخته‌بود.)»
«آن‌ها از میان گذرگاه باریک مسگرها رد شدند؛ صدای چکش‌ها، آمیخته با بوی فلز داغ، حتی در هوای باز، سنگینی می‌کرد.»
«صدای لولاهای زنگ‌زده‌ی در ورودی با فشاری ناگهانی شکست و کاظم با گام‌های سنگین وارد خانه شد، بوی عرق آمیخته به دود سیگار و خاک جاده با حضورش در فضای خفه‌ی هال پخش شد،»

▪️توصیفات غیرمستقیم در سیر رمان، بسیار دلنشین و زیبا، خواننده را به خواندن و همراه شدن با شخصیت‌ها و پیرامون، جذب می‌کند و این نوع توصیفات از نقاط قوت رمان می‌باشند.
📌نویسنده‌ی خوش‌قلم، بهتر است نقاط ضعفی که توصیفات مستقیمِ محدود، ایجاد کرده‌اند را در اثر زیبای خود از بین ببرند.


زاویه دید:
▪️زاویه دید رمان، سوم شخص یا دانای کل می‌باشد.
▪️در سیر رمان، زاویه دید به‌خوبی حفظ شده‌است و شاهد پرشی نیستیم.
▪️انتخاب زاویه دید سوم شخص با توجه به ژانر تراژدی و عاشقانه که راوی به‌خوبی احوالیات را شرح می‌دهد، مناسب بوده‌است.

کشمکش و تعلیق:
▪️در آغاز با پافشاری پدر مصطفی به پایان وصلت، بین او و طوبی به علت ساواکی بودن خانواده‌ی طوبی، تعلیقی از فهمیدن جزئیات آن در ذهن خواننده، ایجاد می‌شود و دارای ابهام خوبی‌ است.
▪️اثر، تعلیق زیادی ایجاد نمی‌کند و در ادامه، اشاره‌ی برادر طوبی به این‌که پدر چقدر سعی کرد این وصلت صورت بگیرد، ذهن خواننده را به چالش می‌کشد که از این وصلت، آن‌ها که با ساواک همکاری دارند، چه نیتی داشته‌اند؟
▪️تعلیق مهم داستان با اجبار پدر طوبی، برای آوردن خواستگاری ایجاد می‌شود که خواننده را به خواندن و دنبال کردن ادامه‌ی رمان ترغیب می‌کند.
▪️تعلیق‌ها هرچند کم هستند اما با توجه به کندی سیر رمان، تقریباً به موقع ایجاد می‌شوند و از باورپذیری خوبی برخوردار هستند.
▪️تعلیق‌ها، هم ابهام‌برانگیز هستند و کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزند؛ هم جذابیت حضور رقیبی را نیز در بر دارند.
📌پیشنهاد منتقد برای بهبود تعلیق‌ها، می‌توان بر حضور ساواک در داستان بیشتر پرداخت و تعلیق و کنجکاوی بیشتری در اثر رقم زد.

▪️کشمکش‌های درونی در سیر رمان با توجه به شخصیت اصلی رمان، طوبی که دچار غم و سرخوردگی و جدایی شده‌است؛ جذاب و خوب رقم می‌خورد و حس تراژدیِ غالبِ اثر را به خواننده منتقل می‌کند.
▪️کشمکش‌های درونی در سرتاسر رمان به‌خوبی افکار و احوالیات شخصیت‌ها را نشان می‌دهند. خواننده با حس اجبار، زورگویی، غم، درماندگی و تنهایی شخصیت‌ها همراه می‌شود.

▪️کشمکش بیرونی چندانی در رمان دیده نمی‌شود.
▪️جدایی طوبی و مصطفی از نوع کشمکش بیرونی انسان با وقایع رخ می‌دهد.
▪️بحث‌های پدر_پسری مصطفی با پدرش، پدر مصطفی با پدر طوبی یا خانواده‌ی طوبی با طوبی، جزو دسته‌ی کشمکش‌های بیرونی انسان با انسان می‌باشند.
▪️کشمکش‌های بیرونی به‌خوبی پرداخته شده‌اند و باعث می‌شوند، کشمکش‌های درونی قوی‌تری شکل بگیرند و ایجاد جذابیت می‌کنند.

ایده و پیرنگ
▪️عشق و وصلت طوبی و مصطفی، تحت شعاع تصمیمی بر پایان وصلت آن دو به اجبار و خواست پدر مصطفی، صورت می‌گیرد. پدر مصطفی متوجه می‌شود که برادرش، پدر طوبی با سازمان ساواک هم‌کاری دارد و پسرش را مجبور به اتمام وصلتش با دخترعموش و جدایی می‌کند. طوبی چاره‌ای جز تن دادن به خواسته‌ی آن‌ها نمی‌بیند و با توجه به مخالفت خانواده‌اش، وسایل و هدیه‌ها را پس می‌فرستد. پدر او نیز از روی لجبازی به سرعت خواستگاری که از قبل، خواهان دخترش بوده‌است را به نام ابراهیم هادیانی، می‌پذیرد و طوبی را هم مجبور به پذیرفتن مراسم خواستگاری می‌کند. طوبی بعد از صحبت با ابراهیم به ناچار برای آزار ندادن خانواده‌اش، موافقت خود را به او اعلام می‌کند.
▪️داستان با همه کلیشه‌ی بالایی که از جدایی‌های اجباری و عشق‌های پر چالش دارد، مثل بقیه رمان‌های پر کلیشه با حضور رقیب و قلم زیبای نویسنده در توصیفات و شخصیت‌پردازی‌ها با جذابیت خوبی پیش می‌رود.
▪️ایده اثر با توصیفات قوی کشمکش‌ها درونی، تعلیق‌ها را متناسب پیش برده‌است و خواننده با شخصیت‌ها همراهی می‌کند. بهتر است سعی شود زیاد از ایده‌های تکراری استفاده نشود و جذابیت رمان با دوری از کلیشه بالا بماند.

ایرادات نگارشی:
▪️در متن رمان، بیشتر ایرادات نگارشی در جمله‌بندی و پرش لحن دیده می‌شود که در بخش‌های «لحن و بافت» و «دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها» مثال‌هایی ذکر شد. بیشترِ دیگر ایرادات، رعایت نکردن نیم‌فاصله‌ها می‌باشند که اشکال‌گیری می‌شود:
- صبح‌به‌خیر... . ✖️
- صبح‌ بخیر. ✔️

اجازه داده بود ✖️
اجازه داده‌بود ✔️

یکنواخت ✖️
یک‌نواخت ✔️

روسری گلدارش ✖️
روسری گل‌دارش ✔️

چی به چی‌یه. ✖️
چی‌ به‌ چیه. ✔️

نمی‌شه ✖️
نمیشه ✔️

گره خورده بودند. ✖️
گره خورده‌بودند. ✔️

آستین‌های بالا زده ✖️
آستین‌های بالازده ✔️

ساکت مانده بودند. ✖️
ساکت مانده‌بودند. ✔️

سخت شده بودند. ✖️
سخت شده‌بودند. ✔️

لب‌پر شده بودند، ✖️
لب‌پر شده‌بودند، ✔️

ده سال ✖️
ده‌سال ✔️

نفس‌های بریده مصطفی، ✖️
نفس‌های‌ بریده‌ی مصطفی، ✔️

سکوت کوتاهی که میان نفس‌های بریده ✖️
سکوت کوتاهی که میان نفس‌های‌ بریده ✔️

می‌گم. ✖️
میگم. ✔️

گمگشتگی ✖️
گم‌گشتگی ✔️

بسته بود، ✖️
بسته‌بود، ✔️

آقا مسلم، ✖️
آقامسلم، ✔️

- سلام دختر پدر و مادرت کجان؟ ✖️
- سلام دختر، پدر و مادرت کجان؟ ✔️

- خوب، باشه… ✖️
- خُب، باشه. ✔️

سوالی ✖️
سؤالی ✔️

هر چند ✖️
هرچند ✔️

دوخته بود. ✖️
دوخته‌بود. ✔️

با دست‌ها پشت کمر قلاب شده، ✖️
با دست‌های پشت کمر قلاب‌شده، ✔️

بالاخره ✖️
بالأخره ✔️

چیده شده بودند ✖️
چیده شده‌بودند ✔️

هر بار ✖️
هربار ✔️

کشیده شده بودند، ✖️
کشیده شده‌بودند، ✔️

فشرده بودند ✖️
فشرده‌بودند ✔️

پیشخوان ✖️
پیش‌خوان ✔️

جلو کشیده بود ✖️
جلو کشیده‌بود ✔️

این بار ✖️
این‌بار ✔️

هنوز هر بار خنده‌ت یادم می‌افته، زنده می‌شم. اما… دستم بسته‌ست. ✖️
هنوز هربار خنده‌ت یادم می‌افته، زنده میشم، اما دستم بسته‌ست. ✔️

در ذهنش پیچیده بود: ✖️
در ذهنش پیچیده‌بود: ✔️

حل شده‌باشد. ✖️
حل شده‌ باشد. ✔️

چشم در چشم ✖️
چشم‌در‌چشم ✔️

پشت پرده نیمه کنار رفته‌ی اتاق ✖️
پشت پرده‌ی نیمه‌‌ کنار‌رفته‌ی اتاق ✔️

در مشت بسته‌اش ✖️
در مشت‌بسته‌اش ✔️

درهم‌گره‌خورده ✖️
درهم‌ گره‌خورده ✔️

همه زحمت‌هامو به باد داده... . ✖️
همه زحمت‌هام رو به باد داده. ✔️

رفت و برگشت، ✖️
رفت‌وبرگشت، ✔️

بگو چرا این کارو کردی؟ ✖️
بگو چرا این کار رو کردی؟ ✔️

دم و بازدمش ✖️
دَم‌وبازدمش ✔️

طوبی با صدای گرفته و گلو بسته نفس کشید، ✖️
طوبی با صدای‌ گرفته و گلوی‌ بسته نفس کشید، ✔️

این کارو خودم می‌کنم. ✖️
این کار رو خودم می‌کنم. ✔️

رنگ پریده و کدر ✖️
رنگ‌پریده و کدر ✔️

- مهری... پسر یکی از همکارای قدیمیم، خیلی پیش‌تر از این‌ها طوبی رو خواستگاری کرده‌بود، امروز دوباره حرفشو زد، می‌خوام بگم بیاد خواستگاری. ✖️
- مهری، پسر یکی از همکارهای قدیمیم، خیلی پیش‌تر از این‌ها طوبی رو خواستگاری کرده‌بود؛ امروز دوباره حرفش رو زد، می‌خوام بگم به خواستگاری بیاد. ✔️

دخترمون زخمش تازه‌س. ✖️
دخترمون زخمش تازه‌ست. ✔️

من تصمیممو گرفتم. ✖️
من تصمیمم رو گرفتم. ✔️

- امروز بردیم، لاله جان. عمو و زن‌عمو گرفتن وسایل رو... اما... مصطفی... همون‌طور کنار اتاق ایستاده‌بود. چشمش خشک مونده‌بود روی بقچه‌های طوبی. لب نزد، حتی یه کلمه... فقط نگاه کرد، عمو هم کنارش ایستاده‌بود، دلش آشوب بود. هی می‌خواست چیزی بگه، اما زن‌عمو دستشو گرفت و نذاشت حرفی بزنه. همش نگاهش می‌کرد، انگار بخواد با چشم گریه کنه... . ✖️
- امروز بردیم، لاله‌جان. عمو و زن‌عمو وسایل رو گرفتن، اما مصطفی همون‌طور کنار اتاق ایستاده‌بود. چشمش روی بقچه‌های طوبی خشک مونده‌بود. حتی یه کلمه هم لب نزد، فقط نگاه کرد. عمو هم کنارش ایستاده‌بود، دلش آشوب بود. هی می‌خواست چیزی بگه، اما زن‌عمو دستش رو گرفت و نذاشت حرفی بزنه. همه‌ش نگاهش می‌کرد، انگار بخواد گریه کنه! ✔️

سرشو بالا نیاورد... ✖️
سرش رو بالا نیاورد. ✔️

خورش سبزی ✖️
خورش قرمه‌سبزی ✔️

تایید ✖️
تأیید ✔️

طوبی انقدر زود منو یادت رفت؟ ✖️
طوبی انقدر زود من رو یادت رفت؟ ✔️

آدم باید دخترشو خوب تربیت کنه. ✖️
آدم باید دخترش رو خوب تربیت کنه. ✔️

- کاظم... دخترای این خونه همه وقار دارن. یاد گرفتن کِی لبخند بزنن و کِی سکوت کنن. تو نگران نباش، هر کسی سهم خودش رو خوب ادا می‌کنه. ✖️
- کاظم، دخترهای این خونه همه وقار دارن. یاد گرفتن کِی لبخند بزنن و کِی سکوت کنن. تو نگران نباش، هرکسی سهم خودش رو خوب ادا می‌کنه. ✔️

می‌خوان زود همه‌چیزو ببندن. دل و دماغ نداری، اما کار اونا که با دل ما پیش نمیره. ✖️
می‌خوان زود همه‌چیز رو ببندن. دل‌ودماغ نداری، اما کار اون‌ها که با دل ما پیش نمیره. ✔️

- خواستم بگم چشم‌به‌راه نمونین. دنیا واسه دل یکی‌دو نفر نمی‌ایسته. خواستگاری هم همین‌طوره. اونا عجولن، بابا هم که گفته… چه بخواین چه نخواین، جمعه در کوبیده میشه. ✖️
- خواستم بگم چشم‌به‌راه نمونین. دنیا واسه دل یکی‌_دونفر نمی‌ایسته. خواستگاری هم همین‌طوره. اون‌ها عجولن، بابا هم که گفته. چه بخواین چه نخواین، جمعه در کوبیده میشه. ✔️

- ما که قصد جز خیر نداریم. ✖️
- ما که قصدی جز خیر نداریم. ✔️

اول با شما بزرگترا حرف بزنیم. ✖️
اول با شما بزرگ‌ترها حرف بزنیم. ✔️

هرچه بزرگ‌ترا صلاح بدونن همونه. ✖️
هرچه بزرگ‌ترها صلاح بدونن، همونه. ✔️

- اینو میگم که بدونی ✖️
- این رو میگم که بدونی ✔️

- باید بدونم راستشو میگی… ✖️
- باید بدونم راستش رو میگی. ✔️

- من… راضی‌ام. ✖️
- من راضیم. ✔️

- همینو می‌خواستم بشنوم. ✖️
- همین رو می‌خواستم بشنوم. ✔️

«این چیزا وقت و خراسان بیشتری می‌خواد.»
📌در جمله معنی «خراسان» ابهام دارد.

نقاط قوت و ضعف:
▪️عنوان، ژانرها، جلد، آغاز، میانه، سیر رمان، مونولوگ‌ها، شخصیت‌پردازی، توصیفات، زاویه دید، کشمکش‌های درونی، تعلیق، ایده و پیرنگ از نقات قوت اثر می‌باشند.
▪️خلاصه، مقدمه، لحن و بافت، ابهامات و تکرار توصیفات در سیر رمان، دیالوگ‌ها، توصیفات محدود مستقیم، ایرادات نگارشی از نقاط ضعف رمان می‌باشند.

سخن پایانی منتقد:
▪️نویسنده‌ی خوش‌قلم از همراهی اثر زیبای شما مانند سایر آثار دلنشینتان بسیار لذت بردم. قلم توانمند شما با توصیفات پر استعاره و احوالیات زیبا، اثری شیرین در ذهن من رقم زد. امید به پایداری رقص قلم شما عزیز.
ساناز هموطن
ممنون از نقد ساناز جان
فقط یک موضوع قسمتی که گفته شده نباید ویرگول قبل از و بیاید، درسته چون که من توی بیشتر کتاب ها این موضوع رو دیدم و متوجه شدم که کجای داستان ازش بهره ببرم
و اینکه یک موضوع که قابل گفتن هست این ایرادات نگارشی که گفته شده رو ناظر محترم نگفته و این خوب نقطه ضعف تالار شمرده میشه
بعد برای لودهندگی خلاصه و مقدمه میشه بدونم کدوم قسمت بیشتر بود و باید حذف بشه؟
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
753
17,371
مدال‌ها
3
ممنون از نقد ساناز جان
فقط یک موضوع قسمتی که گفته شده نباید ویرگول قبل از و بیاید، درسته چون که من توی بیشتر کتاب ها این موضوع رو دیدم و متوجه شدم که کجای داستان ازش بهره ببرم
و اینکه یک موضوع که قابل گفتن هست این ایرادات نگارشی که گفته شده رو ناظر محترم نگفته و این خوب نقطه ضعف تالار شمرده میشه
بعد برای لودهندگی خلاصه و مقدمه میشه بدونم کدوم قسمت بیشتر بود و باید حذف بشه؟
خواهش می‌کنم گلم.
عزیزم «و» خودش توی حرف‌های ربط دو واژه رو بهم می‌خواد وصل کنه اصلاً وظیفه‌‌ش اینه. پس ویرگول بیاد مکث میده، یعنی وظیفه اتصال «و» رو مختل می‌کنه و کلا اشکال نگارشی استفاده ویرگول پشت حرف ربط «و»
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
753
17,371
مدال‌ها
3
ممنون از نقد ساناز جان
فقط یک موضوع قسمتی که گفته شده نباید ویرگول قبل از و بیاید، درسته چون که من توی بیشتر کتاب ها این موضوع رو دیدم و متوجه شدم که کجای داستان ازش بهره ببرم
و اینکه یک موضوع که قابل گفتن هست این ایرادات نگارشی که گفته شده رو ناظر محترم نگفته و این خوب نقطه ضعف تالار شمرده میشه
بعد برای لودهندگی خلاصه و مقدمه میشه بدونم کدوم قسمت بیشتر بود و باید حذف بشه؟
▪️ایرادات نگارشی واسه همه پیش میاد گلم. حالا گاهی از چشم ناظرینم دور می‌مونه. خطای انسانی دیگه. گاهیم ناظر ایراد می‌گیره نویسنده‌ها ویرایش نمی‌کنند. در هر حال اثر شما خیلی کم توی نیم‌‌فاصله‌ها فقط ایراداتی داشت که با یه ویرایش حل میشه.
سه نقطه(...) هم جاش میشه ویرگول استفاده کرد که کمتر بشه متن زیباتر میشه.


▪️برای خلاصه و مقدمه این که به جدایی و بعدِ سختی‌ها، به رسیدن دوباره اشاره‌ی مستقیم کردید و به حضور ساواک اشاره می‌کنید، داستان رو لو میده. مثل، من خواننده، اولِ داستان شما رو خوندم، نمی‌دونستم که در آخر این دو دختر پسر باز ممکنه به‌هم برسن یا نه؟ این خوندن اثر رو برام جذاب‌تر می‌کنه، اما به خلاصه یا مقدمه نگاه می‌کنم، می‌بینم بالأخره که به‌هم میرسن. یکم دلنوشته‌وار بنویسید و اشاره مستقیم نکنید که خواننده متوجه فرجام اثر نشه، جذاب‌تر میشه. که قلم شما عالیه در دلنوشته‌نویسی.
 

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,618
16,831
مدال‌ها
10
▪️ایرادات نگارشی واسه همه پیش میاد گلم. حالا گاهی از چشم ناظرینم دور می‌مونه. خطای انسانی دیگه. گاهیم ناظر ایراد می‌گیره نویسنده‌ها ویرایش نمی‌کنند. در هر حال اثر شما خیلی کم توی نیم‌‌فاصله‌ها فقط ایراداتی داشت که با یه ویرایش حل میشه.
سه نقطه(...) هم جاش میشه ویرگول استفاده کرد که کمتر بشه متن زیباتر میشه.


▪️برای خلاصه و مقدمه این که به جدایی و بعدِ سختی‌ها، به رسیدن دوباره اشاره‌ی مستقیم کردید و به حضور ساواک اشاره می‌کنید، داستان رو لو میده. مثل، من خواننده، اولِ داستان شما رو خوندم، نمی‌دونستم که در آخر این دو دختر پسر باز ممکنه به‌هم برسن یا نه؟ این خوندن اثر رو برام جذاب‌تر می‌کنه، اما به خلاصه یا مقدمه نگاه می‌کنم، می‌بینم بالأخره که به‌هم میرسن. یکم دلنوشته‌وار بنویسید و اشاره مستقیم نکنید که خواننده متوجه فرجام اثر نشه، جذاب‌تر میشه. که قلم شما عالیه در دلنوشته‌نویسی.
ممنونم ازت ❤️
ویرایش خواهد شد.
 
بالا پایین