شاهدخت
سطح
10
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,891
- 39,333
- مدالها
- 25
نام کتاب : ارکیده
نویسنده : مریم طالبی
سال انتشار : 1398
ناشر چاپی : نشر آئی سا
تعداد صفحات : 298
کتاب ارکیده
کتاب ارکیده نوشته ی مریم طالبی به زندگی مردی به نام فرخ میپردازد. که در ایام جوانی عشق نخست خود را از دست میدهد. و بعد از آن به تنهایی روی می آورد. فرخ که اکنون مرد جا افتادهای است. با ارکیده آشنا میشود. دختری که شباهت عجیبی به عشق از دست رفته اش دارد.
خلاصه ای از کتاب ارکیده
شاهرخ برادر خونگرم و مهربانى بود. وقتى با آلمان تماس گرفت. و مسئولان هتل ، نبود فرخ را به او اطلاع داده بودند. با پیمان تماس میگیرد و پیمان نه همهى ماجرا را، ولى سربسته و محرمانه موضوع و مشکل فرخ را به او گفته بود. و شاهرخ با توجه به روحیهاى که برادرش داشت. و نیز شکست بزرگى در عشق که از قبل بر روح و روان او مانده بود. مى دانست این بار نیز برادرش تا مدتها خود را در خانه حبس خواهد کرد.
و میل دیدن هیچک.س را نخواهد داشت. درست مثل آن زمان که پریچهر را از دست داده بود. زمان اکنون با آن زمان فقط در یک چیز متفاوت بود. و آن چیزى نبود جز وجود نازنین پدر و مادر که آن موقع در قید حیات بودند. و حامى و یار و یاور پسر شکست خوردشان و اکنون آن ها نیز زیر خروارها خاک خفته بودند.
فرخ نیز چنین احساسى داشت. در این یک ماه از خانه خارج نشد. مگر یک بار که بر سر مزار پدر و مادرش رفت. آن جا بسیار گریه کرد. و از دلتنگى و بىکسى هایش براى آنها نالید. و از مرگ عشق خود و پریچهر حرف زد و اما هیچ حوابی نشنید.
نویسنده : مریم طالبی
سال انتشار : 1398
ناشر چاپی : نشر آئی سا
تعداد صفحات : 298
کتاب ارکیده
کتاب ارکیده نوشته ی مریم طالبی به زندگی مردی به نام فرخ میپردازد. که در ایام جوانی عشق نخست خود را از دست میدهد. و بعد از آن به تنهایی روی می آورد. فرخ که اکنون مرد جا افتادهای است. با ارکیده آشنا میشود. دختری که شباهت عجیبی به عشق از دست رفته اش دارد.
خلاصه ای از کتاب ارکیده
شاهرخ برادر خونگرم و مهربانى بود. وقتى با آلمان تماس گرفت. و مسئولان هتل ، نبود فرخ را به او اطلاع داده بودند. با پیمان تماس میگیرد و پیمان نه همهى ماجرا را، ولى سربسته و محرمانه موضوع و مشکل فرخ را به او گفته بود. و شاهرخ با توجه به روحیهاى که برادرش داشت. و نیز شکست بزرگى در عشق که از قبل بر روح و روان او مانده بود. مى دانست این بار نیز برادرش تا مدتها خود را در خانه حبس خواهد کرد.
و میل دیدن هیچک.س را نخواهد داشت. درست مثل آن زمان که پریچهر را از دست داده بود. زمان اکنون با آن زمان فقط در یک چیز متفاوت بود. و آن چیزى نبود جز وجود نازنین پدر و مادر که آن موقع در قید حیات بودند. و حامى و یار و یاور پسر شکست خوردشان و اکنون آن ها نیز زیر خروارها خاک خفته بودند.
فرخ نیز چنین احساسى داشت. در این یک ماه از خانه خارج نشد. مگر یک بار که بر سر مزار پدر و مادرش رفت. آن جا بسیار گریه کرد. و از دلتنگى و بىکسى هایش براى آنها نالید. و از مرگ عشق خود و پریچهر حرف زد و اما هیچ حوابی نشنید.