جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی اشعار امیلی دیکینسون

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط Awen با نام اشعار امیلی دیکینسون ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,021 بازدید, 9 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع اشعار امیلی دیکینسون
نویسنده موضوع Awen
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Awen
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
w648239_.jpg




یک روز خودم را خواهم بخشید

از آسیبی که به خویش روا داشتم

از آسیبی که اجازه دادم

دیگران بر من روا دارند

و چنان محکم

خویش را در آغوش خواهم کشید

که هرگز ترک خود نکنم.
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
جدایی،

تمام آن چیزی است

که باید از جهنم بدانیم.


***

At least – to pray – is left – is left –
O Jesus ! in the air –
I know not which thy chamber is ,
I'm knocking everywhere .
Thou stirrest earthquake in the South ,
And maelstorm in the sea ;
Say , Jesus Christ of Nazareth ,
Hast thou no Arm for Me ?
« Emily Dickinson »

اگر هيچ كاري نكرده باشم – دعا كرده ام – دعا كرده ام –
اي مسيح ! در اين دنيا –
نمي دانم خانه ات كجاست ،
و به هر دري مي كوبم .
در ميان شديدترين لرزه هايت در زمين ،
و هولناك ترين طوفان ها در دريا ؛
به من بگو اي عيساي نصراني ،
آيا دست مرا خواهي گرفت ؟

((امیلی دیکنسون))
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
b425767_yiwst1.jpeg




We never know we go

When we are going –

We jest and shut the door –

Fate – following –

Behind us bolts it –

And we accost no more .

- Emily Dickinson


ما هرگز نمي دانيم كه مي رويم

آن هنگام كه در حال رفتن هستيم –

به شوخي درها را مي بنديم

و سرنوشت – كه ما را همراهي مي كند –

پشت سر ما به درها قفل مي زند ،

و ما ديگر ، هرگز نمي توانيم به عقب برگرديم .


((امیلی دیکنسون))
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
z851142_381619_149561285146664_68279976_n.jpg




I’m Nobody ! Who are you ?


Are you – Nobody – too ?

Then there’s a pair of us .

Don’t tell !

They’d advertise – you know !

How dreary – to be – Somebody !

How public – like a frog –

To tell one’s name – the livelong June –

To an admiring bog !

« Emily Dickinson »

من كسي نيستم ! تو كيستي ؟

آيا تو هم كسي نيستي ؟

پس ما يك جفت ايم .

ولي به هيچ كس نگو !

وگرنه همه با خبر مي شوند !

چقدر ملال آور است كه « كسي » باشي !

چقدر سطحي است – مانند يك قورباغه

كه نام ِ خود را سراسر روز تكرار مي كند

در لجن زار ِ‌ستايش و تحسين !


((امیلی دیکنسون))


امیلی الیزابت دیکنسون شاعر آمریکایی

در سال ۱۸۳۰ در شهر امهرست

در ایالت ماساچوست آمریکا زاده شد

و دختر یک وکیل سرشناس آن ایالت بود.

وی در سال ۱۸۸۶ در همان شهر و همان خانه در گذشت .

اشعارش پس از مرگش منتشر شدند.

او را شاعر معتکف نیز گویند

یا به قول دکتر الهی قمشه ای

دختر مولانا چرا که او بسیار با ابهام سخن می‌گوید
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
t387279_emily-dickinson-400.jpg




خوشبختی شانس نیست

رنج است.

شانس لبخند معناداری می زند.

شانس ما آنقدر کوچک است

که به آن پشت پا زده ایم.


((امیلی دیکنسون))
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
f949560_download.jpg




” طبیعت ” آن چیزی است که می بینیم –

تپه – عصر-

سنجاب – کسوف – زنبور عسل-

نه – طبیعت بهشت است-

طبیعت آن چیزی است که می شنویم-

مرغ مهاجر- دریا-

آذرخش- جیرجیرک-

نه- طبیعت هماهنگی است-

طبیعت آن چیزی است که می شناسیم-

هیچ هنری قادر به بیان نیست

آنقدر که خِرد ما در سادگی اش

ناتوان است.


((امیلی دیکنسون))
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
پیله‌ ام تنگ می‌ شود

آزرده از رنگ‌ ها

در تمنای هوایم

فضای تنگ و تاریک بال‌ هایم

کوچک می‌کند پیرهنی را که بر تن دارم

توانی برای پروانه شدن باید باشد

بیشه‌ های شکوه

میل به پرواز را

بر من می‌ بخشند

و جولان ساده در آسمان را

پس باید تلاش کنم

برای اشاره‌ ها

و باز کنم رمز از این نشانه‌ ها

و خطا های بسیار مرتکب شوم

تا در آخر

نشانی بگیرم آسمانی


((امیلی دیکنسون))

برگردان: لیلا صادقی
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
ما هرگز نمي دانيم كه مي رويم

آن هنگام كه در حال رفتن هستيم

به شوخي درها را مي بنديم

و سرنوشت – كه ما را همراهي مي كند

پشت سر ما به درها قفل مي زند ،

و ما ديگر ، هرگز نمي توانيم به عقب برگرديم .


((امیلی دیکنسون))

برگردان : آتوسا حصارکی
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
مرا جز نیایش هیچ نمانده است

ای مسیحا در آسمان

سرای تو را می جویم

به هر دری که می کوبم

تویی که زمین را به لرزه می افکنی

دریا را به تندباد می آشوبی

بگو ای عیسای ناصری

مرا دست یاری نداری؟


((امیلی دیکنسون))

ژانویه 5, 2012 ·

برگردان : سعید سعید پور
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
اگر بتوانم قلبی را از شکستن باز دارم

بیهوده نزیسته‌ام

اگر بتوانم دردی را تسکین دهم

یا کم کنم

یا به سی*ن*ه سرخی افتاده یاری دهم

به آشیانه‌اش برگردد

بیهوده نزیسته‌ ام.


((امیلی دیکنسون))
 
بالا پایین