جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء ابر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHVAN با نام ابر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 195 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع ابر
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
عنوان انشا:ابر
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
امروز خبری از آن آرامش همیشگی در آسمان نیست، ابر ها با غرور آسمان را احاطه کرده اند و بعضی وقت ها در پهنه ی وسیع آسمان دور می زنند و به هر کجا که می خواهند سرک می کشند زیرا آسمان وسیع است و آن ها تا دل شان بخواهد جا برای شینطت دارند، در این میان گاهی نیز تن شان به تن یک دیگر می خورد و صدای فریاد شان دل آسمان را به لرزه می اندازد و برق از سرشان می پرد.

ابر ها خورشید را دزدیده اند و پشت شان پنهان کرده اند و تا بغض شان را خالی نکنند او را پس نمی دهند، حالا دیگر زمین روشنایی روز هایی که خورشید در آسمان بود و می تابید را ندارد و اگر ابر ها تا شب آسمان را ترک نکنند اجازه نخواهند داد ماه هم خودی نشان دهد.

آن ها امروز در آسمان خود شان را به شکل های مختلف در آورده اند، یکی از آن ها شبیه گوسفندی بزرگ و پشم آلو است و من یکی دیگر را به شکل آدمی دیدم که دست هایش را باز کرده است.

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
سایه ی ابر ها بر تن تمام شهر افتاده و هر لحظه ممکن است باران از دل سیاه شان بر زمین ببارد، آن ها بر خلاف ظاهر تیره رنگ شان باران زندگی را به طبیعت هدیه می کنند.

یادم می آید کوچک تر که بودم یک روز ابری احساس کردم که ابر ها خیلی به زمین نزدیک شده اند و اگر دستم را دراز کنم می توانم تکه ای از آن ها را جدا کنم و برای خودم نگه دارم، تکه چوبی برداشتم و یک مسیر شیب دار را بالا رفتم ولی هر چه من بالاتر می رفتم ابر ها دورتر می شدند و بعد از کمی تلاش دست از این کار برداشتم و امروز با دیدن آن همه ابر در آسمان یاد آن روز برایم زنده شد.

امروز با ابر هایش مرا به یاد خاطره ی کودکی ام انداخت شاید کسی را به یاد غمی بیاندازد و برای کسی هم دلگیر باشد، هوای ابری بستگی به هوای دل ما دارد، اگر غصه ای داشته باشیم دلگیر و اگر شاد شاد باشیم لذت بخش است.

ساعت ها و ثانیه ها از پی هم گذر کردند و روز در حال تمام شدن است و هوا رو به تاریکی می رود، انگار ابر ها در آسمان ماندنی شدند و امشب از مهتاب خبری نخواهد شد.

 
بالا پایین