جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی اشعار شاعران یونایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط 'Nika با نام اشعار شاعران یونایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 275 بازدید, 4 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع اشعار شاعران یونایی
نویسنده موضوع 'Nika
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط 'Nika
موضوع نویسنده

'Nika

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1,295
4,326
مدال‌ها
2
یانیس ریتسوس

تمام شب خوابش نبرد
گام های آن خوابگرد را دنبال می‌کرد
بالا سرِ خود، روی پشت بام
هر گام در تهی جای او طنینی بی پایان داشت
سنگین و خفه
کنار پنجره ایستاد،
منتظر که بگیردش‌ اگر افتاد.
اما اگر خودش هم با او پایین کشیده می‌شد، چه؟
سایه ی یک پرنده روی دیوار؟ یک ستاره؟
او؟ دست‌های او؟
صدای خفه‌ای روی سنگفرش شنیده شد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: .AikA.
موضوع نویسنده

'Nika

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1,295
4,326
مدال‌ها
2
شب به پایان راهش نزدیک می‌شود
ما را
هرگز خوابی نیست.
بیدار می‌مانیم تا سپیده‌دمان.
منتظر می‌مانیم
تا خورشید چکش‌اش را
بر تارک خانه‌ها بکوبد.
منتظر می‌مانیم
تا خورشید
چکش‌اش را
بر پیشانی‌ و قلب‌هایمان بکوبد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: .AikA.
موضوع نویسنده

'Nika

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1,295
4,326
مدال‌ها
2
وقتی کنار پنجره می‌ایستی
شانه‌هایت پنجره را
شانه‌هایت دریا را
شانه‌هایت قایق ماهیگیران را می‌پوشاند
وقتی کنار پنجره می‌ایستی
تمام حجم خانه پر می‌شود از سایه‌ی تو
همچون سایه‌ی تندیس بلندِ فرشته‌ای
غنچه‌ی روشن ستارگان
به بالین گوش‌های تو می‌شکفند
پنجره‌ی ما
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: .AikA.
موضوع نویسنده

'Nika

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1,295
4,326
مدال‌ها
2
این‌جا ما مجبوریم چیزهای زیادی را تصور کنیم
مثلا یک پنجره
برای دیدن دریا از درونش
ما دریا را جور دیگری از پشت پنجره می‌بینیم
متفاوت‌تر از آن‌چه که از پشتِ سیم های خاردار می‌توان دید

صدای کودکی در عصر گاهان-
اما کو کودک؟

زنی بر پلکان آستانِ خانه‌ای-
اما کو خانه؟
 
موضوع نویسنده

'Nika

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1,295
4,326
مدال‌ها
2
بگذار با تو بیایم
چه مهتابی است امشب!
چه مهربان است ماه،
احدی پی نخواهد برد که موهایم خاکستری شده‌اند.
ماه، از نو، آن رنگ طلا می‌زند. و تو به آن پی نخواهی برد.
بگذار با تو بیایم.
ماه که می‌تابد، در خانه، سایه‌ها درازتر می‌شوند،
دست‌هایی ناپیدا، پرده‌ها را کنار می‌زنند،
انگشتِ رنگ‌باخته‌ای بر غبار روی پیانو
کلماتی از یاد رفته را می‌نگارد
دل و دماغ شنیدن‌شان را ندارم. ساکت شو!
بگذار با تو بیایم.
فقط چند قدمی، فقط تا دیوار کوره‌ی آجرپزی،
فقط تا آنجا که خیابان می پیچد،
 
بالا پایین