جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی آرتور میلر /مرگ یک فروشنده

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط Puyannnn با نام آرتور میلر \/مرگ یک فروشنده ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 179 بازدید, 3 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع آرتور میلر \/مرگ یک فروشنده
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
مرگ فروشنده یا مرگ پیله‌ور (به انگلیسی: Death of a Salesman)، شناخته‌ترین نمایشنامهٔ آرتور میلر است که در ۱۹۴۹ منتشر شد و جایزه پولیتزر نمایشنامه و جایزه تونی بهترین نمایشنامه را برای او به ارمغان آورد. این نمایشنامه اگرچه در شش هفته در بهار ۱۹۴۸ نوشته شد، اما ده سال ذهن میلر را سرگرم خود کرده بود.«مرگ فروشنده»، اولین بار در فوریه ۱۹۴۹ در تئاتر برادوی شهر نیویورک اجرا شد و ۷۴۲ اجرا از آن به روی صحنه رفت و سه بار جایزه تونی بهترین اجرای دوباره را بدست آورد. از روی این نمایش‌نامه، فیلم‌هایی نیز ساخته شده‌است.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
ویلیِ شصت‌وسه ساله از یک سفر کاری ناموفق به خانه‌اش در نیویورک بازگشته. ویلی با همسرش لیندا مشغول صحبت می‌شود و مشخص می‌شود که زندگی مشقت باری دارد. به نظر می‌رسد که حافظه ویلی دچار مشکل شده، گاهی خود را در گذشته و در خاطراتش تصور می‌کند و بدتر از همه اینکه با خودش صحبت می‌کند. ویلی از اینکه پسر بزرگش بیف در کارش موفق نیست ناراضی است. بیف و هپی با هم مشغول صحبت می‌شوند و ناراحتی خود را از زوال عقلی پدرشان ابراز می‌کنند. هر دو از وضعیت شغلیشان ناراضی هستند و ایده خرید یک مزرعه در غرب را در ذهنشان می‌پرورانند. ویلی به روزگار خوش گذشته اش می‌اندیشد که پسرانش در بوستون به دیدارش می‌آمدند. زمانی که چارلی به ویلی گفته بود که بیف در امتحان ریاضی رد شده اما پسر خودش برنارد بسیار باهوش و موفق است. اما ویلی به این فکر می‌کند که پسرانش خوش قیافه تر هستند و به نظرش همین باعث موفقیتشان خواهد شد. ویلی خاطرات زیادی را به یاد می‌آورد، از جمله خانم فرانسیس که در بوستون با او داشته. به نظر می‌رسد که ویلی زمان حال و گذشته را با هم قاطی می‌کند و وقتی که چارلی در زمان حال به خانه ویلی می‌آید تا با او ورق بازی کند، ویلی با برادرش بن مشغول صحبت می‌شود. بن سال‌ها پیش به دنبال زندگی خودش رفته و حسابی ثروتمند شده و ویلی آرزو می‌کند که ای کاش او هم با بن رفته بود. ویلی از رییسش هاوارد درخواست می‌کند که بازاریابی مناطق نزدیک را به او بدهد و او را به جاهای دور دست نفرستد اما در نهایت ویلی اخراج می‌شود. بیف هم که به دنبال شغل و کاسبی جدیدی است با شکست مواجه می‌شود و بدتر از همه اینکه با برنارد که ظاهراً آدم موفقی است ملاقات می‌کند. بیف و هپی با هم به رستوران می‌روند و در آن جا ویلی هم به آن‌ها می‌پیوندد. در این میان مشخص می‌شود که زمانی که بیف به ملاقات پدرش در بوستون رفته است از پدرش مطلع شده. ویلی در نظر بیف دیگر یک قهرمان نیست بلکه یک بازنده تمام عیار است. در خانه، ویلی به برادرش دربارهٔ نقشه اش برای خودکشی می‌گوید و اینکه با یک تصادف ساختگی با مرگ خودش بیمه عمر او به خانواده اش برسد. بیف به خانه می‌آید و ویلی را یک آدم عادی و حقیر خطاب می‌کند و از پدرش می‌خواهد او را همانگونه که هست بپذیرد. در پایان ویلی تصمیم می‌گیرد که دست به خودکشی بزند.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
این داستان فاجعهٔ زندگی مردی است که به گفتهٔ نویسنده «بر نیروهای زندگی، نظارت و اختیاری ندارد». تأملی است بر زندگی انسان‌هایی که تنها هنگامی مطرح هستند که سودی می‌رسانند و سپس در خلأ رها می‌شوند. خانهٔ او شبیه به زندانی است که او در آن با تکیه بر خاطراتش سعی می‌کند ثابت کند که هنوز زنده است و وجود دارد. اما این خاطرات، تنها او را بیشتر و بیشتر در گذشته فرو برده و باعث می‌شوند تا در رؤیا فرورود و بیهوده به دیگران دل ببندد.
شخصیت محوری این نمایشنامه "ویلی لومان" یک "بازاریاب" است که تصور می‌کند تنها راه داشتن یک زندگی شرافتمندانه برای خود و خانواده اش تلاش برای کسب ثروت از درون چهارچوب‌های خردکننده و بی‌احساس سرمایه داری است. او که در پایان توفیقی حاصل نمی‌کند با تصادفی ساختگی دست به خودکشی می‌زند تا از این طریق "بیف" پسر بزرگترش که سرسختانه مخالف عقاید پدرش هم می‌باشد بتواند با استفاده از پول بیمه عمر او کسب و کار خود را آغاز کند. "مرگ بازاریاب" شاید بهترین معادل برای نام این اثر باشد. مشکل اینجاست که هنگامی که این کتاب در ایران ترجمه شده، هنوز بازاریابی وارد جامعه ایران نشده بوده و اصطلاح " بازاریابی " در فارسی معادل‌سازی نشده بود. مترجم این اثر علی‌اصغر بهرام‌بیگی در ترجمه‌اش با عنوان "مرگ پیله‌ور" به این موضوع اشاره می‌کند. ضمن اینکه میلر هوشمندانه یک بازاریاب را برای نمایاندن چهره کریه سرمایه‌داری انتخاب کرده. بازاریابانی که روزها و شب‌ها آواره خیابان‌ها می‌شوند تا با فروش محصولات اربابانشان درصدی ناچیز از سود حاصله را سهیم شوند.
 
بالا پایین