بعضی آدمها در دست زندگی خود را گم میکنند و همه چیز را فراموش میکنند اما بعضیها هم سعی میکنند به بهترین نحو زندگی کنند درست همانگونه که از کودکی دوست داشتند.
میخواهم درمورد یکی از این افراد بنویسم درمورد پیرمرد تعمیرکاری که بسیار خوش ذوق است پبرمرد حدود شصت سالش است اما همیشه مرتب و آراسته است با اینکه تعمیرکار است اما لباسهایش همیشه مرتب و تمیز است و لباس کار جدایی دارد
همیشه موهای خرمایی رنگش را شانه کشیده و با کشی پشت سرش بسته است موهای خرمایی رنگی که اگر در ان دقت کنی چند تار سمج سفید را میبینی که بنظر من به زیبایی پیرمرد افزوده است
پیرمرد سعی میکند همه ی کارهایش را به نحو احسنت انجام دهد در آن خیابان همه از پیرمرد و امانت داری و درست کاری ان صحبت میکنند او عاشق طبیعت است و همه در نگاه اول متوجه این موضوع میشوند اخر تعمیرگاهش پر از گل و گیاه است و چند قفس پرنده به سقف اویزان است اوایل که با پیرمرد اشنا شده بودم فکر میکردم تعمیرگاه را چه به گل و گیاه؟!
اما الان متوجه شدم کار پیرمرد بهترین کار است آنطور که دلش میخواهد زندگی میکند و تن به اجبار های نفرت انگیز دنیا نمیدهد کاش ما هم بتوانیم مانند او زندگی کنیم همینطور شاد و عاشقانه