جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء از هر دست بدی از همان دست میگیری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHVAN با نام از هر دست بدی از همان دست میگیری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 701 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع از هر دست بدی از همان دست میگیری
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
موضوع انشا:

از هر دست بدی از همان دست میگیری​

 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
روزی درویشی فقیر اما بخشنده، ریسمانی که در خانه داشت را به بازار برد تا بفروشد و برای خود و خانواده اش غذا تهیه کند.

او به بازار رفت و ریسمان را به قیمت یک درهم فروخت، اما زمانی که می خواست غذا بخرد دو نفر را دید که با یک دیگر در حال دعوا هستند.

دعوا و جر و بحث آن دو هر لحظه بیش تر می شد، زمانی که درویش این وضعیت را دید از آن دو نفر علت دعوا را پرسید و آن ها گفتند این جر و بحث به خاطر یک درهم به وجود آمده است.

درویش برای پایان دادن به جر و بحث، یک درهمی که داشت را به آن ها بخشید و به نزاع بین آن ها پایان داد، سپس با دست خالی به خانه آمد و تمام ماجرا را برای همسرش تعریف کرد.
همسر درویش نه تنها به این کار همسرش اعتراضی نکرد بلکه از این اتفاق خوشحال هم شد، سپس در خانه به دنبال تکه پارچه ی کهنه ای گشت و آن را به درویش داد تا دوباره به بازار رفته و آن را بفروشد و بعد از آن غذایی تهیه کند.

درویش دوباره راهی بازار شد اما هر چه گشت خریداری برای پارچه اش پیدا نکرد تا این که مردی را دید که ماهی به دست دنبال مشتری می گردد.

او به مرد ماهی گیر گفت: اجناس ما هیچ خریداری ندارد اگر موافق باشی آن ها را با هم معاوضه کنیم. مرد کمی فکر کرد و بالاخره پیشنهاد درویش را پذیرفت و ماهی را به او داد و در مقابل تکه پارچه را گرفت.

درویش با ماهی به خانه بر گشت و آن را به همسرش داد، زن شکم ماهی را شکافت تا آن را برای طبخ آماده کند اما در همان لحظه مروارید درشتی از شکم ماهی پدیدار شد.

آن دو بسیار خوشحال شدند و مروارید را پیش گوهر فروش برده و آن را با قیمت بالایی فروختند.
خداوند متعال در مقابل یک درهمی که درویش بخشیده بود او را به ثروت زیادی رساند. به همین خاطر است که گفته می شود ” از هر دست بدی از همون دست پس می گیری ”
 
بالا پایین