جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

داستانک [آتلانتیسِ طیف] اثر «ریِپر کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک توسط نهـنگـ با نام [آتلانتیسِ طیف] اثر «ریِپر کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 161 بازدید, 5 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک
نام موضوع [آتلانتیسِ طیف] اثر «ریِپر کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع نهـنگـ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهـنگـ
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,822
34,509
مدال‌ها
10
عنوان: آتلانتیسِ طیف
ژانر: علمی-تخیلی/ اجتماعی
نویسنده: سونیا ریِپر
عضو گپ نظارت (3)S.O.W

مقدمه:
شهر اطلس، قفسی بود که با طیف‌های رنگی قفل شده‌بود؛ هر سایه، یک کلمه، هر پالت، یک حکم. جایی که تنفس در رنگ آبیِ از پیش تعیین‌شده، تنها مجوز بود، اما در انتهای این کادانس بصری، یک اشتباه کُدگذاری شده‌بود؛ یک ناهنجاری پنهان در بن‌مایه‌ی ادراک، که خود را در رنگی غیرمجاز نشان می‌داد؛ «بنفشِ مرده‌ای» که قلب شهر را نشانه رفته‌بود و لونا، تنها کسی بود که می‌توانست نقشه‌ی واقعی زیر این جهان رنگارنگ را رمزگشایی کند.
 

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
میکسر انجمن
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
26,957
57,179
مدال‌ها
11
1761377877004.png
-به‌نام‌کردگارهفت‌افلاک-

درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.


🚫قوانین تایپ داستانک🚫
⁉️داستانک چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
«درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.»
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.

«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال 5 پارت از داستانک خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل 7 پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از 10 پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما حداکثر 2۰ و حداقل ۱۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستانک»



°تیم مدیریت بخش کتاب°
 
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,822
34,509
مدال‌ها
10
خلاصه:
در شهری که هر هویت، با رنگی ثابت و تزریق‌شده به رگ‌های بصری شهروندان تعریف می‌شد، لونا با رنگی مواجه است که باید وجود نمی‌داشت. این برخورد، او را به سفری درونی برای کشف «ماژول‌های تلقیح ادراکی» و حقیقت نهفته در پس «حکم بصری» می‌کشاند. او درمی‌یابد که تمام واقعیت، تنها یک فیلترِ نوری بزرگ است که توسط برج مرکزی نوری (TNC) کنترل می‌شود. همراهی با یک «نارنجی زنگ‌زده»، که خاطرات فرکانس‌های واقعی را حمل می‌کند، تنها راه برای تزریق یک آشوب رنگی کنترل‌شده است؛ تزریقی که می‌تواند ساختار فرمانروایی را در هم شکند و بار دیگر، اجازه دهد خاکستری، معنای واقعی خود را بیابد.
 
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,822
34,509
مدال‌ها
10
آتلانتیس جدید، یا همان اطلس، یک شهر نبود؛ یک وعده بود، یک هندسه‌ی بی‌نقص از نظم و معنا. در اطلس، وجود داشتن یعنی داشتنِ رنگ. رنگ‌ها هویت بودند، فراتر از نام‌ها، فراتر از مشاغل. یک نوزاد هنگام تولد، زیر نور تعریف قرار می‌گرفت. و آن نور، با محاسبه صدها داده‌ی زیستی و رفتاری، رنگ نهایی او را بر روی پوست، درخشش چشم و حتی روحش حک می‌کرد. این رنگ، سرنوشت او بود. آبی‌های خاکستری، حافظان داده‌بودند، آرام و بی‌صدا. سبزهای زمردی، تولیدکنندگان انرژی بودند، با خونسردی و دقت. زردطلایی‌ها، توزیع‌کنندگان شادی بودند، با لبخندهای برنامه‌ریزی‌ شده و لونا… لونا یک خطا بود. رنگ او هیچ تعریفی نداشت: بنفش مرده.
نه گرم بود، نه سرد. نه فعال بود، نه منفعل. فقط یک سایه خاموش بود که روی پوستش جا خوش کرده‌بود، مثل جایی که نور هرگز به آن نرسیده باشد.
در سیستم آموزشی، او را تحت عنوان نا-تعریف‌شده طبقه‌بندی کرده‌بودند.
صندلی او در کلاس، همیشه در مرکز ردیف آخر بود، جایی که بتوانند او را زیر نظر بگیرند، بدون اینکه رنگش با درخشش بقیه تداخل ایجاد کند.
معلمش، خانم‌فیروزه، که رنگش نشان‌دهنده‌ی تحلیل دقیق بود، همیشه با احتیاط با لونا صحبت می‌کرد:
- لونا، چرا در درس معناشناسی رنگ نمره‌ی ضعیفی می‌گیری؟
لونا در پاسخ به آینه‌ی روی میز نگاه کرد. بنفش مرده‌اش زیر نور فیروزه‌ای معلم، به طرز عجیبی تیره و کدر به نظر می‌رسید.
- چون خانم فیروزه، وقتی رنگم معنایی نداره، چطور می‌تونم معنای رنگ‌های دیگه رو درک کنم؟
معلم سکوت کرد. این اولین نقص منطقی بود که یک نا-تعریف‌شده توانسته‌بود به سیستم وارد کند.
در اطلس، رنگ نه یک انتخاب، بلکه یک حقیقت فیزیکی بود. تلاش برای تغییر آن جرم محسوب می‌شد. چراغ‌های خیابان، رنگ کارمندان بخش خود را منعکس می‌کردند. غذاها بر اساس نیاز رنگی افراد بسته‌بندی می‌شدند.
حتی احساسات نیز، در طیف‌های رنگی قابل پیش‌بینی بودند، اما هیچ‌ک.س نمی‌دانست بنفش مرده چه احساسی دارد. هیچ‌ک.س نمی‌دانست چه چیزی تولید می‌کند.
هیچ‌ک.س نمی‌دانست در کجای نقشه اطلس، جایگاه او تعیین شده‌است.
لونا در سن پانزده‌سالگی زندگی‌اش را در مرز بین دیده‌شدن و نامرئی‌بودن می‌گذراند. او هر روز، ساعت‌های طولانی به صفحه نمایش خانه‌اش خیره می‌شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,822
34,509
مدال‌ها
10
صفحه نمایش، شبیه یک پنجره به جهان بود، که در آن مردم با رنگ‌های مشخص، زندگی‌های تعریف‌شده‌ی خود را سپری می‌کردند.
یک‌روز، در حال تماشای یک کارگر نارنجی که مشغول تعمیرات بود، اتفاق عجیبی افتاد.
ناگهان، نویز الکتریکی کوتاهی از دستگاه پخش شد.
برای کسری از ثانیه، رنگ نارنجی کارگر محو شد.
فقط یک سایه خاکستری بدون‌تعریف باقی ماند.
لونا پلک زد. این یک اختلال بود.
او می‌دانست که باید فوراً آن را گزارش کند. زیرا در اطلس، گزارش اختلالات وظیفه همه بود؛ اما به‌جای آن، برای اولین‌بار، یک جرقه کنجکاوی در او بیدار شد!
آیا آن رنگ، ناگهان از بین رفته‌بود؟
یا هرگز وجود خارجی نداشته‌است؟
آیا زندگی‌های تعریف‌شده‌ی اطلس، فقط یک دروغ رنگی عظیم بودند؟
لونا به بنفش مرده روی دست‌هایش نگاه کرد.
شاید، فقط شاید، این خطا، کلید کشف حقیقت بود.
جرقه‌ی کنجکاوی لونا، تبدیل به یک وسواس شبانه‌روزی شد.
او در اتاق کوچکش، که دیوارش برای هماهنگی با نا_تعریف‌شده‌ها به رنگ سفید خنثی رنگ شده‌بود، ساعت‌ها به صفحه نمایش خیره می‌شد.
او به دنبال تکرار آن نویز الکتریکی بود، آن لحظه‌ی گریزپای که رنگ‌ها ناپدید شدند، اما سیستم اطلس، سیستم پایداری بود! خطاها به‌ندرت رخ می‌دادند.
فناوری تلقین که ستون‌فقرات نظم اجتماعی بود، تقریباً بی‌نقص کار می‌کرد.
لونا تصمیم گرفت روش کارش را تغییر دهد. او به جای تماشا، شروع به جستجو در آرشیوهای عمومی کرد.
او دنبال هرگونه گزارش تاریخی از تغییر رنگ یا ناهنجاری‌های نوری بود.
بخش‌های قدیمی آرشیو، که مربوط به دوران پیش از استقرار اطلس بودند، پر از فایل‌های آسیب‌دیده و کدهای رمزگذاری‌شده بودند.
این همان جایی بود که آبی‌های خاکستری، از سر بی‌حوصلگی، کار را نیمه‌تمام رها کرده‌بودند.
لونا، که هیچ شغلی نداشت و زمان نامحدودی در اختیارش بود، از فرصت استفاده کرد.
او با استفاده از یک ابزار هک قدیمی که از یک دوستِ اخراج‌شده از بخش مهندسی دریافت کرده‌بود، شروع به رمزگشایی فایل‌ها کرد.
بیشتر فایل‌ها بی‌اهمیت بودند: دستورالعمل‌های آشپزی منسوخ، گزارش‌های هواشناسی درهم‌برهم.
تا اینکه به یک فایل متنی با عنوان ساده رسید: نظریه سایه‌بانی.
نظریه سایه‌بانی، متعلق به بنیان‌گذاران اولیه اطلس بود، اما بعدها به عنوان تئوری توطئه کنار گذاشته شده‌بود.
نظریه می‌گفت:
- انسان‌ها به ذات، موجودات خاکستری هستند؛ استعداد، هوش و شخصیت آن‌ها یک طیف بی‌نهایت سیال است.
- برای جلوگیری از هرج‌و‌مرج ناشی از انتخاب آزاد، باید یک لایه بصری بر روی این خاکستری بودن کشید.
- این لایه، رنگ است. رنگ نه یک حقیقت وجودی، بلکه یک حکم بصری است که توسط میدان‌های مغناطیسی کوچک به‌نام ماژول‌های تلقیح ادراکی به مغز فرد تزریق می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,822
34,509
مدال‌ها
10
لونا احساس کرد سرش در حال سوت کشیدن است. تمام هویت اطلس، تمام هدف‌مندی زندگی مردم، تنها یک فرمان بصری بود؟
او به دست خود نگاه کرد. بنفش مرده‌اش، حالا رنگ تمسخرآمیزی به نظر می‌رسید.
اگر این حقیقت داشت، چرا رنگ او بنفش مرده شده‌بود؟
چرا سیستم نتوانسته‌بود او را با یک رنگ معنی‌دار تعریف کند؟
شاید او نه یک خطا در سیستم، بلکه یک نقطه‌ی کور در نقشه بود.
نقطه‌ای که فناوری تلقین، قادر به درک آن نبود.
این یعنی بنفش مرده، رنگی بود که سیستم نمی‌توانست برایش معنایی پیدا کند، پس او را به حالت پیش‌فرض رها کرده‌بود.
و این حالت پیش‌فرض، همان خاکستری اصیل بود که در نظریه سایه‌بانی به آن اشاره شده‌بود، اما با یک لایه بنفش کدر، پوشانده شده‌بود.
لونا ناگهان فهمید، اگر او بتواند میدان‌های مغناطیسی تلقین را مختل کند، می‌تواند رنگ‌ها را موقتاً خاموش کند.
او می‌توانست نه تنها خودش، بلکه تمام مردم اطلس را، برای لحظه‌ای کوتاه، از زیر بار هویت‌های تحمیل‌شده آزاد کند؛ اما برای انجام این کار، او به چیزی بیشتر از یک ابزار هک قدیمی نیاز داشت.
او باید به خود منبع تلقین، یعنی برج مرکزی نوری، دسترسی پیدا می‌کرد.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین