جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [از ایالت می‌سی‌سی‌پی تا ساری] اثر «کیا کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط Hamoon_Mehrdad با نام [از ایالت می‌سی‌سی‌پی تا ساری] اثر «کیا کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 263 بازدید, 3 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [از ایالت می‌سی‌سی‌پی تا ساری] اثر «کیا کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع Hamoon_Mehrdad
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELVIN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Hamoon_Mehrdad

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Aug
174
4,787
مدال‌ها
3
نام رمان : از ایالت می‌سی‌سی‌پی تا ساری
نام نویسنده : Kia

عضو گپ نظارت: (S.O.W (9
ژانر : عاشقانه، اجتماعی، درام
خلاصه : آرزویش زندگی در آسمان خراش‌های آمریکا بود؛ مشکلات مالی و طلاق پدر و مادرش را مانعی برای این آرزویش نمی‌دید! اما معجزه‌ی عشق کاری کرد تا زیبایی‌های ایالت می‌سی‌سی‌پی را بفروشد به بودن در ساری برای دیدنِ پسری که اصلا به چشمِ آن پسر نمی آمد... ‌!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,988
مدال‌ها
9
Negar_۲۰۲۱۰۶۰۹_۱۸۴۷۴۴ (4) (1) (1) (4).jpg نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با رمان ، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد

و برای دریافت جلد خود، پس از تگ شدن توسط طراح به تاپیک زیر مراجعه کنید.
دریافت جلد

و اگر درخواست تگ داشتید، می‌توانید به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان ، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
اعلام پایان رمان

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
آخرین ویرایش:
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: سرین
موضوع نویسنده

Hamoon_Mehrdad

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Aug
174
4,787
مدال‌ها
3
به نام خدایی که عشق را آفرید.
سرم را با دو دستم نگه داشته بودم و همین‌طور که به دیوار مقابلم خیره بودم به دعوای پدر و مادرم گوش می‌کردم.
مامان : بس کن، تو کِی برای آیه پدری کردی؟ کِی برای من همسری کردی؟ چرا این‌قدر بی‌وجدانی؟، چرا نمی‌فهمی این بچه امسال کنکور داره ؟ این کارِ تو باعث فشار روانی میشه. عقلش می‌رسه که توی چه‌کار رفتی، ذهنش درگیره. چرا این‌ها رو درک نمی‌کنی؟
قطره های اشکم صورتم را نوازش می‌کردند. ولی با حرفی که بابا زد مو به تنم سیخ شد! یعنی درست شنیدم؟ این بابا بود که گفت:
- فردا می‌ریم محضر که جدا بشیم. مهریه‌ات رو هم کامل می‌دم بهت میدم، بیش‌تر از این نمی‌تونم تحملت کنم.
دست‌هام می‌لرزید. دلم برای اون خانواده‌ی شادمون تنگ شده بود ولی خیلی وقته که همه چیز خراب شده. از وقتی که بابا رفت سراغ قاچاق مواد و مامان فهمید هر روز دعوا داشتیم و الان می‌شنوم که این خانواده دیگه هیچ وقت مثل قبل نمیشه!
من،آیه دختر هفده ساله‌ای ام که دخترِ خیلی آرومی‌ام و نسبتا درون‌گرام و همین موضوع باعث شده دوستِ صمیمی نداشته باشم! رشته‌ام ریاضیه و عمیقاً دلم می‌خواد معماری قبول بشم. هدفم قبولی در دانشگاهِ اوله‌میس در ایالت می‌سی‌سی‌پی آمریکا است. اولین بار که اسم ایالت می‌سی‌سی‌پی رو شنیدم خنده‌م گرفته بود، رفتم اسمش رو توی اینترنت سرچ کردم و وقتی عکسش رو دیدم به طرز عجیبی مجذوب طبیعت شهری و پوشش گیاهی می‌سی‌سی‌پی شدم!
وقتی درباره‌ی دانشگاه و تحصیل خوندم تصمیم رو برای این‌که معماری رو اون‌جا بخونم گرفتم امّا، همه‌ی این‌ها برای زمانی بود که پدر و مادرم هیچ مشکلی نداشتن و پدرم همیشه تشویقم می‌کرد!
صدای گرفته‌ی مادرم که خبر از گریه کردنش می‌داد باعث شد از افکارم بیرون بیام.
-عزیزم چیزی نشده که چرا گریه می‌کنی؟
-مامان، می‌خواین جدا شین؟

چند ثانیه سکوت کرد و بعد با فرو فرستادن بغضش گفت:
- همیشه همه‌چیز اون‌طور که ما می‌خوایم پیش نمی‌ره. شاید اگه جدا بشیم همه آرامش بیشتری پیدا کنیم! ولی تو نباید ذهنت رو درگیر این چیزا کنی. تو فقط به درس و کنکورت فکر کن.
از اتاقم خارج شد و من رو با انبوهی فکر و مشکل تنها گذاشت. به خودم گفتم: آیه تو قوی‌تر از این حرفایی دختر. فقط به هدفت فکر کن و درست رو بخون همین تو سه ماه دیگه کنکور داری!
سرم رو گرم درس خوندن کردم و با دیدن ساعتِ ده تصمیم گرفتم بخوابم و به فکرِ فردایی بودم که خبر نداشتم چه‌جوری قراره سرنوشتم رو تغییر بده!
 
آخرین ویرایش:

DELVIN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
13,765
32,207
مدال‌ها
10
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین