- Sep
- 3
- 30
- مدالها
- 2
روزی موسی به همراه قومش به دشت میروند برای دعای بارش باران
ندا میاد که ای موسی در بین قوم تو فرد گنهکاری هست که باید از جمع شما بیرون برود تا باران رحمت خود را بفرستیم
موسی رو به قومش میکنه و میگه در بین ما فرد گنهکاری هست که باید جمع ما را ترک کنه
فرد گنهکار که میدونسته طرف صحبت اون هستش و حرف رو به خودش میگیره و اون لحظه ارتباط قلبی با خدا میگیره و توبه میکنه و میگه خدایا آبروی منو تو این جمع نبر
من اگه الان این جمع را ترک همه میفهمن که من گنهکار هستم و خداوند اون فرد رو میبخشه و باران شروع به باریدن میکنه
موسی میگه بار خدایا کسی از جمع ما بیرون نرفته چطور باران بارید
خداون میفرماید ای موسی حالا دیگر اون فرد توبه کرده و از کرده خودش پشیمانه و ما او را بخشیدیم
موسی میگه خدایا به من بگو او که بود
خداوند میفرماید حالا دیگر اون فرد دوست ماست و ما حافظ آبروی او هستیم
ندا میاد که ای موسی در بین قوم تو فرد گنهکاری هست که باید از جمع شما بیرون برود تا باران رحمت خود را بفرستیم
موسی رو به قومش میکنه و میگه در بین ما فرد گنهکاری هست که باید جمع ما را ترک کنه
فرد گنهکار که میدونسته طرف صحبت اون هستش و حرف رو به خودش میگیره و اون لحظه ارتباط قلبی با خدا میگیره و توبه میکنه و میگه خدایا آبروی منو تو این جمع نبر
من اگه الان این جمع را ترک همه میفهمن که من گنهکار هستم و خداوند اون فرد رو میبخشه و باران شروع به باریدن میکنه
موسی میگه بار خدایا کسی از جمع ما بیرون نرفته چطور باران بارید
خداون میفرماید ای موسی حالا دیگر اون فرد توبه کرده و از کرده خودش پشیمانه و ما او را بخشیدیم
موسی میگه خدایا به من بگو او که بود
خداوند میفرماید حالا دیگر اون فرد دوست ماست و ما حافظ آبروی او هستیم