امروز خبری از آن آرامش همیشگی در آسمان نیست، ابر ها با غرور آسمان را احاطه کرده اند و بعضی وقت ها در پهنه ی وسیع آسمان دور می زنند و به هر کجا که می خواهند سرک می کشند زیرا آسمان وسیع است و آن ها تا دل شان بخواهد جا برای شینطت دارند، در این میان گاهی نیز تن شان به تن یک دیگر می خورد و صدای فریاد شان دل آسمان را به لرزه می اندازد و برق از سرشان می پرد.
ابر ها خورشید را دزدیده اند و پشت شان پنهان کرده اند و تا بغض شان را خالی نکنند او را پس نمی دهند، حالا دیگر زمین روشنایی روز هایی که خورشید در آسمان بود و می تابید را ندارد و اگر ابر ها تا شب آسمان را ترک نکنند اجازه نخواهند داد ماه هم خودی نشان دهد.
آن ها امروز در آسمان خود شان را به شکل های مختلف در آورده اند، یکی از آن ها شبیه گوسفندی بزرگ و پشم آلو است و من یکی دیگر را به شکل آدمی دیدم که دست هایش را باز کرده است.