شاهدخت
سطح
10
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,891
- 39,328
- مدالها
- 25
چشمان پف کردهی خود را با دو انگشت اشاره و شست فشرد و به سقف اتاقش خیره شد. در فکر کارهای تلنبار شدهی انجمن بود، خب حق هم داشت ارشد دو بخش بود. موبایلش را از شارژ کند و به مقدار شارژش لبخندی زد و با صدایی گرفته لب زد:
- اگه خواب نبود، تو نمیتونستی رنگ شارژ صد درصد رو به چشم ببینی.
وارد محیط شلوغ و نامنظم انجمن شد که با دیدن انبوه مکالمهها و اعلانها نفسش را با حسرت رها کرد و گفت:
- رنگ قشنگ انجمن برابره با کارها و بدبختیای زیاد.
زنگوله را فشرد که دید کلی پیام در نمایه دارد و اولین پیام از سوی آلبرت بزرگ @Enisha است. روی اعلان زد و با دیدن پیام تبریک لبخندش پررنگتر شد و جوابی رسمی تحویلش کرد. پس از ارسال پیام را کپی کرد و به همه فرستاد که با نبود شاهدخت در تبریکها سری برای تاسف تکان داد و گفت:
- دغدغه زیاد داره که من رو یادش رفته، هعی زندگی... .
با تکان دوبارهی زنگوله اخمی کرد و خواست زگوله را لمس کند که فیوز در نبود ادمین پرید. کورمالکورمال وارد تالاری که تگ شده بود شد که برقها وصل شدند.
گفت: عه، نه مهسا هست نه ادمین پس... .
با دیدن لبخند گشاد یلدا حرف در دهانش ماند. با حرص گفت:
- کار تو بود احمق؟
صدای @DELVIN از پشت تاالار قوانین و اطلاع رسانی انجمن آمد.
- شاهی اومد؟
آرالیا به دیزاین صورتی پشت سر یلدا
خندهای کرد و گفت:
- صورتی؟
یلدا اخمی کرد و گفت:
- کوفت، صورتی چرکه.
دلوین کیک را برداشت
و با بیسیم روی شانهاش گفت:
- بپاچین تالار مناسبتها.
یلدا روی زمین نشست و گفت:
- برو اون گوشه گلت اونجاست.
آرالیا سمت جایی که یلدا اشاره کرد رفت که بادیدن رزی روی برف برگهایش ریختند.
- آجی برگام! برف توی این جهنم داغ از کجا آوردین؟
@Pariyanik وارد تالار شد و از پشت آرالیا را در آغوش گرفت و بعد از تبریکی بلند بالای قبلیاش گفت:
- خانومم اینها همهش زیر سر این شاهییه.
یلدا با دهانی پر گفت:
- برفکهای یخچال ننماینا زیاد بود، گفتم خلاقیت به خرج بدم.
از پشت دکوراسیون جعبهای را سمتش گرفت
و گفت:
تو مثل دریا میمونی
اروم اما هیجانی..
گاهی انقد اروم که دوست دارم تو
ارامشت غرق شم
گاهی انقد هیجانی که میشه باهات
پرواز کرد
تو قشنگ ترین هدیه منی
تولدت مبارک:)🍪♥️🕓
دلوین داد زد:
از خودش نبود، حفظ هم نبود، روی باکست نوشته، ببین سرشم پایینه.
پ.ن: از قربون صدقه زیاد و عزیزم و قشنگم و فلان خوشم نمیاد، فقط بدون، همونطور که یهویی اومدی خصوصی، یهویی صمیمی شدیم یهویی هم دوستت دارم.
تولدت مبارک خل یهویی من:) ♡
@ARALIYA
- اگه خواب نبود، تو نمیتونستی رنگ شارژ صد درصد رو به چشم ببینی.
وارد محیط شلوغ و نامنظم انجمن شد که با دیدن انبوه مکالمهها و اعلانها نفسش را با حسرت رها کرد و گفت:
- رنگ قشنگ انجمن برابره با کارها و بدبختیای زیاد.
زنگوله را فشرد که دید کلی پیام در نمایه دارد و اولین پیام از سوی آلبرت بزرگ @Enisha است. روی اعلان زد و با دیدن پیام تبریک لبخندش پررنگتر شد و جوابی رسمی تحویلش کرد. پس از ارسال پیام را کپی کرد و به همه فرستاد که با نبود شاهدخت در تبریکها سری برای تاسف تکان داد و گفت:
- دغدغه زیاد داره که من رو یادش رفته، هعی زندگی... .
با تکان دوبارهی زنگوله اخمی کرد و خواست زگوله را لمس کند که فیوز در نبود ادمین پرید. کورمالکورمال وارد تالاری که تگ شده بود شد که برقها وصل شدند.
گفت: عه، نه مهسا هست نه ادمین پس... .
با دیدن لبخند گشاد یلدا حرف در دهانش ماند. با حرص گفت:
- کار تو بود احمق؟
صدای @DELVIN از پشت تاالار قوانین و اطلاع رسانی انجمن آمد.
- شاهی اومد؟
آرالیا به دیزاین صورتی پشت سر یلدا

خندهای کرد و گفت:
- صورتی؟
یلدا اخمی کرد و گفت:
- کوفت، صورتی چرکه.
دلوین کیک را برداشت

و با بیسیم روی شانهاش گفت:
- بپاچین تالار مناسبتها.
یلدا روی زمین نشست و گفت:
- برو اون گوشه گلت اونجاست.
آرالیا سمت جایی که یلدا اشاره کرد رفت که بادیدن رزی روی برف برگهایش ریختند.

- آجی برگام! برف توی این جهنم داغ از کجا آوردین؟
@Pariyanik وارد تالار شد و از پشت آرالیا را در آغوش گرفت و بعد از تبریکی بلند بالای قبلیاش گفت:
- خانومم اینها همهش زیر سر این شاهییه.
یلدا با دهانی پر گفت:
- برفکهای یخچال ننماینا زیاد بود، گفتم خلاقیت به خرج بدم.
از پشت دکوراسیون جعبهای را سمتش گرفت

و گفت:
تو مثل دریا میمونی
اروم اما هیجانی..
گاهی انقد اروم که دوست دارم تو
ارامشت غرق شم
گاهی انقد هیجانی که میشه باهات
پرواز کرد
تو قشنگ ترین هدیه منی
تولدت مبارک:)🍪♥️🕓
دلوین داد زد:
از خودش نبود، حفظ هم نبود، روی باکست نوشته، ببین سرشم پایینه.
پ.ن: از قربون صدقه زیاد و عزیزم و قشنگم و فلان خوشم نمیاد، فقط بدون، همونطور که یهویی اومدی خصوصی، یهویی صمیمی شدیم یهویی هم دوستت دارم.
تولدت مبارک خل یهویی من:) ♡
@ARALIYA