به نام خالق هستی
این روزها دلم سخت در تلاطم است٬ زیرا صدای آب که در حقیقت صدای زندگی است بسیار اندوهگین به گوش می رسد. همگان می دانیم که بحرانی عظیم در راه است٬ فاجعه ای به نام بحران آب. آب آیینه ی تمام نمای هستی است اما انسان ها این گوهر ناب الهی را قدر نمی دانند و قلب زمین به دلیل دوری از معشوق خود( آب ) شکسته است٬ گویی دیگر خون در رگ هایش جریان ندارد.
روزی پرنده ی کوچکی را مشاهده کردم که طبق عادت همیشگی خود کنار جوی آب سکنا گزید اما با مشاهده ی لب های خشکیده ی زمین با قلبی شکسته و ناامید پرواز کرد و رفت. هنگامی که گل های رز زیبایی را مشاهده کردم که هریک از شرمندگی زمین به دلیل ناتوانی در سیراب کردن آن ها غمگین شده و سر به زیر افکنده بودند ابرهای چشمانم شروع به باریدن کردند٬ شاید بتوانند اندکی از تشنگی گل ها بکاهند و مرهمی بر قلب مالامال از غم و اندوه زمین گردند.هر یک از قطره های آب همچون الماسی از آسمان است که خداوند برای ادامه ی حیات مخلوقات خود به انسان که اشرف مخلوقات است به امانت می سپارد٬ اما ما انسان ها قدر این امانت الهی را نمی دانیم و با نابودی آن حیات مخلوقات خداوند را در خطر نابودی قرار می دهیم.
آری هنگامی که ما به راحتی این گوهر زلال و پاکی که خداوند برای سیراب کردن زمینیان فرومی بارد را نابود می کنیم و برای آن ارزشی قائل نمی شویم٬ کودکان آن را ابزار بازی خود تصور می کنند و اگرچه معلم همواره سرمشق بابا آب داد و آب را هدر ندهیم تکرار کند آن ها توجهی نمی کنند. چقدر خوب است صرفه جویی در مصرف این گوهر ناب الهی از کودکی با روح و جان فرزندانمان عجین شود.