جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

اشعار درحال تایپ {آزاده} اثر •رها آداباقری کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار و دکلمه کاربران توسط نیهان با نام {آزاده} اثر •رها آداباقری کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 188 بازدید, 10 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار و دکلمه کاربران
نام موضوع {آزاده} اثر •رها آداباقری کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع نیهان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نیهان
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
1000018317.png
عنوان: آزاده
ژانر: عاشقانه، تراژدی
قالب: غزل

چون سرو سهی، راست قامت بماند دلم،
با داغ جدایی، پنهان بگریاند دلم.

اما دل او از شکستن نترسید،
عشقش به درون سی*ن*ه، زندان بماند دلم.

در این شهر بی‌مهر، چون غریبم من،
بی‌تو، در این غم، چگونه بماند دلم؟

هر شب، خیال تو، مهمانِ دیده‌ام،
بی‌تو، این اشک‌ها چگونه نبارد دلم؟

در آرزویِ دیدارت، هر دم چشمم،
بی‌تو، به کدامین امید بماند دلم؟

آزاده‌ی من، کجایی که بی تو،
در این شب غم، چگونه بماند دلم؟

به یاد تو، هر دم، این دل نالان است،
بی‌تو، چگونه در این دنیا بماند دلم؟
 
آخرین ویرایش:

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,670
16,315
مدال‌ها
10
1000087917.jpg
با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثار خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ اشعار قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید:
[قوانین اشعار در حال تایپ]

پس از گذشت ده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست نقد اشعار]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[تاپیک درخواست تگ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در این تاپیک اعلام کنید:
[تاپیک پرسش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]


شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]
 
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
او را که نفهمید، چرا برد از این دل؟
جز رنج جدایی که به امداده می‌آمد

آن قامت بشکسته ولی قامت آزاد
از حادثه‌ی عشق، چه افتاده می‌آمد

با هر نفسش، زمزمه‌ی «یار» به گوش است
عطر خوش آن یاد، که از باده می‌آمد

پروانه‌ی جان بود که آتش به خود افکند
این سوخته‌جان، از دل صدپاره می‌آمد

این بزم غمش تا به ابد برقرار است
تا روز ازل، گریه‌ی بی‌فایده می‌آمد

آزاده‌ی تنها، چه غریبانه نشسته
این قصه به پایان چنین ساده می‌آمد​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
پرواز دلش، در اوج بی‌پایان، عجب شوری
آزاده شد از غصه‌ی این و آن، عجب نوری

دیروز فنا، نمانده در یادش، رها گشته
آغوش گشود، به هر نفس از جان، چه مسروری

هر قید که بود، از دل بگسست و سبکبال شد
در بزم سکوت، بی‌نام و نشان، چه حضوری

آزاده شد از هر غم و بند و گرفتاری
دگر نیستش از غصه و حرمان، چه تصوری

در عشق خدا، غرق شد و یافت رهایی
ز هر بند دنیوی، گسسته دل، چه تنفری

دلی که پر ز عشق ازلی بود، چه زیباست
چو پروانه، به گرد شمع جانان، چه مروری

به یادش دلی خون شد، چشمی پر آب
ز سودای وصالش، چه شوقی، چه غروری​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
آزاده ز بند، گشته چو باد سحر، روان است
هر ذره‌ی او، گواه زخم سفر، عیان است

با خنده‌ی تلخ، پنهان کرده اشکی از این غم
گویا که دلش، گرفته از عمر هدر، گریان است

آزاده ز جور زمانه، رسته و دل‌خون
از کوچه پس کوچه‌های شهر، خاطره‌ها در میان است

تنها شده و یاد او، چون شعله‌ی سوزی
در سی*ن*ه‌ی هر عاشق او، داغ نهان است

نه تاب فراق و نه طاقت دوری یار
یاد او، تسکین دل رنجور جهان است

از آن همه عشق و امید، جز خاطره‌ای نیست
این رسم روزگار ما، این رسم دوران است

هر کَس که ز دل، بگذشت و عاشق شد
در دفتر عشق، نام او جاودان است​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
آزاده رفت و شهر، رنگِ غم گرفت ای وای
ز داغ رفتنش، هر دیده نم گرفت ای وای

آزادی‌اش گم شد، به باد بی‌وفایی‌ها
دلش شکست و از این غصه، کم گرفت ای وای

عشقش به باد رفت و غم، رو در رویش ایستاد
جهان، به پیش دو چشمانش، ستم گرفت ای وای

معصومیتش را، به خون آغشته دید هر کَس
که دیگر از جهان و زندگی، رم گرفت ای وای

به جز آه و فغان، دیگر نمانده دارویی
در این شب سیه، جان به غم گرفت ای وای

چه قصه‌ها که در دل داشت، این آزاده
ولی نصیبش از این غصه، سم گرفت ای وای

به یاد او، دلی خونین، چشمی پر ز اشک
که از فراق او، هر لحظه دم گرفت ای وای​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
آزاده‌ی من، کو رهایی از غم، چه سود؟
در بند غمی که می‌کشد دمادم، چه بود؟

معصومیتش، اشک بی‌تابی شد، روان
در حسرت دیدار، قدم‌به‌قدم، چه فزود؟

این شهرِ بی‌تو، چون قفس تنگ و تاریک
بی‌نورِ رُخت، جانم، دلم چه آسود؟

هر شب، خیال تو، مهمان جان من
بی‌تو، زندگی‌ام گشته چون نمود؟

در کوچه‌های شهر، پی تو می‌گردم
بی‌تو، هر قدم، دلم چه پیمود؟

آزاده‌ی من، کجایی؟ بازآ دمی
در این شب غم، دلم چه خشنود؟

به یادِ تو، هر دم، این دل نالان است
بی‌تو، زندگی‌ام چه سان بیفزود؟​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
در کوچه باغ خاطراتت گم شد دلم، چه کنم؟
در حسرت دیدن رُخت، ماتم شد دلم، چه کنم؟

عشقی که نماند، چون غبار صحرا، رها شد
“آزاده” به یاد یار، دلش پُر شد، دلم چه کنم؟

هر شب به خیالت، سفرها دارد این دل من
بی تو، به هر جا که رفت، مأتم شد دلم، چه کنم؟

این شهر، بی تو برایم زندانی تنگ است
بی تو، نفس کشیدنم هم یک غم شد دلم، چه کنم؟

در آرزوی یک نگاه عاشقانه تو
بی تو، به هر سو که رفت، مبهم شد دلم، چه کنم؟

این دلِ شکسته من، در انتظار توست
بی تو، زندگی برای من یک ماتم شد دلم، چه کنم؟

“آزاده” به یاد تو، هر لحظه می‌نالد
بی تو، به هر جا که رفت، درهم شد دلم، چه کنم؟​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
چشمان خماری، که به شب خیره شد و رفت
نقشی ز خیالش، که به فریاد درآمد

در سی*ن*ه، دلی بود پر از راز و تمنا
کز حسرت دیدار تو، بر باد درآمد

هر برگ از آن خاطره، در باد خزان شد
عمری که به پای تو، چه بر باد درآمد

آن قامت افتاده، دگر کی به پا خیزد؟
کز داغ فراقت، به بیداد درآمد

این قصه پر از اشک و پر از آه جدایی
در دفتر ایام، چه غمناک درآمد​
 
موضوع نویسنده

نیهان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Mar
150
875
مدال‌ها
2
اینجا بود که یادت، چو شرابی به جان ریخت
مسـ*ـت از می عشقت، به میخانه در افتاد

در حسرت دیدار تو، شب‌ها سحر کردم
آه از دل تنگی، که به ویرانه در افتاد

هر سو که نظر کردم، جز جای تو خالی
این دل، ز فراقت، چه غریبانه در افتاد

در بستر تنهایی، چه شب‌ها که سر شد
این اشک روان، از سر دیوانه در افتاد

چون سایه‌ی مهتاب، به دنبال تو رفتم
در کوچه‌ی بن‌بست، چه مستانه در افتاد

عشق تو جنونم شد و عقل از کفم رفت
این دل به سر زلف تو، دیوانه در افتاد

در حسرت وصل تو، دمی آرام نگرفتم
این روح پریشان، پی جانانه در افتاد​
 
بالا پایین