رازآفرین
سطح
0
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
- Nov
- 2,127
- 8,442
- مدالها
- 2
Spesso il male di vivere ho incontrato:
era il rivo strozzato che gorgoglia,
era l'incartocciarsi della foglia
riarsa, era il cavallo stramazzato.
Bene non seppi, fuori del prodigio
che schiude la divina Indifferenza:
era la statua nella sonnolenza
del meriggio, e la nuvola, e il falco alto levato.
با درد زیستن رویا رو بوده ام بسی
جویباری خفه بود که می جوشید
در خود پیچیدنِ برگی بود خشک،
و اسبی سخت به زمین کوفته
نیک ندانستم، ورای اعجاز
چه را می گشاید بی تفاوتی الهی:
تندیسی بود در خواب آلودگیِ قیلوله،
و ابری بود، و شاهینی بلند بالا