جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب آواز فاخته

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط شاهدخت با نام آواز فاخته ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 103 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع آواز فاخته
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,337
مدال‌ها
25
آواز فاخته

کد کتاب :69005
مترجم :محمد عباس آبادی
شابک :978-6222741600
قطع :رقعی
تعداد صفحه :456
سال انتشار شمسی :1402
سال انتشار میلادی :2014
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :2


معرفی کتاب آواز فاخته اثر فرانسیس هاردینگ
کتاب «آواز فاخته» رمانی نوشته ی «فرانسیس هاردینگ» است که نخستین بار در سال 2014 انتشار یافت. «تریس» به شکل اتفاقی به درون یک تالاب سقوط می کند و تا آستانه ی مرگ پیش می رود. او پس از به هوش آمدن، درمی یابد که دنیای پیرامونش تغییرات عجیبی کرده است—از جمله این که خاطرات او، محو و ناپیوسته هستند، و مانکن های درون مغازه ها و عروسک ها سرشان را می چرخانند تا حرکت های «تریس» را با چشم دنبال کنند. «تریس» ولع و عطشی عمیق را در خود احساس می کند که نمی تواند آن را با غذاهای انسان ها فرو بنشاند، به همین خاطر او مشکوک شده که شاید دیگر انسان نباشد. «هاردینگ» با این داستان جذاب، به شکلی عمیق به کاوش در جنبه های تاریک زندگی خانوادگی و تأثیرات ویرانگر جنگ بر انسان ها می پردازد.
کتاب آواز فاخته


قسمت هایی از کتاب آواز فاخته (لذت متن)
«تریس» سر جایش ماند و به صدای قدم های مادرش گوش داد که از راهرو گذشت و رفت. از دور صدای بسته شدن دری آمد، سپس از پشت آن صدای زمزمه ی مبهم گفت و گویی به گوش رسید. «تریس» بالاخره جرئت کرد از زیر تخت بیرون بیاید.
«خدا کنه این دفعه درست اومده باشم...» در را باز کرد و با اتاق کوچکی مواجه شد که بلافاصله آن را شناخت؛ خیالش راحت شد. لحاف چهل تکه ی روی تخت، کتاب جدید پری های گل روی میز، کاغذدیواری زرد کم رنگ... بله، این اتاق خودش بود.
موجی از آسایش خاطر درونش فوران کرد، سپس از جوش و خروش افتاد و از بین رفت و بعدش چیزی جز سرما و تردید در او نماند. حتی اینجا، یعنی آشیانه ی کوچک خودش هم هیچ حس تسلی یا امنیتی به او نداد.
 
بالا پایین