جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب اردیبهشت

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط OVERDOS با نام اردیبهشت ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 295 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع اردیبهشت
نویسنده موضوع OVERDOS
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط OVERDOS
موضوع نویسنده

OVERDOS

سطح
6
 
سرپرست فرهنگ و هنر
پرسنل مدیریت
سرپرست فرهنگ و هنر
ارشد بازنشسته
Jan
6,423
11,222
مدال‌ها
11
معرفی کتاب اردیبهشت
کتاب اردیبهشت نوشته غزل سلیمانی است. نویسنده این کتاب را بعد از گفتگو با با فرزندان طلاق نوشته است. این کتاب روایت تنهایی و رنج این بچه‌ها در رویارویی با خانواده‌های جدید و اجتماع است.

درباره کتاب اردیبهشت
این کتاب روایت پنج فرزند طلاق است که دور هم جمع می‌شوند تا از زندگی و تجربیاتشان بگویند. در این میان ارتباط عاطفی‌ای بین دو نفر از این افراد به‌وجود می‌آید. ریتم داستان کتاب جذاب است و خواننده را با خودش همراه می‌کند. این کتاب با توجه به روایت انسانی پیش می‌رود و ما را محیط جدیدی قرار می‌دهد. با خواندن این کتاب لذت مرور چند زندگی را تجربه می‌کنید.

خواندن کتاب اردیبهشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب اردیبهشت
همسایهٔ غزاله به محض این‌که پایش را در حیاط گذاشت، از خانه بیرون زدیم. قرار بود امروز را پیش خاله ثنا بماند تا ما به گشت و گزارمان برسیم. ساعت نه صبح بود. یک ساعت پیش مسیح زنگ زده بود، گفت که به آشپزخانه رفته و قابلمه‌ها را بار گذاشته و مابقی کارها را دست شاگردانش داده و دارد می‌آید سمت ما.

غزاله کلافه پیشانی‌اش را خاراند و به ساعت موبایلش خیره شد.

- چرا این نمیاد؟

سر گرداندم و موتورش را سر کوچه دیدم. با دست به غزاله نشان دادم و گفتم: اومد... بفرما!

غزاله شاکی و بدون سلام قبل از این‌که مسیح به ما برسد داد زد: می‌ذاشتی نُه شب می‌اومدی.

مسیح خندید و خودش را به ما رساند: سلام. بپرید بالا دیرمون شد.

به مسیح چشم غره‌ای رفتم و با لحنی گلایه‌مند گفتم: خوبه از سر تا ته شهر کلاً نیم ساعتم نیست. کجا بودی این‌قدر دیر کردی؟

غزاله روی موتور سه چرخش نشست و گفت: با نوران جونش بوده دیگه!

سوار شدم و خندیدم. مسیح خندید و چیزی نگفت. انگار دیر آمدنش علتی به جز نوران نداشت. به راه افتادیم. گفتم: بردیش کله‌پزی؟

غزاله به من نیم نگاهی کرد و گفت: خانوم که کله‌پاچه دوست ندارن! احتمالاً بردتش حلیم فروشی، آشی چیزی داده...

بلند خندیدم گفتم: خدایی بردیش کجا هشت صبح؟
 
بالا پایین