راهبران کتابخانههای بزرگ دارند و قربانیان تلویزیونهای بزرگ.
نقد رمان از تبار توبه گرگ
از آغاز:
موضوع از تبار توبهی گرگ است که استفادهی دو واژه با حرف آغازین یکسان برچسب را خوش آهنگ کرده است.
موضوع در عین جالب بودن طولانی است. اینکه داستان جلو میرود خیلی خوب است اما بایستی سعی کنید قلمتان را بهتر کنید و اثرگذارتر بنویسید. (همهی ما نویسندگان در جهان امروز، در این لحظه و در این قرن میدانیم که با پیشرفت تکنولوژی و ورود بازیهای رایانهای و فیلمها و... سرانهی مطالعهی کتاب کمتر شده است.)
آنطور که مقدمه گول زننده است نوشته اصلی نتوانست مرا جذب کند. با این وجود نوشتهی شما طرفداران خودش را دارد. جدای از اثر،
ژانر کمی تفکر برانگیز است. فانتزی، عاشقانه، ترسناک. انگار آمدهام یک بسته چیپس بخرم و آخر هفته را در سینما خوش بگذرانم. ترسناک بودن نوشتهی شما بیشتر از امواج واژههای بکار رفته صورت میگیرد.
داستان یک دانشجوی داروسازی را روایت میکند که قصد دارد دارویی بسازد تا انسانها زامبی شوند. چرا؟ واقعا چرا همچین ایدهای به ذهن نویسنده رسیده است؟ آیا آدم ها به او بد کردهاند؟
آیا قرار گرفتن او در این رشته و جایگاه او در سوء استفاده از علم و دانشش است؟ چرا نباید یک دارو برای بیماران سرطانی درست کند؟ شاید چون کسی این کار را انجام داده است.
جاهایی پرش در داستان حس کردم. کمی از
سرعت حرکت شخصیت بکاهید. بیشتر برای توصیف وقایع و اتفاقات پیرامون داستان و شخصیت اصلی وقت بگذارید.
گسترش دادن بحثها و جدلها، اتفاقات و هیجانات به خوانندهی اثر شما این اجازه را میدهد تا بهتر بتواند با کار شما ارتباط برقرار کنه.
بالا و پایینها:
نقاط اوج کماند.
بکاربردن واژههای بیگانه
( گوشی رو اوکی کردم.)
مضطرب و پر اضطراب، نیازی به هر دو واژه نیست.
(به سمت در ورودی خونه که دقیقا روبه رویم بود حمله کردم.)
حمله ور شدن به سمت در، متناسب با اثر هست اما از دیدگاه ادبی زیاد جالب نیست.
(در ماشین رو باز کردم و توش نشستم.) به نظرم واژهی توش زیادیه
نادر ( باغبون عمارت) - معرفی شخصیت
کنکاش در اثر (چند خط):
(با باز شدن در بزرگ و محافظ خونه که جنسی از چوب و رنگی قهوهای داشت) به نظرم جمله مصنوعی است. (توصیف مستقیم) پیشنهاد: در را باز کردم و از خانه رفتم و دیگر پشت سرم را نگاه نکردم که دروازهی قهوهای چگونه زیر آفتاب رنگ باخته است.
شخصیت سازی:
دلارام- نادر- خانم افراسیابی- مامان. تا صفحهی ۱۲ از شخصیتها استفاده شده است و احتمال میرود که در ادامه هم این روند پیش برود.
جملههای کوتاه، جاذبههای ماندگار (آنچه که یک اثر را معرفی میکند و برای مردمی با آن آداب و رسوم و ادبیات آشناتر است.):
(
پرندهها بالهای خودشون رو آزادانه در آسمون باز کرده بودن و بیخیال از هر خیال، فقط به سوی آینده پر میکشیدن و قافل از سرنوشت پیشرو.)
(با عجله در خونه رو به هم زدم و به سمت ماشین 206 آلبالویی رنگم پرواز کردم.)
نظر من در یکی از بندها:
ماموران شلیک میکردند و من یک آن احساس کردم سبک تر شدهام، میتوانم پرواز کنم و اوج بگیرم درست مثل آن پرندگانی که چند دقیقهی پیش از بالای سرم گذشتند. اما اشتباه همینجا بود، این تازه اول بدبختی بود. رفیقم، پرواز کرد و مرا در انبوه غمها، ماندگیها، حسرتها رها کرد.
اضافه:
در داستان صدای جیغ میپیچد و ادامه مییابد. معمولا نویسنده با تکرار یکسری صحنهها و واژهها در نوشته سعی بر آن دارد تا چیزی را همیشگی بداند و مفهومی را برای مخاطب جا بیاندازد.
ویرایشی و نگارشی:
در داستان شکسته نویسی هست. (خارج از مکالمه)
از قبل چندین بار به او گفته بودند باید ترمزش را بکشد: (شوخیهایی با نویسنده)
:
نویسندهی عزیز فیلم سینمایی زیاد میبینه.
حرفهایی با خود خود نویسنده:)
اینکه شما جرقهای در ذهنتان بخورد و نوشتن را شروع کنید، خیلی خوب است اما ادامه دادن داستان سختتر از شروع کردن آن است. من به شخصه شما و قلمتان را تحسین میکنم که توانستهاید داستان را جلو بکشید و در عین حال مخاطب این ژانر را معطل نگه دارید تا پای بقیهی صحبتهای شما بنشیند.
سخن پایانی:
من معتقدم ساده نویسی میتواند یک شاهکار خلق کند.
یک بیباک پر از غلط املایی