جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

قصه

  1. SPEED

    ادبیات کهن هزار و یک شب (چون شب دوازدهم برآید)

    چون شب دوازدهم برآمد گفت: ای ملک جوانبخت، گدای نابینا گفت: چون پسر عمّم را با دختر بدان سان یافتیم محزون شدیم و مرا از گفتار و کردار عمّم بس عجب آمد. با او گفتم: ای عمّ، مگر سوختن ایشان بس نبود که تو نیز نفرین همی کنی و طعنه همی زنی. عمّم گفت: ای فرزند، این پسر در خُردسالی خواهر خود را دوست...
  2. SPEED

    ادبیات صوتی قصه‌های صوتی کودکانه

    ارائه‌ی قصه‌های صوتی کودکانه.
  3. SPEED

    ادبیات کهن هزار و یک شب (چون شب هشتم برآید)

    گفت: ای ملک جوانبخت، جوان جادوگشته باملک گفت: مراگمان این بود که غلامک کشته شد. پس من ازخانه بیرون آمده به قصربشتافتم ودرخوابگاه خویش بخسبیدم. چون بامداد شد، دخترعمّ خودرادیدم که گیسوان بریده وجامه ماتم پوشیده پیش من آمد گفت: دوش شنیدم که یک برادرم رامارگزیده وبرادردیگرم ازفرازبام به زیرافتاده...
  4. SPEED

    ادبیات کهن هزار و یک شب (چون شب هفتم برآید)

    گفت: ای ملک جوانبخت، چون ماهیان آن بیت نخواندند، دختر تابه را سرنگون کرده ازهمان جا که در آمده بود بیرون گشت. وزیر گفت: این کاری است شگفت. ازملک نتوان پنهان داشت. در حال برخاسته پیش ملک آمد و ملک را ازماجرا آگاه گردانید. ملک گفت: من نیز باید ببینم. پس صیّاد بدادند. پس ملک با وزیر گفت که: در همین...
بالا پایین