- Jan
- 6,423
- 11,222
- مدالها
- 11
معرفی کتاب اردیبهشت
کتاب اردیبهشت نوشته غزل سلیمانی است. نویسنده این کتاب را بعد از گفتگو با با فرزندان طلاق نوشته است. این کتاب روایت تنهایی و رنج این بچهها در رویارویی با خانوادههای جدید و اجتماع است.
درباره کتاب اردیبهشت
این کتاب روایت پنج فرزند طلاق است که دور هم جمع میشوند تا از زندگی و تجربیاتشان بگویند. در این میان ارتباط عاطفیای بین دو نفر از این افراد بهوجود میآید. ریتم داستان کتاب جذاب است و خواننده را با خودش همراه میکند. این کتاب با توجه به روایت انسانی پیش میرود و ما را محیط جدیدی قرار میدهد. با خواندن این کتاب لذت مرور چند زندگی را تجربه میکنید.
خواندن کتاب اردیبهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب اردیبهشت
همسایهٔ غزاله به محض اینکه پایش را در حیاط گذاشت، از خانه بیرون زدیم. قرار بود امروز را پیش خاله ثنا بماند تا ما به گشت و گزارمان برسیم. ساعت نه صبح بود. یک ساعت پیش مسیح زنگ زده بود، گفت که به آشپزخانه رفته و قابلمهها را بار گذاشته و مابقی کارها را دست شاگردانش داده و دارد میآید سمت ما.
غزاله کلافه پیشانیاش را خاراند و به ساعت موبایلش خیره شد.
- چرا این نمیاد؟
سر گرداندم و موتورش را سر کوچه دیدم. با دست به غزاله نشان دادم و گفتم: اومد... بفرما!
غزاله شاکی و بدون سلام قبل از اینکه مسیح به ما برسد داد زد: میذاشتی نُه شب میاومدی.
مسیح خندید و خودش را به ما رساند: سلام. بپرید بالا دیرمون شد.
به مسیح چشم غرهای رفتم و با لحنی گلایهمند گفتم: خوبه از سر تا ته شهر کلاً نیم ساعتم نیست. کجا بودی اینقدر دیر کردی؟
غزاله روی موتور سه چرخش نشست و گفت: با نوران جونش بوده دیگه!
سوار شدم و خندیدم. مسیح خندید و چیزی نگفت. انگار دیر آمدنش علتی به جز نوران نداشت. به راه افتادیم. گفتم: بردیش کلهپزی؟
غزاله به من نیم نگاهی کرد و گفت: خانوم که کلهپاچه دوست ندارن! احتمالاً بردتش حلیم فروشی، آشی چیزی داده...
بلند خندیدم گفتم: خدایی بردیش کجا هشت صبح؟
کتاب اردیبهشت نوشته غزل سلیمانی است. نویسنده این کتاب را بعد از گفتگو با با فرزندان طلاق نوشته است. این کتاب روایت تنهایی و رنج این بچهها در رویارویی با خانوادههای جدید و اجتماع است.
درباره کتاب اردیبهشت
این کتاب روایت پنج فرزند طلاق است که دور هم جمع میشوند تا از زندگی و تجربیاتشان بگویند. در این میان ارتباط عاطفیای بین دو نفر از این افراد بهوجود میآید. ریتم داستان کتاب جذاب است و خواننده را با خودش همراه میکند. این کتاب با توجه به روایت انسانی پیش میرود و ما را محیط جدیدی قرار میدهد. با خواندن این کتاب لذت مرور چند زندگی را تجربه میکنید.
خواندن کتاب اردیبهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب اردیبهشت
همسایهٔ غزاله به محض اینکه پایش را در حیاط گذاشت، از خانه بیرون زدیم. قرار بود امروز را پیش خاله ثنا بماند تا ما به گشت و گزارمان برسیم. ساعت نه صبح بود. یک ساعت پیش مسیح زنگ زده بود، گفت که به آشپزخانه رفته و قابلمهها را بار گذاشته و مابقی کارها را دست شاگردانش داده و دارد میآید سمت ما.
غزاله کلافه پیشانیاش را خاراند و به ساعت موبایلش خیره شد.
- چرا این نمیاد؟
سر گرداندم و موتورش را سر کوچه دیدم. با دست به غزاله نشان دادم و گفتم: اومد... بفرما!
غزاله شاکی و بدون سلام قبل از اینکه مسیح به ما برسد داد زد: میذاشتی نُه شب میاومدی.
مسیح خندید و خودش را به ما رساند: سلام. بپرید بالا دیرمون شد.
به مسیح چشم غرهای رفتم و با لحنی گلایهمند گفتم: خوبه از سر تا ته شهر کلاً نیم ساعتم نیست. کجا بودی اینقدر دیر کردی؟
غزاله روی موتور سه چرخش نشست و گفت: با نوران جونش بوده دیگه!
سوار شدم و خندیدم. مسیح خندید و چیزی نگفت. انگار دیر آمدنش علتی به جز نوران نداشت. به راه افتادیم. گفتم: بردیش کلهپزی؟
غزاله به من نیم نگاهی کرد و گفت: خانوم که کلهپاچه دوست ندارن! احتمالاً بردتش حلیم فروشی، آشی چیزی داده...
بلند خندیدم گفتم: خدایی بردیش کجا هشت صبح؟